محمد علی؛ مردی که نتوانستند به جنگ بفرستندش! (نوشته)
«ده هزار مایل از خانه دور شوم، یونیفرم بر تن کنم و بر سر آدمهایی بمب و گلوله بریزم که به من کاکاسیاه نمیگفتند و مانند سگ با من رفتار نمیکردند؟»
محمد علی (کاسیاس کلی)، اسطوره بوکس جهان، در ۷۴ سالگی درگذشت. در طول ۲۱ سال زندگی حرفهای خود، ۵۶ برد و تنها ۵ باخت داشت.
محمدعلی به مدت سه سال از شرکت در مسابقات رسمی بوکس منع شده بود چون حاضر نشد برای جنگ به ویتنام برود.
دفاعیه او از تصمیمش برای عدم شرکت در جنگ را بخوانید:
«ده هزار مایل از خانه دور شوم، یونیفرم بر تن کنم و بر سر آدمهایی بمب و گلوله بریزم که به من کاکاسیاه نمیگفتند و مانند سگ با من رفتار نمیکردند؟
نه من ده هزار مایل از خانه دور نمیشوم که در کشتار و قتل عام ملت فقیر دیگری همراهی کنم. کمک نخواهم کرد اربابان بردهدار سفیدپوست سلطه خود را بر مردم تیرهتر جهان ادامه دهند.
امروز چنین شری باید ریشهکن شود. به من هشدار داده شده که با این موضعگیری میلیونها دلار ضرر خواهم کرد.
اما من این را پیشتر گفتم باز هم میگویم. دشمن واقعی من همینجاست.
من دینم، مردمم و خودم را خوار و خفیف نمیکنم که ابزاری باشم برای آنهایی که میخواهند مردمی که برای عدالت، آزادی و برابری خود میجنگند را به بردگی بگیرند.
اگر فکر میکردم که این جنگ قرار است برای ۲۲ میلیون نفر از مردمم آزادی به ارمغان آورد کسی لازم نبود اعزامم کند، خودم فردا داوطلب میشدم.
من چیزی برای از دست دادن ندارم و پای باورهایم ایستادهام. زندانیام میکنید؟ خب که چی؟ ۴۰۰ سال است که ما اسیر بودهایم. ۴-۵ سال بیشتر را هم دوام میآورم.»
منبع: سایت میدان
برای زندانیان آتیکا (ویدئو)
بخش پنهانی از شخصیت اسطوره بزرگ محمد علی (که در ایران به محمدعلی کلی معروف است) شخصیت او به عنوان “شاعر” بود. او از بیست سالگی، قبل از مسابقاتش شعرهایی میسرود. این رجزخوانی همیشه ادامه داشت تا اینکه در سال 1971 در پی قتل عام و شکنجه زندانیان سیاهپوست زندان آتیکا، شعری اعتراضی سرود که میشنوید. او در این شعر از زبان زندانی سیاهپوستی که به او ده دقیقه وقت برای تسلیم دادهاند، صحبت میکند.
منبع: یوتیوب
تعهد به دوست داشتن! (نوشته)
من بدم و زیبا (نوشته)
هنری ژیرو
محمدعلی بهترین مشتزن جهان بود، علاوهبراین، او بهخاطر آرمانهایش نزدیک به چهار سال از زندگی حرفهایاش را فدا کرد. او صرفاً نمادی از تاریخ نبود؛ بلکه در شکلگیری تاریخ مؤثر بود.
مرگ محمد علی تیری بود بر قلبِ معنایی که زندگی عزتمندانه دارد، جملهای بود بر مهارت بینظیر، بر شوقِ قدمنهادن در تاریخ و ازمیانبردن پنهانترین بیعدالتیهایش. من یکی از انسانهای بیشماری هستم که مطمئناً قلبشان در مرگ محمدعلی متأثر شده است. او قهرمانِ آنهایی بود که در دهۀ شصت میلادی بزرگ میشدند و از دیالکتیک شاعرانۀ بدن و مفهوم مقاومتِ او الگوبرداری میکردند. برای نسلِ طبقۀ کارگر در زمانۀ من، بدنْ تمامِ دارایی بود: محملی برای خطر، امید، امکان، سردرگمی و ترس. محمد علی توانست درک ما از بدن را به عرصۀ سیاست نیز بکشاند. این موضوع از طریق تبدیل دغدغههای طبقۀ کارگر به درک جسورانِهای از مفهوم مقاومت میسر شد. او برای همه روشن کرده بود که مقاومت عملی شاعرانه است، شعری که مداماً در حالِ سرودهشدن است. علاوهبراین، محمدعلی نظم نژادی را برهم ریخت. معترض جنگ بود و توی رینگ بوکس، مثل پروانه میرقصید؛ استاد مسلّم بذلهگویی، عملگرایی و شجاعت بود. مقاومت برای محمدعلی یکی از گزینههای روی میز نبود؛ بلکه ضرورت بود.
یکی از موهبتهای بسیار بزرگ او این بود که از استعدادش بهعنوان مبارزِ مشهورِ جهانی استفاده میکرد تا سناریو را عوض کند؛ منظور سناریویی است که نخبگان زمانهاش از آن استفاده میکردند تا کودکان فقیر سیاهپوست و سفیدپوست را بر اساس نقاط ضعفشان تعریف کنند. او در گفتار و رفتار خود به نسلی از کودکان آموخت که ضعفهایشان در واقع قوّتشان است؛ نقاط قوتی مثلِ حس همبستگی، مهر، همراستایی ذهن و بدن، آموختن، تمایل به خطرپذیری، عشقورزی، پیوستن دانش به قدرت، حساسبودن به آسیبهای دیگران در حین پذیرفتن مفهومی از عدالت اجتماعی. محمدعلی به ما یاد داد چگونه قدرتِ ازدسترفتهمان را بازیابیم. بسیاری از ما خیلی زود دریافتیم که آنچه او میگفت این بود که ما مجبوریم برای زندهماندن وضعیت موجود را تغییر دهیم؛ ما درحقیقت متوجه شدیم که قدرتِ موردِ ادعایِ آنهایی که در خیابان، مدرسه و محیط کار به ما ظلم میکردند، درواقع ضعفهایی خطرناک بودند؛ ضعفهایی که از نژادپرستی آنها شروع میشد و تا تکبر لجامگسیخته و تمایلشان به خشونت امتداد پیدا میکرد. محمدعلی زبان و مفهومی از کنشگری فراهم آورد که منجر شد به پیدایش نقطه عطفی در توانایی ما در روایتگری و همچنین باعث شد بتوانیم خودمان را از دست یکی از مصیبتبارترین اَشکالِ استیلایِ ایدئولوژیک خلاصی دهیم. ماری لوئیزه نات آن را «پیشداوریهای آزموننشدهای که مانع از تفکر میشود» مینامد.
محمدعلی خطرناک بود، اما نه فقط به این دلیل که مشتزنی حرفهای و چالاک بود، بلکه بهخاطرِ درک عمیقش از آن چالش، اگر نگوییم آن روندِ خزنده. چالشِ به فراموشی سپردنِ سرگذشتهای زهرآگین و تهنشینشدهای که جوانانِ اقلیت میبایست آنها را درونی و مجسم میکردند تا بتوانند زنده بمانند. به فراموشی سپردن، یعنی توجه به تاریخ، سنتها، مناسک روزانه و روابط اجتماعیای است که هم مفهومی از مقاومت را عرضه میکرد و هم به مردم اجازه میداد که از ورای بدبختی و مصیبتی که برآنها تحمیلشده، و بر زندگی روزمره خود و همسایگانشان اثر میگذاشت، بیندیشند.
به فراموشی سپردن، یعنی هم یادگیریِ مقاومتِ موجود در سرگذشتهایِ فراموششده، هم یادگیری نحوۀ روایتِ زندگی خودشان از دو منظر: هم از منظرِ درکِ سرمایۀ فرهنگی مسمومی که قدرت دولت نژادپرست را تقویت میکرد و هم از منظر درک الگوهای دانش و روابط اجتماعیای که به ما اجازۀ بهچالشکشیدنشان را میدادند. بهفراموشی سپردن همچنین بهمعنیِ از یادبردنِ آن الگوهای ستمی است که بسیاری از ما آنها را درونی کرده بودیم؛ مثل تبعیضهای جنسی و تصورات مردانهای که به ما آموزش داده شد بود تا خود را بر اساس آن تعریف کنیم. امّا دست آخر محمدعلی به ما آموخت از اعتقاداتمان کوتاه نیاییم و برای آن مبارزه کنیم.
غیر از اینکه محمدعلی بهترین مشتزن جهان بود، نزدیک به چهار سال از زندگی حرفهایاش را فدا کرد، بهخاطر آرمانهایی که بدان معتقد بود. او صرفاً نمادی از تاریخ نبود؛ بلکه در شکلگیری تاریخ مؤثر بود. اگرچه او معایب خودش را هم داشت؛ مثل استهزاء جو فریزر و مخالفت با حرف مالکوم ایکس دربارۀ کمبودها. ولی باید در نظر داشته باشیم که محمدعلی خدا نبود؛ او صرفاً معایبِ متفاوتی داشت. بیشترین چیزی که دربارۀ او در مقام مبارز، برای آدمهای ستمدیده مهم بود، تواناییاش در تغییر شرایط موجود بود. حالا که منافع شخصی و خودشیفتگیِ بیمارگونه در عصر کازینو کاپیتالیسم، عنان فرهنگ را در دست گرفته است، در آینده سخت بتوانیم افرادی مثل محمدعلی پیدا کنیم. من دلم برای او تنگ خواهد شد و فقط امیدوارم که میراث او ردی از مقاومت و شجاعت برجای گذاشته باشد که الهامبخش نسلهای بعدی باشد. او بهمعنای واقعی، قهرمانی بود که به نسلی از بچههای طبقۀ کارگر نشان داد چگونه مقاومت و مبارزه کنند و با منزلت و کرامت، حقشان را بگیرند.
منبع: سایت میدان