استفاده از دیوار و حصارهای جداکننده از سوی دولتها پدیدهی جدیدی نیست. در طول تاریخ، دیوارها را بیشتر برای تعیین حدود مرزی، اهداف دفاعی، تحکیم تصرفات و اشغال اراضی و حتی گاهی به نام برقراری صلح ساختهاند. اسرائیلیها سالها در فکر ساخت مانعی داخل خاک فلسطین بودند. سال 2002 فکرشان را عملی کردند؛ کنار مناطق مسکونی و کشاورزی مانعی ساختند به عرض شصت و ارتفاع نُه متر؛ دیوارهایی از صفحات بتون پیشساخته همراه با خندق، سیمهای خاردار، حسگرهای الکترونیکی و برجهای دیدهبانی برای تکتیراندازهای اسرائیلی؛ مانعی که فلسطینیها نامش را «دیوار آپارتاید» گذاشتهاند.
فلسطینیهای این مناطق برای رفتن به خانه، محل کار و زمینهای کشاورزی یا دیدن اقوامشان باید برای عبور از این دیوار اجازهنامهی کتبی داشته باشند. اعتبار این مجوزها گاهی تنها یک روز است.
کتاب «در برابر دیوار» گردآوری نه مقاله است که به بررسی تأثیر دیوار از جنبههای مختلف میپردازد. آنچه در ادامه میآید، بخشهایی از سه مقالهی این کتاب است.
این دیوار برای چیست؟
استفان کوری
[…] استفاده از دیوار و حصارهای جداکننده از سوی دولتها، پدیدهی جدیدی نیست. در طول تاریخ، دیوارها بیشتر برای تعیین حدود مرزی، اهداف دفاعی، تحکیم تصرفات و اشغال اراضی و حتی گاه به نام برقراری صلح ساخته شدهاند. برای مثال، میتوان به دیوار برلین یا 27 حصاری اشاره کرد که انگلیس با هدف کنترل آشوبگران، در ایرلند شمالی احداث کرد. دیوار شنی در طول صحرای غربی که از هشتاد درصد منابع ارضی مراکش محافظت میکند نیز از جمله نمونههایی است که میتوان برشمرد. حال باید دید چرا دیواری که اسرائیل در اراضی فلسطین اشغالی ساخته، این قدر مورد توجه قرار گرفته است؟ […] رژیم صهیونیستی در بعضی اماکن، به ویژه در مناطق پرجمعیت فلسطین، دیوارهای بتونی با ارتفاع 9-8 متر برپا کرده است؛ بیشتر این دیوارهها که از صفحات بتونی پیشساخته درست شدهاند، در بالای تپهها یا زمینهای هموار مجاور مناطق مسکونی یا اراضی کشاورزی فلسطینیها برپا شده است. در دیگر مناطق، ممکن است دیوار همراه با خندق یا سیمهای خاردار باشد و در میان آن مسیری برای عبور مردم و نیروهای گشتی ایجاد کرده باشند. عرض این موانع 100-50 متر است و هدف اصلی از احداث آنها، جدا کردن فلسطینیها از خانواده، سرزمین، مدرسه و محل کارشان است. این دیوار خطی ممتد به طول 625 کیلومتر است که تاکنون دویست کیلومتر آن تکمیل شده است. این دیوار گذرگاههایی معدود برای عبور دارد که ساعت فعالیت آنها محدود است. از اینرو، رفت و آمد مردم، حمل و نقل کالا و تردد وسایل نقلیهی موتوری به داخل و خارج مناطق دو طرف دیوار بسیار مشکل است. شاید بتوان گفت که بیش از نود و پنج درصد قسمتهایی که تاکنون ساخته شده در کرانهی باختری بوده است و کمتر از یک درصد آن در سرزمینهای اسرائیل ساخته خواهد شد.
دلیل دیگر توجه مجامع بینالمللی به این دیوار، احتمالاً خط مشی سیاسی است که در پشت این موضوع نهفته است. اسرائیل با مسدود کردن مناطق مابین خطوط مرزی 1967 و این دیوار، نظام اجرایی جدیدی ایجاد کرده است. بر این اساس، برای ورود به نواحی مذکور و خروج از آنها نیز مجوز عبور تعیین کرده است. به همین خاطر، فلسطینیهای مقیم و غیر مقیم در این مناطق برای رفتن به خانه، محل کار، دیدن اقوام یا زمینهای کشاورزی خود باید اجازهنامهی کتبی داشته باشند. (این مجوزها گاهی اعتبار یکماهه دارند و گاه در همان روز و بلافاصله از اعتبار ساقط میشوند) این در حالی است که شهروندان اسرائیلی یا افرادی که تابعیت آنها مورد قبول است از گرفتن مجوز مذکور معافاند و میتوانند آزادانه در مناطق ممنوعه یا محل سکونتشان تردد کنند. از نظر فلسطینیها دیوار حائل حاصل سیاست پیچیده و برنامهریزی شدهای است که اسرائیل از سال 1967 در سرزمینهای اشغالی فلسطین اجرا کرده است. هدف اصلی آن حفظ بخشهایی از کرانهی باختری و تسلط بر آنها است. این سیاست که معمولاً از آن به عنوان «تأمین امنیت» یاد میشود، مستلزم اجرای اقدامات زیر است:
- مصادرهی نظاممند سرزمینهای فلسطینی از طریق احکام نظامی یا مکانیسمهای قانونی.
- ترغیب شهروندان اسرائیلی برای نقل مکان به اراضی فلسطینی اشغالی از طریق تشویق و کمکهای مالی دولت.
- گسترش قوانین اسرائیل در مناطق اشغالی و در نتیجه کمک به از بین بردن تدریجی اختلافات موجود میان شهروندان ساکن در اسرائیل و افرادی که در اراضی اشغالی ساکن میشوند.
البته اسرائیلیها برای سهولت جابهجایی و انتقال جمعیت، در حال ساخت جادههایی هستند که حدود 450 کیلومتر طول دارند و در صورت احداث کامل، همهی مناطق مسکونی را به کشور اسرائیل متصل میکنند. این دیوار حائل مانند یک سنگر، مهاجران اسرائیلی را که در اراضی فلسطینی ساکن شدهاند در خود پنهان کرده و به شکل گستردهای در حال پیشروی به سوی کرانهی باختری است. دیوار در مناطقی نظیر بیتالمقدس شرقی در حدود 8-7 کیلومتر و در بعضی مناطق تا 22 کیلومتر به سمت کرانهی باختری پیشروی کرده است. هدف از این تجاوز آشکار به اراضی فلسطینیها، در حقیقت اسکان صهیونیستها و ایجاد جادههای فرعی در مناطق صهیونیستنشین مجاور دیوار است. این دیوار مناطق وسیعی از زمینهای کشاورزی و مناطق تجاری توسعه نیافته را اشغال کرده است تا فضای لازم برای اسکان اسرائیلیها در اراضی فلسطینی ایجاد شود.
طی ماههای اخیر اسرائیل ساخت یا تبلیغ طرحهای ساخت و ساز برای احداث شهرکهای جدید صهیونیستنشین را آغاز کرده است. این شهرکها دست کم پنج شهرکاند که در غرب دیوار در اراضی فلسطین اشغالی ساخته شدهاند. بزرگترین پیآمد سیاست ساخت دیوار همانند پیآمدهای ساخت شهرکهای صهیونیستنشین بوده است، به تعبیری، اصلیترین و مشهورترین پیآمد، آوارگی فلسطینیها از سرزمینهایشان، از بین رفتن تدریجی روابط اجتماعی و کاهش فرصتهای امرار معاش آنها بوده است. این دیوار نشاندهندهی ادامهی «فاجعه» یا آوارگی بیش از هفتصد هزار فلسطینی از خانه و کاشانه و سرزمینشان از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948 تاکنون است، با این تفاوت که این بار فلسطینیهای بیشتری آواره خواهند شد، زیرا دسترسی آنها به محل کار، زندگی و منابع دیگری که در آینده برای رشد جمعیت و توسعهی اقتصادی به آنها نیاز خواهند داشت، محدود خواهد شد. برای مثال قلقیلیا، یکی از شهرهای فلسطین با جمعیتی بیش از 43 هزار نفر کاملاً با این دیوار احاطه شده است و هدف از آن توسعهی شهرکهای اسرائیلی زوفین و الفمناشه و همچنین تسهیل رفت و آمد ساکنان آنها از جادههای فرعی است. بنابر گزارش گزارشگر ویژهی سازمان ملل در امور غذا، تاکنون بیش از شش هزار فلسطینی قلقیلیا را ترک کردهاند.
دیوار حائل و شهرکهای صهیونیستنشین و جادههای مخصوص عبور و مرور ساکنان آنها، با هدف تبدیل پنج درصد از کرانهی باختری به مناطقی محصور و جزیره مانند، طراحی شده است که یک شبکهی جادهای برای تردد دارند اما دسترسی کافی به منابع طبیعی نظیر آب ندارند.
به طور خلاصه باید گفت، همهی هدف اسرائیل از ساخت دیوار حائل، تسلط بر اراضی فلسطین و جلوگیری از تشکیل فلسطینی مستقل و خودکفا بوده است. […]
برنامهی استعماری اسرائیل از 1974 تا احداث دیوار
ساری حنفی
دولت اسرائیل برای جامهی عمل پوشاندن به رؤیای صهیونیستها مبنی بر دستیابی به «سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین»، سیاست خود را همواره بر تصرف اراضی و نادیده گرفتن مردم آن سرزمینها استوار کرده است. این رؤیای دیرین همواره با صهیونیستها بوده و در شکل امروزین آن به سیاست غصب اراضی هر چه بیشتر با سکنهی هر چه کمتر تبدیل شده است. (البته در این جا منظور از سکنه، مردم فلسطین میباشد.) کم تعداد بودن مردم فلسطین، اقدامات استعماری اسرائیل را تشدید میکند. برای مثال بخشهایی از دیوار حائل در کرانهی باختری دقیقاً با هدف از دیدرس دور نگهداشتن روستاهای فلسطینی احداث شده است. به علاوه، این نامحسوس بودن اجباری در راستای سیاست اسرائیل قرار میگیرد که بر اساس آن نه فلسطینیها را از بین میبرد و نه آنها را میپذیرد. وفادار بودن فلسطینیهای ساکن بخش اسرائیل به این رژیم، هرگز باعث برابری حقوق آنها با اسرائیلیها نشده است. مثلاً بیتالمقدس به عنوان پایتخت ابدی اسرائیل در نظر گرفته میشود، اما دویست و پنجاه هزار سکنهی فلسطینی آن از هیچ حقی برخوردار نیستند.
احزاب چپگرا و راستگرای اسرائیل با هدف استفادهی ابزاری از فلسطینیها به آنچه که میتوان آن را «بیوپولتیک» نامید، متوسل شدهاند. در این روش از پیچیدهترین ابزار مردمشناختی برای تقسیم مردم فلسطین به طبقات مختلف استفاده میشود. اسرائیلیها همچنین با قرار دادن آنها در وضعیتی بسته و محصور در پی رسیدن به هدفی خاص هستند و آن هدف، اشغال هرچه بیشتر سرزمین فلسطینیها بوده است. این مقاله توضیح خواهد داد که سیاست محصور کردن، یک ساختار دائم حقوقی-سیاسی میباشد که اسرائیل به منظور انتقال مردم فلسطین به داخل یا خارج مرزهایی نامشخص اجرا میکند. من در این مقاله ثابت خواهم کرد که برنامهی استعماری اسرائیل «فضاکُشی» است (که با نسلکُشی تفاوت دارد) و هدف آن مجبور کردن مردم فلسطین به نقل مکان «داوطلبانه» از طریق اشغال مکان زندگی آنها میباشد. این امر با استفاده از بیوپولتیک و جدا کردن مردم فلسطین از یکدیگر و اسکان آنها در چند منطقهی محصور و در نتیجه تضعیف آنها تحقق مییابد. در چنین شرایطی بازگشت آوارگان به اصلی مهم تبدیل میشود که کلّ برنامهی صهیونیسم را تحتالشعاع خود قرار میدهد.
فضاکُشی در فلسطین
[…] هدف اسرائیل تصرف سرزمین فلسطین است. «کمیتهی مواقع اضطراری بیتالمقدس»، کمیتهای مستقر در بیتالمقدس است که پس از تهاجم اسرائیل در آوریل سال 2002 به عنوان یک سازمان غیر دولتی (NGO) تأسیس شد. گزارشهای مختلف این کمیته نشاندهندهی تخریب هدفمند اماکن دولتی فلسطین است؛ به نحوی که کلیهی وزارتخانههای فلسطین، جز دو وزارتخانه، به علاوه کلیهی شصت و پنج سازمان غیر دولتی فلسطینی تقریباً یا به طور کامل تخریب شدهاند. مسئلهی قابل تأمل نه مصادرهی ساختمانها، بلکه تخریب آنها بود. سرقت اسناد و حافظهی رایانهها از وزارت آموزش و پرورش فلسطین را میتوان تلاش ارتش اسرائیل برای جمعآوری اطلاعات انگاشت.[…] اما چرا سربازان دست به تخریب رایانهها و اثاثیهی ساختمانها میزدند؟[…] ابزار اصلی اسرائیل بلدوزرهایی هستند که خیابانها، منازل، اتومبیلها و درختان زیتون را ویران و منهدم میکنند. این جنگ در عصری روی میدهند که به گفتهی کریستین سالمون، عصر مکانهراسی است. در این عصر مسئلهی تقسیم سرزمینها مطرح نیست بلکه طرح نابودی آنها مطرح است. آثار ویرانی در همه جا به چشم میخورد؛ بقایای ساختمانهای تخریبشده، تپههای مسطحشده و جنگلهای ریشهکن شده.[…] این کار را باید فضاکُشی نامید و نه شهرکُشی. فضاکُشی مفهومی کلینگر دارد و شامل «اجتماعکُشی» (از بین بردن کلّ جامعهی فلسطین و روابط اجتماعی بین اعضای مختلف آن)، «اقتصادکُشی» (ایجاد اختلال در پویایی و تحرک افراد و کالاها) و «سیاستکُشی» (از بین بردن نهادهای سیاسی و سایر سازمانهای ملی فلسطین) میشود. اوج این برنامهی استعماری تاکنون تخریب یک سوم از فضای اردوگاههای آوارگان در شهر جنین بوده است.
برنامهی اسرائیل در خلال انتفاضهی دوم نوعی «انتقال جمعیت» یا به گفتهی یکی از وزاری اسرائیل «انتقال داوطلبانه»ی فلسطینیها از طریق انتقال آنها و تبدیل سرزمینهایشان به زمینهای خشک و لمیزرع بوده است. اسرائیل این انتقال جمعیت را با استفاده از پروژهی «فضاکُشی» انجام میدهد و از ابتدای انتفاضه تاکنون حدود صدهزار فلسطینی برابر با 3/3 درصد از جمعیت فلسطین که در کرانهی باختری و غزه ساکن هستند، کشور خود را ترک کردهاند. فلسطینیها در داخل کشور خود نیز مجبور به جابهجایی شدهاند. برای مثال در الخلیل حدود پنج هزار نفر (850 خانواده) به دلیل فعالیتهای ساخت و ساز شهرک و نیز مقررات منع عبور و مرور شهر را به مقصد روستاهای اطراف ترک کردهاند.
تخریب خانهها تاکتیک دیگری است که برای اجرای این انتقال صورت میگیرد. از آغاز انتفاضهی دوم در سپتامبر 2000 تا 30 آوریل 2003، مجموعاً دوازده هزار و 737 نفر به دلیل تخریب خانههایشان (1134 خانه) در غزه و کرانهی باختری آواره شدند. این آمار از آن زمان به بعد به نحو قابل ملاحظهای افزایش یافته است. این تخریبها عمدتاً در شهرهای رفح، جنین، نابلس، الخلیل و بیتالمقدس انجام شده و آوارگان آنها تقریباً همان آوارگان سالهای 1948 تا 1967 هستند. سیاست انتقال همچنین از طریق «محروم کردن» فلسطینیها از کلیهی ارتباطات به اجرا در آمده است. مانند دویست هزار فلسطینی که در کرانهی باختری پشت دیوار حائل قرار گرفتهاند و در حال حاضر نه جزو اسرائیل و نه جزو فلسطین محسوب میشوند یعنی عملاً بیسرزمین و بیجا و مکان شدهاند.
اجرای برنامهی «فضاکُشی» از طریق تقسیم سرزمینهای فلسطین به مناطق A، B، B-، B+، C، H1 و H2 آسانتر شده است. در این تقسیمبندی، توسعهی زیرساختهای فلسطین تقریباً غیرممکن شده است و دلیل آن نه تنها جداسازی فضاها، بلکه جداسازی نظام سیاسی فلسطین میباشد. برای مثال دولت فلسطین نمیتواند پروژههای آبرسانی به برخی روستاها را چنانچه لولهها از منطقهی C عبور میکنند، به انجام برساند. احداث جادهی بیتلحم به الخلیل در سال 1999 متوقف شد زیرا اسرائیل مجوز عبور آن از منطقهی C را صادر نکرد.[…]
ویژگیهای فضاکُشی
برنامهی «فضاکُشی» اسرائیل خصوصیات متعددی دارد. نخست آنکه این پروژه یک ایدئولوژی استعماری راهبردی است که جدای از روند صلح در فلسطین یا اسرائیل اجرا شده است. حتا پس از انعقاد پیمان اسلو تعداد مهاجران اسرائیلی چهار برابر (از 120 هزار نفر به 430 هزار نفر) و مناطق شهرکنشین دو برابر شد. اسرائیل پس از امضای پیمان الخلیل در سال 1997، با صدور شش حکم نظامی فعالیت 416 کارگر را که در حال تعمیر شهر قدیمی الخلیل بودند، متوقف کرد. در همین زمان سازمان جهانی صهیونیسم در حال تهیهی طرحهای دیگری برای غصب سرزمینهای بیشتر است. برای مثال این سازمان در خلال سالهای 1983 تا 1986 طرحی منطقهای را تهیه کرد که طبق آن توسعهی شبکهی جادهای در شهرکها بر اساس چهار اصل انجام میشد؛ متصل کردن جادههای اسرائیل به جادههای کرانهی باختری، افزایش زمینهای اختصاص یافته به شهرکسازی، اتصال شهرکهای یهودینشین به یکدیگر و اتصال «مستعمرههای عربی» به یکدیگر به صورت مستقل. این طرحها تاکنون در توسعهی زیرساختهای شهرکها به نحو دقیقی به مورد اجرا گذاشته شدهاند.[…]
یک ویژگی دیگر پروژهی «فضاکُشی» ماهیت سه بعدی آن است.[…] ابعاد هندسی اشغال سرزمینهای فلسطین را تنها میتوان از سه بعد درک کرد؛ ابهاماتی دربارهی سیستم فاضلاب زیرزمینی، باستانشناسی، تونلها، منابع آبی، حریم هوایی و … مطرح است که هنوز برطرف نشده است. این پیچیدگیها، و اینکه امکان ترسیم خطی مرزی که فلسطین را از اسرائیل جدا میکند امکانپذیر نیست، طی مذاکرات صلح اسلو برای طرفین روشن شد و معلوم شد که دیگر راه حل دو بعدی عملی نیست. طرح پیشنهادی اسرائیل در این مذاکرات آن بود که به فلسطینیها حق حاکمیت محدودی بر سرزمینها داده شود اما اسرائیل همچنان بر زیرزمین و ذخایر زیرزمینی و حریم هوایی این سرزمینها کنترل داشته باشد. به عبارت دیگر، نوعی حاکمیت «ساندویچی» یعنی اسرائیل، فلسطین، اسرائیل در بعد قائم. […]
ویژگی دیگر برنامهی «فضاکُشی» این است که علاوه بر مناطق، شکل مرزها را نیز تعیین میکند. اقدامات استعماری اسرائیل شامل مرزبندیهای جدید میباشد. در نتیجه مرزهای جدیدی ایجاد میشود که قابل جابهجایی، نفوذپذیری و در عین حال نامشخص هستند، یعنی مرزهای متحرک. این مرزبندی جدید دو فضای کاملاً متفاوت را مشخص میکند، شامل فضای فلسطینیها و فضای شهرکنشینان. دولت اشغالگر اسرائیل تعیین میکنند که چه چیزی نباشد یا چه چیزی قابل دسترسی و چه غیر قابل دسترسی باشد.
ویژگی دیگر برنامهی «فضاکُشی» این است که هدف از آن تبدیل کردن اراضی فلسطینیها به زمینهای لمیزرع، مناطق بسته و جزیره مانند پراکنده و حتی به قولی «اردوگاه» است. ذکر این نکته جالب است که در اوت سال 2004 ارتش اسرائیل طرحی را برای ساخت راهها، پلها و تونلهای جدید که مورد استفادهی فلسطینیها قرار خواهد گرفت به بانک جهانی تسلیم کرد و خواستار اعطای وام برای احداث این قبیل زیرساختها شد. از اینرو، اسرائیل دیگر خود را متعهد به ایجاد کشور مستقل فلسطین که اراضی پیوسته و همجوار داشته باشد نمیداند، بلکه تنها «شبه کشوری» را مد نظر دارد که سیستم جادهای، مناطق پراکندهی آن را به یکدیگر متصل میکند.
ما در اینجا به مسئلهی فضاکُشی در سطح کلان سیاسی میپردازیم اما محققان در آینده قطعاً باید بررسی کنند که این طرح در سطح خُرد چه عملکردهایی خواهد داشت. برای مثال موضوعی همچون تعامل میان استعمارگر و استعمارزده یا اینکه چگونه اجتماع در برابر این طرح مقاومت میکند و از این نوع ساختار قدرت تخطی مینماید. در سطح کلان سیاسی باید پرسید که اسرائیل برای تحمیل نظام استعماریاش از چه مکانیزمهایی بهره جسته است و چگونه این نظام استعماری با جامعهی بینالمللی (کشورها و سازمانهای بینالمللی که کمکهای مالی را ارائه میکنند) تعامل دارد.
دیوار حائل: عالیترین شکل فضاکُشی
جورجیو آگامبن اِعمال قدرت حاکمیت را در کشوری به ظاهر غیر مستعمره به صورت اِعمال وضعیت بسته در داخل محدودهی کشور توصیف میکند. اما با دیدن دیوار حائل نژادپرستانه در اطراف بیتالمقدس، انسان به عمق وضعیت بستهای که قدرت حاکمیت میتواند ایجاد کند، پی میبرد. این دیوار سرزمین و زندگی مردم فلسطین را ویران میکند و پذیرش هر نوع راه حل سیاسی را چه به صورت دوجانبه چه یک جانبه غیر ممکن میسازد. دیوار نه تنها مانعی فیزیکی است بلکه مانعی روانشناختی، کارکردی، فرهنگی- اجتماعی و ژئوپلتیک نیز محسوب میشود. برخلاف کلیشهی مرسوم اسرائیلیها که همهی امور را استراتژیک میدانند، شاهد هستیم که ارتش این رژیم چه مشکلاتی را نه تنها برای فلسطینیها بلکه برای جامعهی اسرائیل به وجود آورده است. […] حتا اگر احداث دیوار به عنوان یک راه حل امنیتی مطرح شده باشد، عملاً سرپوشی است بر توسعهی جوامع شهرکنشین در راستای رؤیای نیمه آمریکایی سرمایهداری «جوامع امن محصور». در واقع ساخت دیوار از نظام مشابهی پیروی میکند.
قدرت استعماری، زندگی بسته با معیارهای معیشتی ناچیز و تبعیض و استثنا
پروژهی استعماری فضاکُشی در سرزمینهای اشغالی فلسطین چگونه اجرا میشود؟ […] به گفتهی آگامبن، قدرت استعمارگر معمولاً بین کسانی که از «حیات سیاسی» برخوردارند و کسانی که از آن محرومند و تنها دارای «حیات صرف» هستند، تمایز قائل میشود. این تمایز به شکل فرآیند طبقهبندی مردم و نهادها به منظور مدیریت، کنترل و نظارت بر آنها و تنزل آنها به «حیات صرف» -نهادهایی با موجودیت «نباتی»- میباشد. این به آن معناست که ما باید مکانیسمهایی را شناسایی و تعریف کنیم که از طریق آنها کشور، حاکمیت خود را به نهادها و مردم تحت استعمارش اعمال میکند، اَشکال خاصی از خشونت را از راه حاکم کردن نظام محدودیت به اجرا میگذارد و کلیهی چالشهای سیاسی و فعالیتهای اجتماعی را به کشمکش بر سر «حیات صرف» تبدیل میکند.
این اَشکال جدید با حاکمیت در شیوهای که قدرت استعمارگر نهادها را براساس طبقهبندیهای استعماری و انسانی اداره میکند، نمود پیدا میکنند. جورجیو آگامبن با بررسی بیشتر قدرت استعماری که میشل فوکو آن را پایهگذاری کرده بود، نشان میدهد که چگونه قدرت استعمارگر با توسل به «استثنا»ها و تبدیل آنها به قانون، بر زندگی تسلط مییابد. با توجه به نیروی سازنده و تأثیر گذار «استثنا» هم میتوان آن را فراتر از قانون و هم حافظ قانون در نظر گرفت.[…]
طبق اختیارات جدیدی که به قدرتهای استعمارگر تفویض شد، نه تنها قدرت بالقوهی انسانها در انجام فعالیتهای اجتماعی و تاریخ مورد اغماض قرار گرفت، بلکه آنها به عنوان موجوداتی منفعل در نظر گرفته شدند که نیازمند سرپرستی بودند. این مسئله به آن معنا نیست که انسانها از مقاومت در برابر قدرتهای استعمارگر عاجز هستند، بلکه به آن معنا است که این دولتها سعی میکنند مسیر فعالیتهای ذهنی انسانها را به سمت نیازهای جسمانی آنها منحرف نمایند. این جسمهای ضعیف آواره، محدود و استعمارشده در طبقات و دستهبندیهای مختلف قرار میگیرند و پناهنده، آواره، ساکنان مناطق A، B، B-، B+، C، H1 و H2 (طبقهبندیهای معاهدهی اسلو)، ساکنان مناطق دو طرف دیوار حائل کرانهی باختری، تروریستهای بالقوه (عنوانی که پس از حملات 11 سپتامبر شایع شد) و غیره نامیده میشوند. بنابراین ساکنان قانونی مناطق مختلف، در دستهبندیهای مختلف قرار میگیرند و به این ترتیب حیات افراد در طبقهبندیای شبیه به «مردم بدون سرزمین» جای میگیرد که هدف اصلی این دستهبندی نیز طرح، جداسازی و اجرای پروژهی فضاکُشی در اراضی مورد نظر است.[…]
هرچند فلسطینیها از سوی قانون حمایت نمیشوند، اما آنها ملزم به رعایت قانون هستند. بنابراین قوانین اسرائیل و احکام نظامی رژیم صهیونیستی بر تمامی جوانب زندگی فلسطینیها و حتا خصوصیترین ابعاد زندگی آنها همانند ازدواج، حاکم است. این قوانین بسیار دست و پا گیر و محدودکننده میباشند. از زمان صدور حکم از سوی یک دادگاه عالی اسرائیل در سال 2003 و ممنوعیت پیوندهای خانوادگی بین فلسطینیهای ساکن مناطق اسرائیلی و دیگر مناطق، مسلمانان ساکن مناطق اسرائیلی اجازه ندارند با همتایان خود که در کرانهی باختری و غزه سکونت دارند، ازدواج کنند. شرایط فلسطینیهای ساکن بیتالمقدس به بازی حذف-الحاق شبیه است. آنها (با توجه به الحاق مناطق مسلماننشین بیتالمقدس به خاک اسرائیل و ادعای رژیم صهیونیستی مبنی بر ایجاد بیتالمقدسی واحد) هم جزئی از ساکنان این منطقه به شمار میآیند و هم (با توجه به عدم ارائهی خدمات عمومی به فلسطینیها، ممنوعیت ساخت و ساز از سوی آنها و تجزیهی بیتالمقدس) جدای از ساکنان این منطقه محسوب میشوند. بهرغم داشتن کارت شناسایی بیتالمقدس، آنها در این منطقه حق شهروندی ندارند. […]
با توسل به طبقهبندیهایی که همواره حکومتهای مدعی وجود شرایط استثنایی از آن بهره بردهاند، رژیم صهیونیستی توانسته است عدم ساخت و ساز در شرق بیتالمقدس و انهدام خانههای فلسطینیها را که بدون کسب مجوز صورت میگیرد، قانونی جلوه دهد. همچنین با استفاده از سیاست شرایط استثنایی، ساخت و ساز در مناطق مختلف مسلماننشین اراضی اشغالی به شدت محدود شده است. […] کشتار غیرقانونی و مستمر فلسطینیها به دست رژیم صهیونیستی به این صورت انجام میگیرد که اسرائیل قانون اساسی قدرت استعماری خود را به گونهای طراحی و اجرا میکند که بتواند فلسطینیها را از میان بردارد، بدون این که به آدمکشی متهم شود یا فرد مقتول به عنوان یک ایثارگر مورد تقدیر قرار بگیرد. این نوع مرگ نه تنبیه است و نه فداکاری و در واقع نمایانگر «قابلیت به قتل رسیدن» افرادی (فلسطینیها) است که تحت سلطهی قدرت استعمارگر به سر میبرند.
سکوت و یا مخالفتهای محتاطانه و بیاثر جامعهی بینالملل باعث شده است که رژیم صهیونیستی جسورانه به اقدامات استعمارگرانهی خود ادامه دهد. نیروهای اشغالگر اسرائیل هنگام انهدام شهرهای فلسطینی برای ممانعت از ورود روزنامهنگاران و خارجیان به شهر، آن را منطقهی نظامی اعلام میکنند. برای رژیمی که بر مبنای «سیاستِ شرایط استثنایی» حکومت میکند، پنهان کردن این شرایط استثنایی و ممانعت از کنجکاوی رسانهها در این زمینه، اهمیت بهسزایی دارد. به همین دلیل همواره شهرها و بهخصوص اردوگاههای پناهندگان فلسطینی، منطقهی نظامی اعلام میشوند.
منطق قدرت استعماری نه تنها مردم استعمارشده بلکه خود استعمارگران را نیز تحت تأثیر قرار میدهد؛ بین خود یهودیان نیز تبعیض وجود دارد. به عنوان مثال، در دههی 1980 اعلام شد نژاد «ناخالص» یهودیان فالاش (که اصالت اتیوپیایی دارند) حقّ پیوند با دیگر یهودیان را ندارند و یهودیان میزراهیس (یهودیان شرقی) از بیان سنتهای شرقی خود منع شدند. اورن ییفتاشل این سیاستهای نژادپرستانه و جداسازی و دستهبندی انسانها بر حسب نژاد و طبقات اجتماعی را نوعی «آپارتاید پنهان» مینامد. طبق اظهارات وی «تعامل سیاست یهودیسازی و حقوق قانونی-مذهبی» یهودیت باعث پیدایش و گسترش دستهبندی و تفکیک نظاممند یهودیان شده است.[…]
ظهور حکومتهایی که بر سیاستهای تعلیق یا محرومسازی و موارد استثنایی استوار هستند، به شرایط جغرافیایی بستگی دارد. رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی و بهخصوص در مناطق بحرانزدهای همچون نابلس و اردوگاههای آوارگان، از سیاست تعلیق یا محرومسازی و شرایط استثنایی استفاده میکند. ارتباط این مناطق با دیگر مناطق محلی کاملاً قطع شده است. تعلیق و محرومیت، قانون این بازی است. از زمان آغاز انتفاضهی دوم، اسرائیل و آمریکا به جای تأکید بر پایان اشغال اراضی فلسطینیها، همواره پیشنهاد آتشبس دادهاند و به جای انجام مذاکرات سیاسی، محور گفتوگوهای انجام گرفته، مسائل امنیتی بوده است. رژیم اشغالگر اسرائیل این سیاست را تحت عناوین مختلف همچون «حفظ امنیت»، «جنگ ضد تروریسم»، «موارد اضطراری» و «بحران بشریت» اعمال کرده است. […]
«فضاکُشی» از طریق سه مکانیسم قابل اجرا است. مکانیسم اول سیاستهایی میباشد که از سوی رژیم صهیونیستی مورد استفاده قرار گرفته است. مکانیسم دوم توانایی قدرت استعمارگر در اعلام شرایط استثنایی و مکانیسم سوم نیز تقویت سیاستهای تعلیق و محرومسازی است. قابل ذکر است که افراد تحت استعمار به هیچ عنوان در این سه مکانیسم منفعل نیستند. آنها با توسل به اعمال خشونتآمیز یا صلحطلبانه، احاطهی افراد مهاجم، ساخت خانه، تشکیل جامعه و به راهاندازی جنبشهای بینالمللی از خود مقاومت نشان میدهند.[…]
[…] فلسطینیها در اراضی اشغالی جا و مکانی ندارند و پناهندگان و آوارگان فلسطینی نیز به معنای واقعی کلمه، فاقد کشور و سرزمین هستند. فضاکشی مکان و فضا را از جسم میگیرد، و این جسم فاقد مکان با نصب مواد منفجره به بدن خود و انفجار آنها در میان دشمنانی که خود با توجه به عوامل زیستمحیطی و نوع نژاد، دستهبندی شدهاند، دوباره به یک فاعل یا کنندهی کار تبدیل میشود. موضوع یهودیت به عنوان یک مقولهی بیولوژیکی با اقتدار و انسجام نسبی قابل توجهی در سطوح پراکنده در حال ظهور است و این تجلی خصوصاً از زمان آغاز انتفاضهی دوم منشأ اقدامات متعدد و متفاوتی در عرصهی مسائل جاری این منطقه بوده است و خواهد بود.
سیاستهای فضاکشی به خودی خود نوعی سیاست انتحاری به شما میروند. جسم آواره و فاقد مکانی که این سیاستها به وجود میآورند، جسمی است که قابلیت و آمادگی حملات انتحاری را دارد. جسم آواره جسمی است که به هیچ سرزمینی تعلق ندارد و جسمی است که همانند یک ماهواره در مدار زمین قرار دارد. در منطقهی تکقطبی امپریالیسم که تحت کنترل و سلطهی آمریکاست، جسم به شیئی غیر قابل کنترل و غیر قابل تسلط تبدیل میشود که همواره آمادهی انتقامگیری است.
اعمال خشونتآمیز تنها روش مقاومت در برابر استعمارگران نیست. به عنوان مثال فلسطینیها برای مقابله با پروژهی فضاکُشی رژیم صهیونیستی و سرپیچی از این حکومت استعمارگر، بدون کسب مجوز اقدام به احداث منازل مسکونی میکنند؛ هرچند که خطر انهدام این منازل همواره وجود دارد. نتایج مطالعاتی که از سوی نویسندهی این مقاله پیرامون سرمایهگذاری آوارگان فلسطینی در اراضی اشغالی انجام گرفته است، نشان میدهد که بخش اعظم سرمایهگذاری در این مناطق به ساخت و ساز اختصاص یافته است […].
دیوار شفاف و دروازههای کدر
روچاما مارتون و دالیت باوم
جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست
[…] فرضیههایی که اسرائیلیهای صهیونیست آنها را عمیقاً باور دارند، چنین القا میکنند که «اسرائیلیهای صهیونیست، نژاد پاک و برتر هستند، حق همیشه با آنها است، ارزشهای اخلاقی آنها از برترین ارزشهای انسانی است، آنها هیچ عمل شیطانی انجام نمیدهند، آنها قربانی جنایات دشمنانشان میشوند و آنها جامعهای متحد و یکپارچه هستند.» از نظر جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست، ارتش اسرائیل در جهت دستیابی به اهداف پاک و انسانی عمل میکند. در واقع آنها عقیده دارند ارتش اسرائیل برای دفاع از جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست به تمهیدات و روشهایی متوسل میشود که استفاده از آنها برای دفاع در برابر دشمن غیرقابل اجتناب است. به عقیدهی جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست، ارزشهای اخلاقی آنها برترین ارزشها است و برای دیگران نمونه و الگو است. تظلم و قربانی شدن، حسّ مشترکی است که میان تمام افراد این جمعیت وجود دارد. یهودیها عقیده دارند در اعصار و مکانهای مختلف همواره مورد ظلم واقع و قربانی شدهاند. آنها علیرغم وجود قدرت نظامی اسرائیل، بر هویت، مظلومیت و قربانی بودن خود تأکید دارند و وانمود میکنند که همواره در انتظار وقوع فاجعهای اجتناب ناپذیر هستند. جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست در اراضی اشغالی همواره زندگی و جان خود را از سوی اعراب در خطر میبینند. طی این سالها، خطراتی که یهودیان همواره از آنها هراس داشتهاند شامل حملهی اعراب، شکست در جنگ، در اقلیت قرار گرفتن و بمبگذاریهای انتحاری بوده است.
یکی دیگر از باورهای مشترک این جمعیت که با باور قبلی (قربانی شدن) ارتباط نزدیکی دارد، این است که صهیونیستها عقیده دارند «تمام مردم دنیا با آنها دشمنی و عناد دارند.» اعراب همواره بخشی از ماهیت این دشمن خیالی را تشکیل دادهاند. یهودیها عقیده دارند که اعراب کمر به نابودی آنها بستهاند و همواره، قصد دارند آنها را به دورن دریا بیاندازند.
یکی دیگر از باورهای مشترک صهیونیسم این است که فلسطین در ابتدا سرزمینی خالی از سکنه بود. (یکی از شعارهای ابتدایی صهیونیسم که به اسرائیل زنگویل 1892 نسبت داده میشود، این است که فلسطین سرزمینی خالی از سکنه، برای مردمی فاقد سرزمین.) چنین ایدههایی برای توجیه سیاستهای اشغالگرانهی صهیونیستها ضروری به نظر میرسید. آنها با استناد به این باور، خود را افرادی مُحق تلقی کردند و از قبول مسئولیت اشغال سرزمین انسانهای دیگر شانه خالی کردند اما حقیقت این است که سرزمین فلسطین خالی از سکنه نبود. بنابراین اسرائیلیهای صهیونیست مقدمات خالی بودن فلسطین را فراهم کردند آنها اراده کردند که فلسطین را سرزمین فاقد سکنه ببینند!
این ایده در سالهای اولیهی اشغال فلسطین مؤثر واقع شد، اما با بیداری فلسطینیها و شروع انتفاضه، صهیونیستها دیگر نتوانستند مردم فلسطین را نادیده بگیرند. بنابراین به بهانهی دفاع از خود، دیوار حائل را ساختند تا به این ترتیب فلسطینیها را از دید خود پنهان کنند. البته دلیل ساختاری دیوار حائل، دفاع از خود بود. دلیل ظاهری ساخت دیوار، دفاع در برابر گلولهها و بمبهای فلسطینیان و دلیل پنهان آن (که دلیل واقعی نیز میباشد) دفاع در برابر «دیده شدن» بود. با ساخت دیوار حائل آنها خود را هم از دیده شدن و هم از دیدن سکنهی واقعی سرزمین فلسطینی نجات دادند. به این ترتیب، فرضیههای اولیهی صهیونیستها همچنان پابرجا باقی ماند و آنها همچنان خود را نژادی پاک، برتر و محق قلمداد کردند. دیوار حائل با پنهان کردن فلسطینیان، رؤیای تصرف سرزمین خالی از سکنه را حفظ میکند. یهودیان نمیتوانند آن طرف دیوار را ببینند؛ آنها غیر از خود دیوار، چیز دیگری را نمیبینند. بنابراین، سرزمین فلسطین همچنان خالی از سکنه است!
با توجه به ساختار دفاعی دیوار حائل، به نظر میرسد بررسی این دیوار با استفاده از مباحث و اصول روانشناسی بسیار معقول و منطقی است. […]
جداسازی
یکی از راههای کشف ساختار روانشناسی موجود در دیوار حائل، توجه به ایده یا بحث جداسازی است. قدرت و تأثیر ساختار جداسازی از سادگی آن نشأت میگیرد. جداسازی به دو ایده و مفهوم محدود میشود؛ تمام دنیا به دو قسمت «خوب» و «بد» تقسیم میشود و حد وسطی وجود ندارد. طبق عقیدهی ملانی کلین، ایدهی جداسازی، یک ساختار دفاعی روانی است که خوب و بد را در درون خود انسان و دیگران از هم جدا میکند. کلین عقیده دارد جداسازی حاصل اضطراب و حساسیت شدیدی است که جز «خوب» و «بد» هیچ حدّ وسطی را نمیپذیرد و به عنوان ابتداییترین تمهید دفاعی در برابر اضطراب و نگرانی به شمار میرود. […] در این حالت ساختار جداسازی، «خود» و «دیگری» را به دو بخش همسان تقسیم میکند؛ بخش خوب و برتر در برابر بخش بد و شیطانی.
ترس و وحشت باعث فعال شدن ابتداییترین و بیواسطهترین مکانیسمهای روانی در انسان میشود. یکی از مکانیسمهای ابتدایی روانی در انسان که بر اثر ترس و وحشت فعال میشود، نیروی حیوانی و زور جسمانی است. روند جداسازی در انسان مستلزم حفظ و افزایش دائمی انرژی است، اما در نهایت باید گفت چنین مکانیسمی مؤثر و مفید نیست. این مکانیسم روانی، اضطراب و نگرانی را کاهش نمیدهد و فقط آن را به طور موقت متوقف میکند و تسکین میدهد. چنین مکانیسمی دلایل و عوامل اضطراب و نگرانی در انسان را از بین نمیبرد، بلکه موقتاً آنها را از انسان دور میکند. دیوار حائل فضای درونی سرزمینهای اشغالی را به دو بخش تقسیم میکند؛ بخش «بد» و نامطلوب که رویارویی با آن برای صهیونیستها مشکل است و بخش «خوب» و دلپذیر که با باورهای یهودیان مطابق است. بخش بد از بخش خوب جدا و به خارج رانده میشود، به عبارت دیگر، به بخش «دیگری» واگذار میشود. به این ترتیب، خود درونی جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست برای آنها پاک و برتر باقی میماند.
همذات پنداری معکوس
واگذاری بخش نامطلوب «خود» به «دیگری» در راستای احقاق دو هدف مهم صورت میگیرد؛ رهایی از بخش نامطلوب خود و مشروعیت بخشیدن و توجیه خوار و حقیر شمردن این بخش نامطلوب در دیگری. علاوه بر این، چنین مکانیسمی رؤیای کنترل و مالکیت بخشهای واگذار شده، یعنی بخش «بد» را فعال میکند. کلین «همذات پنداری معکوس» را اینگونه تعریف می کند: «همذات پنداری معکوس مکانیسمی است که در توهم و خیال انسان نمود پیدا میکند و طی آن فرد برای آزار، کنترل یا تملک دیگری، تمام یا بخشی از خود را به دیگری نسبت میدهد. دیوار حائل باعث می شود تا صهیونیستها با نسبت دادن خشونتطلبی، تجاوزگری، ستمگری، انحصارطلبی و قانونشکنی خود به فلسطینیان ساکن پشت دیوار، این خصوصیات خود را نبینند.»
صهیونیستها دیوار را به عنوان نماد تجاوزگری و خشونتطلبی خود نمیبینند، بلکه دیوار برای آنها وسیلهای دفاعی است که آنها را در برابر خشونتطلبی که فقط به فلسطینیان نسبت میدهند، محافظت میکند. در واقع، دیوار حائل در تحقق این ایدهی واهی و نیز در وارونه جلوه دادن حقیقت به صهیونیستها کمک میکند. به این ترتیب، هدف اولیهی ساخت دیوار حائل محقق میشود؛ این دیوار صهیونیستها را از مشاهده و مواجه شدن با خوی خشونتطلبی و تجاوزگری خود محافظت و فرضیههای اولیهی صهیونیسم یعنی نژاد برتر و قربانی بودن را همچنان حفظ میکند. […] در واقع این دیوار را میتوان نماد مجسم راه حل مشکلی پیچیده، تاریخی، سیاسی و روانشناسی تلقی کرد. جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست، خود را جامعهای پسامدرن، پیشرفته، امروزی و همسان با جوامع متمدن غربی تلقی میکنند. در تبلیغات توریستی آنها، این جملهی مشهور اغلب به چشم می خورد؛ اسرائیل تنها دموکراسی خاورمیانه است. دیوار حائل در اذهان صهیونیست ها نقش یک ماشین زمان را بازی می کند؛ وسیلهای که آنها را از ساکنان اولیهی دنیای آنها جدا میکند. به اعتقاد آنها دیوار حائل سادگی، بدویت، عقبماندگی و وحشیگریهای فلسطینیان را در آن سوی خود پنهان میکند. به این ترتیب، صهیونیستها خود را در این سوی همان دیوار، افرادی پیشرفته، متمدن و بافرهنگ قلمداد میکنند.
دیوار زشت است، چون یکی از اهداف صهیونیستها از ساخت آن، این است که انسانهای آن سوی دیوار را به جای انسانهای معمولی، افرادی دیوصفت و شیطانی قلمداد کنند. به این ترتیب، ماهیت و وجود فلسطینیها با وجود دیوار حائل از اهمیت ناچیزی برخوردار است؛ آنها به عنوان موجوداتی پست، زشت، کثیف، خشن و خطرناک معرفی میشوند. چنین برداشتی از اعراب در سخنان پروفسور رافی اسرائیل (استاد دانشگاه مطالعات خاورمیانه) که اخیراً در دادگاهی علیه رهبر جنبشهای اسلامی در اسرائیل به عنوان شاهد احضار شده بود، به خوبی مشهود است. وی میگوید «اعراب بهداشت را رعایت نمیکنند. دهکدههای آن ها کثیف است. آنها جانیان خطرناک و بسیار خشن و پرهیاهویی هستند.» به این ترتیب، دیوار نماد و تجسم غیرممکن بودن هم ذات پنداری و احساس یگانگی صهیونیستها با فلسطینیان است.
دیوارها و حصارها
دیوار حائل در مناطق دور از مراکز و جمعیت شهری به حصارها، سیم خاردار و مکانیسمهای مختلف تجسسی مانند حسگرها، پاسگاههای ایست و بازرسی و برجهای دیدهبانی نیز مجهز است. به این ترتیب با ساخت دیوار حائل، عملاً از برخی از انواع «دیدن» اجتناب شده است، اما برخی دیگر همچنان کاربرد دارند. جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست دوست ندارند فلسطینیها را ببینند، اما نظارت و کنترل بر آنها، امری ضروری به نظر میرسد. بنابراین آنها را با استفاده از وسایلی غیر از قوهی بینایی انسان و مثلاً از طریق مگسک تفنگ، میبینند.
روزی یک فعال اسرائیلی در اردوگاه صلح ماشا گفت «نشانهگیری و تیراندازی از پشت حصار بسیار آسانتر از تیراندازی از پشت دیوار است.» این کمپ از دو چادر تشکیل شده بود که در اطراف دهکدهی فلسطینی ماشا، نزدیک محل احداث دیوار حائل، بنا شده بودند. در سال 2003 دهها فعال فلسطینی، اسرائیلی و بینالمللی به مدت پنج ماه این اردوگاه را با هدف ابراز مخالفت با ساخت دیوار حائل برپا کرده بودند. شش ماه بعد و در طول اقدام مخالفتآمیز دیگری که در همان مکان و از سوی همان فعالان سیاسی انجام شد، نیروهای رژیم صهیونیستی از حصارهای دیوار به سوی گیل ناآماتی، یکی از فعالان اسرائیلی شلیک و او را به سختی مجروح کردند.
دروازههای کدر امنیت
دیوار حائل که در برخی مناطق از بلوکهای بتونی خاکستری رنگ و به ارتفاع یک ساختمان سه طبقه ساخته شده است، از میان کرانهی باختری عبور میکند.
جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست به زشتی دیوار واقف هستند، اما عقیده دارند وجود چنین منظرهی ناپسندی در کرانهی باختری ناشی از اقدامات خصمانهی فلسطینیان است. آنها برای توجیه ساخت دیوار حائل، مسائل امنیتی را مستمسک قرار دادهاند. دلیلی که آنها برای ساخت این دیوار در اراضی اشغالی ارائه میکنند، بسیار واضح است؛ دیوار حائل از نفوذ مبارزان فلسطینی به مناطق یهودینشین و به خطر افتادن جان اسرائیلیها جلوگیری میکند. صهیونیستها ادعا میکنند باید از ورود تروریستها به شهرها، جادهها، رستورانها، مراکز خرید و همچنین وسایل نقلیهی عمومی اسرائیلیها، ممانعت کنند. به عقیدهی صهیونیستها، تمام مردم فلسطین، ذاتاً تروریست هستند. به عبارت دیگر، جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست میپندارند باید برای رسیدن به اهداف خود، از ورود فلسطینیهای مشکوک (یعنی تمام فلسطینیها) به جوامع اسرائیلی جلوگیری کرد و دیوار حائل به همین منظور ساخته شده است.
همانگونه که بارها از سوی طراحان دیوار حائل مطرح شده است، هدف از ساخت این دیوار تعیین مرزهای نهایی اسرائیل نیست. رژیم صهیونیستی همواره از تعریف و تعیین مرزهای خود امتناع کرده است و همچنان از انجام این کار طفره میرود. دستاندرکاران ساخت دیوار حائل ادعا میکنند این دیوار برای محافظت صهیونیستها از انواع خطرات و تهدیدهای احتمالی ساخته شده است. همان گونه که ایهود باراک گفته است، به اعتقاد صهیونیستها، اسرائیل همانند خانهای پیشرفته و متمدن است که در میان جنگلی وحشی و به دور از تمدن بنا شده است.
دیوار حال در اذهان صهیونیست ها مثل ماشین زمان است که آن ها را از دنیای اطرافشان جدا می کند. در این تصور، دنیای خیالی صهیونیستها مملو از خطراتی است که جان ساکنان پیشرفتهی آن را تهدید میکند. بنابراین دیوار حائل بخشی از این خانه محسوب می شود. قوانین ارتش رژیم صهیونیستی به گونهای تغییر یافته است که به نیروهای خود امکان مقابله با هرگونه حمله و تهدید علیه دیوار حائل را میدهد؛ گویی حمله به دیوار حائل، حمله به جان و زندگی صهیونیستها است. تیراندازی به سوی ناآماتی، فعال اسرائیلی، این گونه توجیه شد که نگهبانان اسرائیلی دیوار، از هرج و مرج طلبی فعالانی که قصد داشتند یکی از دروازههای دیوار را باز کنند، جلوگیری کردهاند. ساکنان اراضی اشغالی در صورت نزدیک شدن به دیوار حائل، کشته میشوند و مرگ آنها با قوانین ارتش رژیم صهیونیستی توجیه میشود.
تحرک و فعالیت
در سالهای اخیر استحکامات، حصار، پاسگاههای ایست و بازرسی، برجهای نگهبانی و دیوارهای فراوانی در کرانهی باختری ساخته شدهاند. تمام این موانع فیزیکی و شکلهای مختلف دیوار حائل، بخشی از نظام پیشرفتهای هستند که برای کنترل تحرک و فعالیت فلسطینیان طراحی شده است. این نظام، محاصره، مقررات منع عبور و مرور، خاموشی، نوآوری در حیطهی قانون و مقررات اداری، فناوریهای جدید و روشهای ظالمانهی نظامی را شامل میشود. این نظام نه تنها برای کنترل تمام فعالیت و تحرک فلسطینیان، بلکه برای کنترل تمامی ابعاد زندگی آنها طراحی شده است. با بررسی این نظام گسترده که تمام ابعاد زندگی مردم فلسطین را تحت کنترل دارد و نقش مهمی را در این زمینه ایفا میکند، دروازهها، پاسگاههای ایست و بازرسی و برجهای نگهبانی که به بهانهی حفاظت از دیوار حائل در مناطق مختلف اراضی اشغالی تعبیه شدهاند، تمام فعالیت و تحرک مردم فلسطین را تحت کنترل دارند.
منطقهی حائل
هزاران فلسطینی ساکن اراضی اشغالی از مناطق مختلف کرانهی باختری جدا شده و از زمینهای کشاورزی، ادارات، شهرهای دیگر و مراکز خدمات ضروری دور افتادهاند. منطقهی ممنوعه، به منطقهای گفته میشود که بین دیوار حائل و مرز آتشبس 1949 واقع شده است.
پس از اتمام مرحلهی اول ساخت دیوار حائل در سال 2003، منطقهی ممنوعه به منطقهی نظامی تبدیل شد. هیج فلسطینی بدون کسب مجوز از ارتش رژیم صهیونیستی، اجازهی ورود به این منطقه را ندارد.
مقامات رژیم صهیونیستی برای فلسطینیانی که در این منطقه زندگی میکنند، شرایط عبور و مرور بسیار پیچیده و گستردهای را در نظر گرفتهاند. این افراد برای ادامهی زندگی در این منطقه حتماً باید مجوزهای مذکور را اخذ کنند. ساکنان دیگر کرانهی باختری باید مجوزهای جداگانه بگیرند و از دروازههای مخصوصی رفت و آمد کنند. برای رفت و آمد در این منطقه بیش از دوازده نوع مجوز عبور و مرور صادر میشود. دارندگان این مجوزها باید از دروازههای جداگانه و در زمانهای خاص تردد کنند.
اقامت شبانه در منطقهی ممنوعه، آوردن وسیلهی نقلیه به این منطقه و نقل و انتقال کالا از آن، به مجوزهای جداگانه نیاز دارد.
ارتش اسرائیل برای صدور این مجوزها از متقاضیان اسناد و مدارک مختلف و متعددی را درخواست میکند.
معیارهایی که برای صدور این مجوزها در نظر گرفته میشود، در هیچ اداره و سازمان دیگری اعمال نمیشود و ارتش رژیم صهیونیستی برای صدور یا عدم صدور این مجوزها اختیار تام دارد. ممکن است کمیتهی استیناف نظامی بنا به دلایل امنیتی، از صدور این مجوزها جلوگیری کند. مجوزها تاریخ انقضا دارند و پس از آن باید تمدید شوند.
هدف از اجرای چنین طرحی بهره گرفتن از منطقهی ممنوعه و وارد کردن آن به مکانیسم کنترل است. کنترل تمامی ابعاد زندگی مردم فلسطین در منطقهی ممنوعه، این منطقه را به منطقهی حائل تبدیل کرده است و به عبارت دیگر این مسئله باعث تشدید محدودیتها شده و منطقهی ممنوعه را به دیواری سیار تبدیل کرده است.
نظارت
البته باید گفت این نظام کنترل، بوروکراسی محض نیست. بهتر است این مسئله را نیز با استفاده از ساختارهای روانشناسی توضیح داد؛ در اختلال وسواس فکری، ترس از مرگ بسیار مشهود است. فرد مبتلا به این اختلال قویاً عقیده دارد که با انجام برخی اعمال میتواند از مرگ قریبالوقوع خود و عزیزانش جلوگیری کند.
منافذ باز معمولاً به عنوان قسمتهای پرخطر بدن انسان در نظر گرفته میشوند. عوامل خطرزا مانند میکروبها و باکتریها از این نقاط وارد بدن انسان میشوند و قطعاً ممانعت از ورود عوامل خطرزا میتواند انسان را در مقابل ترس از بیماری، مرگ و ناامنی محافظت کند. وسواس تمیز نگاهداشتن منافذ بدن و عاری ساختن این بخشها از عوامل بیماریزا با وسواس فکری ارتش اسرائیل برای کنترل ورودی و خروجیهای دیوار شباهت دارد.
وسواس کنترل منافذ بدن شبیه نوعی مکانیسم مدرن کنترل و نظارت است که با اصول بهداشتی، پاکیزگی و مصونیت در بابر انواع میکروبها و باکتریها در ارتباط است. آداب و رسوم این کار برای محافظت از خود در قبال آلودگیها، بیماری و مرگ طراحی شده است.
این آداب و رسوم با گذشت زمان به طور مدام در حال تغییر و تحول هستند. انسان به خوبی میداند که امکان کنترل نهایی وجود ندارد و مصونیت کامل در قبال آلودگی، بیماری و مرگ ممکن نیست. بنابراین، اضطراب و ترس از این عوامل هرگز از بین نمیرود. این امر باعث میشود آداب و رسوم کنترل به طور مداوم تغییر پیدا کند.
این وسواس می تواند بر تمامی ابعاد و جنبههای مختلف زندگی فرد مبتلا به وسواس فکری غلبه پیدا کند و تمام زندگی فرد را تحتالشعاع قرار بدهد، در این صورت فرد مدام به دنبال یافتن پناهگاه و راه فرار خواهد بود.
دیوار بتونی
دیوار حائل یک مانع ساخت بشر است و به وضوح نماد باورها و ترسهای نهادی جمعیت اسرائیلیهای صهیونیست میباشد. ارتفاع بیست و پنج پایی این دیوار، نماد اسرائیل و دروازههای زردرنگ و فلزی آن بیانگر وسواس کنترل آنها است.
اگر بخواهیم دیوار حائل را تنها با توجه به جنس آن (بتون) بررسی کنیم، باید گفت این دیوار فقط یک دیوار ساده است و مانند تمام ساختههای دست بشر شیء بیجانی است. اگر از ارزشها و ماهیت نمادین دیوار صرف نظر کنیم، شاید در تاریکی شب اصلاً به چشم نیاید.
در آگوست 2004 یک راهپیمایی در مخالفت با ساخت دیوار حائل در ابودیس، دهکدهای فلسطینی در نزدیکی بیتالمقدس، ترتیب داده شد. هزاران فلسطینی، اسرائیلی و شخصیتهای بینالمللی در این منطقه گرد هم آمده بودند تا به سخنان آرون گاندی، نوهی مهاتما گاندی، دربارهی چگونگی مخالفت با دیوار حائل بدون توسل به خشونت، گوش دهند. در طول این راهپیمایی، مرد جوانی ناگهان شروع به بالا رفتن از بلوکهای بتونی دیوار حائل کرد. وی پس از رسیدن به بالای دیوار، شروع به تکان دادن پرچم فلسطین کرد. در این هنگام تمام شرکتکنندگان از ترس توأم با احترام به مدت چند دقیقه نفسهای خود را در سینه حبس کردند. پس از چند دقیقه برخی از مردم سکوت را شکستند و از مرد جوان پیروی کردند. ناگهان هیبت و شکوه دیوار بتونی در مقابل چشمان ما از هم فرو پاشید و تمام تأثیر روانی خود را از دست داد. در واقع دیوار حائل برای چند لحظه به یک دیوار معمول و ساده تبدیل شد.
(در برابر دیوار، گردآوری: مایکل سورکین، مترجم: آزیتا گلزاده و پرویز قاسمی، انتشارات روایت فتح، چاپ اول، 1386)