(در مورد منابع متن حاضر رجوع کنید به بخش «دربارهی منابع» در پایان متن.)
1948
- قطعنامهی 194 که در مجمع عمومی سازمان ملل (بعد از اولین جنگ اعراب) تصویب شد، در شرایطی بود که تعداد آوارگان طبق آمار سازمان ملل 720 هزار نفر بود. در این قطع نامه آورده شده: «باید در کوتاهترین زمان ممکن به آوارگانی که میخواهند به خانههایشان برگردند و با همسایگانشان در صلح زندگی کنند، اجازهی بازگشت داده شود و برای جبران اموال از دست داده یا خسارت دیدهی کسانی که نمیخواهند برگردند، غرامت داده شود.» (فیلو، 1387، ص36)
سردمداران اسرائیلی از بازگشت آوارگان و پرداخت غرامت سر باز زده و گفتند: «آنها که با ما جنگ کردند، باید نتایج جنگ را هم بپذیرند.»(همان، ص37) - پس از وقایع 1948، جهان عرب، اسرائیل را تحریم اقتصادی کرد و مرزهای هوایی خود را بر روی اسرائیل بسته و اجازهی استفاده از حریم هوایی را به آنها نداد. (همان، ص38)
- بعد از جنگ 1948، فلسطینیهای رانده شده از کشورهای عرب (به دلیل مشکلات اقتصادی) مخفیانه وارد اسرائیل میشدند. این کار فلسطینیها «نفوذ» نامیده میشد. نود درصد از نفوذها دلیل اقتصادی و اجتماعی داشت؛ مثلا عبور بیشتر این افراد از خطوط مرزی بعد از آتشبس، برای بازپسگیری املاک یا دیدار بستگان یا رسیدگی به زمینهایشان بود. آوارگان از خانه و زمینهایشان جدا شده بودند و بنابراین شغلی نداشتند و گرسنه میماندند. 10 درصد بقیهی نفوذها علیه اسرائیل بود. سربازان اسرائیلی اجازه داشتند به کسانی که از مرز عبور میکنند شلیک کنند. این کار اعراب را تحریک کرد تا گروههایی درست کنند و مقابله به مثل نمایند. (همان، ص39)
- اسرائیل با تشکیل «یگان انتقام» توسط آریل شارون، انتقام نفوذها را از روستاهای غزه و اردن میگرفت. اسرائیلیها با کشته شدن یک یهودی، یک روستا را همراه با ساکنین آن، با خاک یکسان میکردند. اولین اقدام مهم یگان انتقام حمله به روستای قبیه بود. این عملیات به تلافی کشته شدن یک مادر و دو کودک اسرائیلی، در سال 1953 صورت گرفت. اسرائیلیها 45 خانه را تخریب کردند و 69 نفر را کشتند که دو سوم آنها زن و کودک بودند.
از طرف دیگر، بازرسیهای دورهای از روستاهای عرب داخل اسرائیل نیز افزایش یافت تا نفوذ اعراب به اسرائیل ریشهکن شود. اسرائیلیها مرتکب بیرحمیهایی مثل قتل و یا تجاوز دستهجمعی میشدند. در یک مورد 120 نفر از نفوذیهای [غیرنظامی] عرب را در صحرای آروا بدون آب نگه داشتند. این بیرحمیها در گرماگرم نبرد نبود؛ بلکه بیشتر علیه غیر نظامیان، زنان و کودکان بیگناه بود. (همان، ص40)
1949
- پس از جنگ اول اعراب، فردی نام کنت برنادوت از طرف کمیسیون صلح شورای امنیت به عنوان میانجی، مسئولِ دادن راهحلی برای برقراری صلح و حل مسألهی فلسطین شد. (زعیتر، 1388، ص306)
- برنادوت پس از مذاکرات فراوان با اعراب و یهودیان، با توجه به خواستهها و ادعاهای دو طرف، راهحلی که به نظر خودش میتوانست پایهی صلح و آشتی را فراهم کند ارائه داد و خاطر نشان کرد: «منظور از این طرح، این است که پایه و مایهای برای مذاکرات باشد و به هیچ وجه آن را راهحلی نهایی و منحصر به فرد نمیداند و اصولا هر طرحی که موافقت طرفین را جلب نکند قابل اجرا نیست.»
خلاصهی پیشنهادهای برنادوت این است: در فلسطین یک حکومت فدرال به وجود آید با دو عضو مستقل عربی و یهودی، ضمن اینکه اردن هم جزیی از عضو عربی باشد. البته تعیین حدود و مرزهای دو عضو توسط میانجیگری و ریشسفیدیها تعیین بشود. فلسطین هم که در اثر حوادث و شرایط جنگ آواره شدهاند و همه چیز را پشت سر گذاشتهاند حق دارند که بدون هیچ قید و شرطی به وطن خود برگردند و تمام دارایی خود را پس بگیرند. (همان، ص309)
این طرح توسط هر دو طرف اسرائیلی و فلسطینی رد شد. (همان، ص 310-311) - برنادوت از نیویورک به اسکندریهی مصر رفت تا در آنجا با نمایندگان ممالک عربی مذاکره نماید. بعد از مذاکرات، تنها نتیجهای که بهدست آمد این بود: دولتهای عرب به هر راهحلی که براساس تشکیل دولت یهودی فلسطین باشد رضایت نخواهند داد. از این رو طرح دیگری، شامل پیشنهادهای تازه ای تهیه کرد و برای منشی مجمع عموم سازمان ملل فرستاد.
شش ساعت پس از ارسال طرح تازه، افراد سازمان یهودی شیترن، او و همکار فرانسویاش را ترور کردند. (همان، ص317) - ترور برنادوت واکنشهای زیادی را در سرتاسر جهان برانگیخت، اما آمریکا از حمایتهای خود نسبت به صهیونیسم نکاست و فعالیتهای زیادی نمود تا سازمان ملل دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسد و آن را به عضویت بپذیرد. نمایندگان عرب مخالف پذیرش اسرائیل بودند. از جمله دلایل مخالفتشان آنها این موارد بود: اسرائیل دستورات سازمان ملل را نقض کرده است و یهودیانی که برنادوت، نماینده سازمان ملل، را ترور کرده اند تعقیب نمیکند.
مجمع عمومی برای رفع دلایل دولتهای عرب، از دولت یهود خواست که متعهد شود که دستورات سازمان ملل را در مورد آوارگان، تقسیم فلسطین، تعیین مرزها و واگذاری قدس به سازمان ملل و تعقیب قاتلان «برنادوت» اجرا کند و اسرائیلیها نیز متعهد به این موارد شدند. در 12 مه 1949 اسرائیل به عضویت سازمان ملل پذیرفته شد. (همان، ص331) - در روز 12 مه 1949، در کنفرانس «لوزان»، یهودیان پیمانی را که به نام «پروتکل لوزان» خوانده شد و تعهداتی که برای به عضویت درآمدن در سازمان ملل بود را به امضا رساندند. این پیمان موارد زیر را شامل میشد:
1. تفسیم فلسطین و تعیین حدود آن.
2. شهر بیتالمقدس باید بینالمللی شود و تحت ادارهی سازمان ملل درآید.
3. آوارگان باید مراجعت نمایند و تمام اموال خود را پس بگیرند و کسانی که مایل به مراجعت نیستند، معادل قیمت دارایی خود پول دریافت کنند. (همان، ص 331-330) - دولت یهودی پس از بهرهبرداری کامل از تعهدات خود، عهد و پیمان را شکستند. هنوز جلسات کنفرانس لوزان ادامه داشت که صهیونیستها در بین مذاکرات توقعات تازهای ابراز داشتند. آنها خواستار شدند که در مقابل قبول مراجعت پناهندگان، بقیه غزه که در دست مصریها بود به آنها واگذار شود و سرچشمهی رود لیتانی در داخل خاک لبنان هم به خاک اسرائیل منضم گردد.
- دولت یهود در مقابلِ مطالبه برای عمل به پیمان و تعهداتش میگفت که امضای آن پیمان، فقط جنبهی نظری داشت و اساس و پایهی عملی ندارد. (همان، ص332)
- در اثنای تعطیلی سه هفتهای جلسات کنفرانس لوزان (کمیسیون آشتی)، صهیونستها برای املاک اعرابِ آواره قوانینی وضع کردند که به موجب آنها، رئیس املاک حق هرگونه تصرف، فروش، اداره و تسویه حساب املاک را داشت. صهیونیستها همچنین، عدهی زیادی از اعراب را زیر آتش گلوله از دیار خود آواره کردند و داراییهای آنها را گرفتند. مقارن همان روزها آمریکا با دادن 100 میلیون دلار وام به اسرائیل موافقت کرد.
اعضای کمیسیون آشتی و نمایندگان عرب و یهود بعد از تعطیلی سه هفتهای به لوزان برگشتند، ولی خیلی زود مذاکرات به بن بست رسید. (همان، ص 333)
1951
- کمیسیون آشتی نتیجهی مثبتی به دست نیاورد. اتحادیهی عرب ناچار دست به کار شد و پس از مشورت قرار شد که تمام دولتهای عرب، یادداشتی به دولتهای بزرگ جهان بفرستند و از آنها بخواهند برای اجرای تعهدنامهی سازمان ملل که در پروتکل لوزان آمده اقدام فوری کنند. در آوریل 1951 همهی دولتهای عرب یادداشت پیشنهادی را به مقام مربوط آن دولتها تسلیم کرده و طی آن از تصمیمات ظالمانهای که مانع بازگشت آورگان بیچاره به فلسطین و استرداد اموال و املاکشان میشود، اظهار تنفر کردند و اعلام شکایت کردند از اینکه در حال حاضر، صهیونیستها بدون توجه به عواقب وخیم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، یهودیان جهان را به مهاجرت ترغیب میکنند و دولتهای خاورمیانه را، که چنین حوادثی را برای موجودیت خود خطرناک میدانند، وارد معرکه مینمایند. سپس نوشتند: «از روزی که این مصیبت بزرگ بشری به وجود آمده با اینکه حل آن جزء برنامهی سازمان ملل درآمده و مجمع عمومی سازمان ملل هر سال دستور احترام و حفظ حقوق پناهندگان را صادر میکند، اما این سازمان تاکنون یک قدم هم برای سر و سامان دادن به وضع آنان، تسهیل وسایل مراجعت آنان و نیز ایجاد امکان برای زندگی ایشان در خانههای خود، برنداشته و اقدامات آن سازمان از مرحلهی حرف و دستور تجاوز نکرده است.»(زعیتر، 1388، ص350)
- دفتر کمیسیون آشتی باز شروع به کار کرد. مدیر و مشاوران آن به پایتختهای دولتهای عرب مسافرت کردند و تماسهایی گرفتند و در خصوص قیمتگذاری اموال گرفتهشدهی فلسطینیان آواره اهتمام خاصی نشان دادند. دولتهای عرب بدون پرده به آنها گفتند که این عمل شما بیهوده است و شما باید اول آوارگانی را که مایل به مراجعت به وطن هستند برگردانید و دارایی آنها را بدهید و اگر کسی پیدا شد که نخواست به فلسطین برگردد، آن وقت قیمت املاک و اموالش را معلوم کنید و بپردازید.(زعیتر، 1388، ص351)
- یهودیان در مورد املاک و اموال و مراجعت اعراب آواره شده حرفهای تازهای را مطرح کردند: «بعد از صلح باید خساراتی که دولت یهود در دوران جنگ و انقلابها دیده و مخارجی که متحمل شده است، بعلاوهی مخارج نگهبانی املاک و اموال و همچنین هزینههای مالیاتی، از قیمت اموال فلسطینیان کسر شود. آنگاه، قیمت اموال فلسطینیان به طور اقساط پرداخت خواهد شد. البته، پول املاک و اموال به دست صاحبان اموال داده نمیشود، بلکه در صندوق بودجهی عمومی ریخته شده و صرف مخارج پناهندگان در کشورهای عربی دیگر خواهد شد.» (همان، ص352)
1953
- چهاردهم اکتبر در حالیکه اهالی دهکدهی «قبیه» هنوز در خواب بودند، یک گردان از نیروهای اسرائیلی با کلیهی وسایل تخریبی و آتشزا به این دهکده حمله کردند و روستا را زیر رگبار گلوله و خمپاره و مواد منفجرهی دیگر گرفتند. نیمی از روستا ویران شد و 70 نفر کشته شدند. (زعیتر، 1388، ص339)
«کمیسیون بینالمللی نظارت بر صلح» با رسیدگی به علل و عوامل حادثهی روستای قبیه، صهیونیستها را مجرم و مهاجم تشخیص داد و نظر داد که یک گردان نظامی با 250 تا 300 نفر سرباز، با وسایل تخریبی و یک حملهی ظالمانهی محض، این دهکدهی بیسلاح را به این صورت فجیع درآورده است و این توضیحات را به شورای امنیت گزارش داد.
با همهی پشتکار نمایندگان عرب برای تعقیب و مجازات مجرمان و اتخاذ تعابیر لازم برای جلوگیری از تکرار قضیه، تنها نتیجهای که به دست آمد، این بود که شورای امنیت، اسرائیل را مورد عتاب و ملامت قرار داد و قوانین مجازات دربارهی آنها به اجرا در نیامد.(همان، ص340) - بر طبق آمار رسمی که کمیسیون مشترک صلح اردن منتشر کرد، در طول 26 ماه اول پیمان صلح، یعنی از دسامبر 1949 تا ژانویه 1951، یهودیان 624 مرتبه به خط صلح بین اردن و اسرائیل تجاوز کردند. در این تجاوزات بیش از صد عرب کشته شده، 85 نفر زخمی و 83 نفر مفقودالاثر گردیدند. (همان، ص 341)
1956
- در سال 1952 «جمال عبدالناصر» به همراه افسران آزاد مصر، در کودتایی بدون خونریزی، قدرت را در این کشور به دست گرفت و یک رژیم جمهوری تشکیل داد. او در سال 1954 رئیس جمهور شد و کوشید تا قهرمان ناسیونالیسم عربی و رهبر جنبش ضد استعماری خاورمیانه و آفریقا شود. استعمارگران اروپایی مانند انگلستان نگران منافع نفتی و ژئواستراتژیک خود در خاورمیانه و آفریقا بودند. فرانسه هم به خاطر حمایت جمال عبدالناصر از استقلالطلبان الجزایری، مخالف او بود.
- در ژانویه 1956، عبدالناصر «کانال سوئز» را ملی کرد. بریتانیا و فرانسه سهامدار کانال بودند و تصمیم گرفتند او را از قدرت برکنار کنند و اسرائیل هم میخواست عبدالناصر کنار برود. (فیلو، 1387، ص 41)
- 29 اکتبر 1956 ارتش اسرائیل از شبه جزیرهی «سینا» به مصریها حمله کرد. بریتانیا و فرانسه اولتیماتوم دادند که دو طرف نیروهایشان را تا 16 کیلومتری کانال سوئز عقب ببرند. اسرائیل پذیرفت و مصر زیر بار نرفت. روز بعد فرانسه و بریتانیا فرودگاههای مصر را بمباران کردند. دوم نوامبر اسرائیل به سرعت غزه را گرفت و در سه روز بعدی نیز شبه جزیرهی سینا را تصاحب کرد. (همان، ص 42-41)
- با وجود فشارهای شدید آمریکا، شوروی و تهدیدهای تحریم سازمان ملل، اسرائیل مجبور شد نیروهایش را پس از 6 ماه از سراسر سینا خارج کند. (همان، ص 42)
1960 تا 1967
(جنگ شش روزه)
- در طول دههی 1960 خاورمیانه محل رقابت و جنگ سرد بین آمریکا و شوروی بود. این دو کشور سلاح های کشورهای منطقه را تأمین میکردند. بهار 1967، شوروی به سوریه اطلاع داد که اسرائیل در حال جمعآوری قوا در مرز شمالی خود برای حمله به سوریه است. (فیلو، 1387، ص 43)
- اسرائیل علناً تهدید کرد که رژیم سوریه را سرنگون خواهد کرد، مگر اینکه حملات چریکهای فلسطینی را از خاکش متوقف کند. سوریه که از قبل به وسیلهی شوروی آگاه شده بود، به مصر روی آورد. آنها با هم معاهدهی دفاع مشترک داشتند. مصر بخشی از قوای خود را به سینا فرستاد. (فیلو، 1387، ص 43)
- 5 ژوئن 1967 اسرائیل حملهی هوایی را به فرودگاههای مصر آغاز کرد و 298 جنگندهی مصری را در یک روز از بین برد. همزمان نیروی زمینی اسرائیل به خاک مصر حمله کرد، راه خود را به کانال سوئز باز کرده و شبه جزیرهی سینا را در دو روز تصرف نمود. (فیلو، 1387، ص 44)
ظهرِ پنجم ژوئن نیروهای سوریه، اردن و عراق که همپیمان در معاهدهی دفاعی بودند، به اسرائیل حمله کردند. ظرف دو ساعت، اسرائیل نیروی هوایی هر سه کشور و همچنین پایگاه نظامی عراق در مرز اردن را نابود کرد. نیروی زمینی اردن، به حمایت از مصر وارد جنگ شد. توپخانهی اردن، شهرهای اسرائیل را زیر آتش گرفت. اسرائیل، ارتش اردن را به عقب راند. (فیلو، 1387، ص 44) - در جریان این جنگ، ارتش اسرائیل کشتی آمریکایی یو.اس.اس.لیبرتی را که با هدف جاسوسی از مصر، سوریه، اردن و اسرائیل در آبهای مدیترانه بود را با توپ، موشک و بمبهای ناپالم مورد حمله قرار داد. در این حمله، 34 خدمهی کشتی کشته شدند و 171 نفر از آنان زخمی شدند. (http://archive.lewrockwell.com/orig/margolis12.html)
- این جنگ(جنگ شش روزه)، موفقیت نظامی چشمگیری برای اسرائیل بود. اسرائیل ظرف شش روز ارتش سه کشور عربی را از بین برد، دستآورد ارضی بزرگی نصیبش شد و توانست شبه جزیرهی سینا (مصر)، ارتفاعات جولان(سوریه)، کرانه غربی، نوار غزه و بخش عرب نشین بیتالمقدس را تصرف کند. (فیلو، 1387، ص45)
- این جنگ، دومین آوارگی وسیع فلسطینیها را به دنبال داشت. بسیاری از آنها دومین بار بودکه آواره میشدند و اکنون مجبور بودند خانههایی را که تا سالهای 49-1948 در آنها زندگی میکردند ترک کرده و در کرانهی غربی و غزه پناه پیدا کنند.(همان، ص46) در مجموع 430 هزار نفر از ساکنان مناطق تازه اشغال شده مجبور شدند در طول سال1967 از خانههای خود فرار کنند. (همان، ص49)
- پس از جنگ، اسرائیل تخریب خانههای فلسطینیها در سرزمینهای تازه اشغال شده را آغاز کرد. آلفرد لیلینتال[1]، مورخ امریکایی، میگوید: «با توجه به آمار و ارقام سازمان ملل، اسرائیلیها در یک دورهی زمانی بین یازدهم ژوئن تا پانزدهم نوامبر 1967، 7554 خانهی فلسطینی در مناطقی که تصاحب کرده بودند را خراب کردند. این آمار بین سپتامبر 1969 تا1971 به 16312خانه رسید». (همان، ص50)
- در 19 ژوئن 1967، رهبران اسرائیل پیشنهاد بازگرداندن بلندیهای جولان، سینا و نوار غزه را در قبال خلع سلاح فلسطینیها، معاهدهی صلح و اطمینان از حق دریانوردیشان از جانب مصر، سوریه و اردن را مطرح کردند. رهبران عرب «سه نَه» معروف خود را در جواب به این پیشنهاد اعلام کردند: نَه صلح، نَه رسمیت اسرائیل، نَه مذاکره. سیام اکتبر اسرائیل پیشنهاد خود را پس گرفت. (همان، ص50)
1967 تا 1970
(جنگهای فرسایشی بین اسرائیل، مصر و پارتیزانهای فلسطینی)
- درپی جنگ 1967، شورای امنیت سازمان ملل به اتفاق آرا قطعنامهی 242 را تصویب کرد. در پاراگراف ابتدایی این قطعنامه بر اصلی مبنی بر «غیر قابل پذیرش بودن تصاحب زمین از راهِ جنگ» تاکید شده بود. بر این اساس از اسرائیل خواسته شد «نیروهای مسلح خود را از مناطقی که در جنگ اخیر اشغال کرده خارج کند». این قطعنامه، بر صلحی عادلانه و پایدار تاکید میکرد؛ صلحی که در سایه آن هر یک از کشورهای منطقه در امنیت زندگی کنند. مواد دیگر قطعنامه «راهحلی عادلانه برای مشکل آوارگان» و برقراری حق کشتیرانی برای دو طرف را بیان مینمود.
مصر و اردن قطعنامهی 242 را پذیرفتند اما سوریه رد کرد. فلسطینیها هم آن را رد کردند، چون از وضعشان فقط درحد مشکل آوارگان صحبت شده بود و از استقلال و حاکمیت ملی آنها خبری نبود. اسرائیل این قطعنامه را در سال 1970 پذیرفت.
بر سر مفهوم کلمهی عقب نشینی اختلاف بود. استدلال اسرائیل این بود که چون حرف تعریف «The» در نسخهی انگلیسی قطعنامه وجود ندارد («از مناطق اشغالی» نَه «از این مناطق اشغالی»)، میتوان نتیجه گرفت که محدودهی عقب نشینی تعیین نشده است. بنابراین اسرائیل نباید از همهی مناطقی که در جنگ اشغال کرده است عقب نشینی کند. (فیلو، 1387، ص 52) - مصر که از عقبنشینی اسرائیل نومید شده بود، بین سالهای 1967 تا 1970 «جنگ فرسایشی» علیه اسرائیل را در دستور کار قرار داد. جمال عبدالناصر میخواست «ازتبدیل کانال سوئز به مرز موجود جلوگیری کند و هدف نهاییاش وادار کردن اسرائیل به عقبنشینی به مرزهای قبل از جنگ بود». مصر نیروهای نظامی اسرائیل در صحرای سینا را بمباران کرد و پارتیزانهای فلسطینی حملات برونمرزی علیه اسرائیل را آغاز کردند. پس از این بود که اسرائیل به اهداف نظامی و غیر نظامی به داخل مصر و اردن حمله کرد. اسرائیل نیز شهرهای مرزی مصر را با خاک یکسان کرد. این اقدام اسرائیل 5/1 میلیون آوارهی مصری برجای گذاشت. سرانجام جنگ در اوت 1970 متوقف شد. 367 سرباز اسرائیلی و بیش از 10 هزار سرباز و غیر نظامی مصری کشته شدند. (همان، ص53)
- پس از جنگ 1967، اسرائیل در زمینهایی که تازه اشغال کرده بود، شهرکهایی تأسیس کرد. برای تأسیس شهرکها دو دلیل اصلی ارائه شدهاست:
1. دلیل راهبردی اسرائیل برای تخلیه نکردن کرانهی غربی، پهن شدن «کمر باریک» اسرائیل بود. عرض کشور اسرائیل، قبل از اشغال کرانهی غربی رود اردن، در بعضی قسمتها به سختی به 14،4 کیلومتر میرسید و اسرائیل با انضمام مناطق اشغالی غرب رود اُردن، حملهی بالقوهی اعراب از شرق را مشکلتر کرد. برخی اسرائیلیها مسألهی امنیت را بهانهای برای متقاعد کردن افکار عمومی بینالمللی میدانستند.
2. دومین توجیه شهرکسازی و حفظ اراضی اشغال شده، دلایل مذهبی بود، زیرا اینطور استدلال میشد که این مناظق جزء اصلی سرزمین مقدس اسرائیل است. به عقیدهی بسیاری از یهودیان مذهبی، پیروزی در جنگ شش روزه علامتی از حمایت خداوند بود و گواه اینکه ظهور مسیح نزدیک است. (همان، ص 54) - مادهی 49 معاهدهی چهارم ژنو شهرکسازی را ممنوع کرده بود. در این ماده، ذکر شده است که «قدرت اشغالگر نباید بخشی از جمعیت خود را به سرزمینی که اشغال کرده منتقل یا تبعید کند». اسرائیل با این ماده مخالفت کرد و ادعا نمود که این مناطق را اشغال نکرده، بلکه آنجا را اداره میکند. (همان، ص 58)
1970
- محل استقرار نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) در اردن بود. ساف برای خودش در اردن پایگاهی تشکیل داده بود که آشکارا حکومت اُردن را تهدید میکرد. پس از تلاش برای ترور شاه حسین، پادشاه اردن، و نیز چند هواپیماربایی که جبههی خلق انجام داد، شاه حسین با ارتش خود به چریکها حمله کرد. طی ده روز مبارزهی خونین، هزارها چریک کشته شدند و بیشتر مبارزان و عناصر سیاسی جنبش فلسطین به لبنان تبعید شدند. این واقعه بین فلسطینیها به «سپتامبر سیاه» معروف شد و سازمانی نیز با همین نام درست شد. (فیلو، 1387، ص65)
- معروفترین عملیات گروه سپتامبر سیاه، گروگانگیری ورزشکاران اسرائیلی در المپیک 1972 مونیخ بود. هشت عضو سپتامبر سیاه، یازده ورزشکار اسرائیلی را در دهکدهی المپیک مونیخ گروگان گرفتند. خواستهی آنها آزادی دویست فلسطینی از زندانهای اسرائیل بود. در عملیات نجات توسط پلیس آلمان، چهار هواپیماربا و یازده ورزشکارِ گروگانِ اسرائیلی کشته شدند. سه روز بعد اسرائیل به سوریه و لبنان حمله کرد. در نُه حملهی جداگانهی اسرائیل، پانصد نفر کشته شدند که اغلبشان غیرنظامی بودند. (همان، ص 66)
1972
- ارتش اسرائیل، 6 هزار روستایی عرب را از رَفَح در شمال غربی سینا بیرون کرد، خانههایشان را خراب نمود، [آبِ] چاهایشان را مسموم کرد و اطرافشان سیم خاردار کشید. در نهایت این اعراب به عنوان نگهبان شب یا کارگر در زمینهای خودشان استخدام شدند و به خدمت کسانی در آمدند که اموالشان را گرفته بودند. (فیلو، 1387، ص57)
- دولت اسرائیل اعراب مناطق اشغالی را در خود جذب کرد. بعضی اسرائیلیها به این رفتار انتقاد میکردند و میگفتند اسرائیل سیاستهای استعماری در پیش گرفته است و اقلیت قدرتمند اسرائیلی جمعیت در فشار عرب را استثمار کرده و از نیروی کار ارزان آنها بهره میبرد. مطبوعات اسرائیل هم شرایط کار فلسطینیها را استثماری و توهینآمیز میدانند. از نظر قانونی فلسطینیهایی که در اسرائیل کار میکنند نباید شب را در آنجا بمانند. بنابراین بسیاری از آنها ناچارند مسیرهای طولانی را با اتوبوس برگردند. گاهی روز کاریشان 17 ساعت میشود. (همان، ص59)
- اسرائیل برای ادارهی مناطق اشغالی، حکومت نظامی تشکیل داد و حقوق سیاسی و اجتماعی مردم آنجا را به شدت محدود کرد. دولت اسرائیل این سیاست را برای حفظ کشور از حملات مهاجمان لازم میدانست اما نوام چامسکی و برخی دیگر از تحلیلگران معتقدند این سیاستها هدف دیگری داشته است و آن هم اینکه اسرائیل میخواست با سخت کردن شرایط زندگی فلسطینیها در مناطق اشغالی، آنها را مجبور به مهاجرت کند تا بتواند مناطق اشغالی را تصاحب کند، بدون اینکه نگران جمعیت فراوان عربی باشد که وجههی یهودی اسرائیل را کمرنگ میکند. چامسکی به اسناد رسمی جلسهای که در آغاز اشغال (سپتامبر 1967) برگزار شد، اشاره میکند. در آن جلسه، موشه دایان[2] وزرای دولت را وادار کرد به فلسطینیهای مناطق اشغالی اعلام کنند که «ما برای این مسأله که شما مثل سگها زندگی میکنید راهحلی نداریم. هر کس بخواهد میتواند برود. و خواهیم دید این جریان به کجا منتهی میشود…در طول پنج سال ممکن است دویست هزار نفر کمتر شود. این خیلی مهم است.» (همان، ص 61)
1973
- جنگهای فرسایشی [مصر با اسرائیل] نتوانسته بود سینای اشغالی را به مصر بازگرداند. در عوض بسیاری از شهرهای ساحلی سوئز با بمباران اسرائیل از بین رفته بود. در اوایل دههی 1970 مصر تلاشهای فراوانی کرد تا سینا را از راه دیپلماسی پس بگیرد، اما اسرائیل پیشنهادهای صلح مصر را نپذیرفت. (فیلو، 1387، ص68)
- ششم اکتبر 1973 مصریها [به رهبری انور سادات، رئیس کشور پس از جمال عبدالناصر] از شبه جزیرهی اشغالی سینا و سوریها از «جولان» به اسرائیل حمله کردند. ابتدا ارتش عرب موفق بود. سربازان مصر از کانال سوئز گذشتند و در سینا پیشروی کردند. ارتش سوریه هم نیروهای اسرائیل را از ارتفاعات جولان عقب راند. اما سرانجام ارتش اسرائیل ورق را برگرداند و مناطقی را که از دست داده بود دوباره بازگرداند. در این جنگ، جنگ اکتبر، 2832 یهودی و 8528 عرب کشته شدند. (همان، ص 68)
- پس از جنگ اکتبر جهان عرب به رهبری عربستان غرب را تحریم نفتی کرد. نتیجهی این تحریم، افزایش سریع قیمت نفت بود. (همان، ص70)
- در سال 1973 هواپیمارباییهای بیشتری توسط گروههای نظامی عرب انجام شد. در آن سال، اسرائیل هم یک هواپیمای لیبی را در آسمان شبه جزیرهی اشغالی سینا سرنگون کرد که تمامی 106 مسافر آن کشته شدند. از خطوط هواپیمایی ژاپن، آمریکا و هلند چند هواپیماربایی دیگر صورت گرفت. بدترین آن در دسامبر 1973، در فرودگاه رم اتفاق افتاد و مبارزان فلسطینی 34 نفر را کشتند که عمدتا غیرنظامیان آمریکایی بودند. (همان، ص 66)
1978
- سال 1978، اسرائیل تهاجم وسیعی را به جنوب لبنان آغاز کرد و ادعا کرد که این حمله به تلافی حملهی فلسطینیها بوده که در آن 37 اسرائیلی و نُه فلسطینی کشته شدهاند. جاناتان رندال، مفسر سابق در مسائل خارجی واشنگتنپُست، میگوید :«تقریبا تمام قربانیان غیرنظامی بودند. صلیب سرخ جهانی، کشتهها را حدود هزار نفر تخمین زد. بیش از شش هزار خانه به شدت خسارت دید یا تخریب شد.» سازمان ملل این حمله را محکوم کرد و فشار آورد تا ارتش اسرائیل از جنوب لبنان عقبنشینی کند. (فیلو، 1387، ص 75-74)
- در مارس 1978، 350 نیروی ذخیرهی اسرائیلی طی نامهای به «مناخیم بگین» (نخست وزیر وقت اسرائیل)، دولتشان را به خاطر ساخت شهرکهای یهودینشین سرزنش کردند. آنها تشکیل یک «اسرائیل بزرگتر» به جای صلح کردن با اعراب را محکوم کردند. این نامه مقدمهی تشکیل جنبش «اینک صلح» بود؛ جنبشی که در سپتامبر 1978 بزرگترین تظاهرات سیاسی را با حضور صد هزار اسرائیلی در تلاویو برگزار کرد. (همان، ص77)
1981
- ساف که به اجبار از اردن رانده شده بود، به لبنان رفت و از آنجا با جنگ چریکی به اهداف نظامی و غیر نظامی اسرائیل حمله میکرد. در طول این دوره، اسرائیل مواضع ساف، روستاهای لبنان و اردوگاههای آوارگان فلسطینی را بمباران میکرد. توجیه زئیو شیف[3]، مفسر نظامی اسرائیل، دربارهی حمله به غیرنظامیان این بود که آنها چریکهای فلسطینی را در این روستاها و اردوگاهها پناه میدادند: «در جنوب لبنان ما آگاهانه غیرنظامیان را میزدیم، حقشان بود…اهمیت سخنان رئیس ستاد اسرائیل، موردخای گور[4]، در این است که او میپذیرد ارتش اسرائیل همواره غیرنظامیان را آگاهانه و عمومی هدف قرار داده است…». به نظر وزیر امور خارجهی اسرائیل، ابا اِبان[5]، «یک راهحل منطقی وجود داشت که سرانجام هم محقق شد؛ اینکه مردم مصیبتزدهی لبنان برای خاتمه دادن به این وضعیت [به چریکهای فلسطینی] فشار بیاورند». (همان، ص 70-69)
- در 17 ژوئیه، اسرائیل بمباران هوایی وسیعی روی جنوب لبنان انجام داد و اردوگاه آوارگان، بنادر، پالایشگاههای اصلی لبنان و هر جای دیگری جز پلهای روی رودخانههای لیتانی و زهرانی را زد. اسرائیلیها این حملات را ضروری میدانستند، زیرا ساف در جنوب لبنان سلاح جمعآوری کرده بود. (همان، ص 75)
- فلسطینیها سه روز تیراندازی را متوقف کردند و بعد شمال اسرائیل را موشک باران کردند. 17 ژوئیه، اسرائیل منطقهی فخانی در غرب بیروت را بمباران کرد. آنجا محل دفاتر ساف بود. بیش از 120 غیر نظامی فلسطینی و لبنانی کشته شدند. سپس فلسطینیها با حملات توپخانهای، 28 شهر و مناطق مسکونی را زدند و به محصولات و باغها خسارت وارد کردند. دهها هزار اسرائیلی مجبور شدند موقتا از خانههایشان در شمال اسرائیل فرار کنند. در اوج حملات، هر دو طرف با آتشبس به میانجیگری آمریکا موافقت کردند. (همان، ص75)
1982
(جنگ لبنان)
- در ششم ژوئن 1982، اسرائیل به لبنان هجوم آورد و به نیروهای ساف حمله کرد. ارتش اسرائیل تا سیزده ژوئن بیروت را محاصره و دو ماه شهر را با سلاحهای سنگین بمباران کرد. (فیلو، 1387، ص 79)
- آریل شارون، فرمانده اسرائیلیها در این حمله، میگوید: «در تاریخ جنگهای معاصر تاکنون هیچ ارتشی مانند اسرائیل این قدر خود را دچار این زحمت و سختی نکرده است که از مجروحیت غیرنظامیان جلوگیری کند» و در ادامه میگوید که «دکترین یهود» در مورد « سلاح پاک[6]» با «وسواس زیاد» در ارتش اسرائیل رعایت میشود. (همان، ص 79) «طُهر هانشک» یا «پاکی سلاح» از این قرار است که ارتش اسرائیل مدعی است از سلاح و نیروی خود فقط برای انجام مأموریت نظامی استفاده میکند، آن هم در حد ضرورت، و هرگز سلاح خود را برای آسیب غیرنظامیان یا اُسرا به کار نمیگیرد. (فیلو، 1387، ص 80. این توضیحات از مترجم کتاب است.)
- کریس جیانو[7]، جراح کانادایی، که در خلال این جنگ در یک بیمارستان فلسطینی کار میکرد، در مقابل کنگرهی امریکا گواهی داد که شاهد ویرانی کامل «همهی مناطق مسکونی و تخریب کورکورانه، وحشیاه و بیهدف اردوگاه آوارگان بوده است. آنها با بمباران همزمان هواپیما، قایقهای توپدار، تانک و توپخانه همه جا را با خاک یکسان میکردند.» (همان، ص80)
- در ژوئیه تدارکات آب، غذا، دارو و سوخت به شهر بیروت قطع شد. بنا به گزارشی دیگر، در چهارم اوت، هشت تا از نُه یتیم خانهی بیروت با بُمب خوشهای و فسفری نابود شدند در حالی که اسرائیل امنیت آن ها را تضمین کرده بود. (همان، ص 82)
- سرانجام در پایان اوت نیروهای ساف بیروت را ترک کردند و به تونس رفتند. (همان، ص82)
- چامسکی گواهیای از یک سرهنگ دوم ارتش اسرائیل به نام داو ییرمیاه[8] که در مطبوعات اسرائیل نیز انعکاس یافته بود را نقل میکند. گفتههای این سرهنگ در مورد سرنوشت فلسطینیها و لبنانیها زندانی بود:
او شاهد وقایع زیادی بوده و از آنها سخن گفته؛ از زندانیانی که بیرحمانه و بیوقفه در اسارت کتک میخوردند؛ از افراد بسیاری که از شدت شکنجه و تشنگی در زندانهای اسرائیل یا اردوگاههای متراکم لبنان مرده بودند…چوب و چماقهای تازه را باید به اردوگاهها میآوردند تا با آنهایی که در بازجویی می شکست، عوض شود. شکنجهگران خبره شده بودند؛ آن قدر به دستگاه تناسلی زندانیها ضربه میزدند تا اعتراف کنند «تروریست» هستند. (همان، ص 84-83) - پس از آنکه ساف قبول کرد که از لبنان برود، یکی از وحشتناکترین جنایتها در اردوگاههای آوارگان صبرا و شتیلا رخ داد. اسرائیلی ها در 16 سپتامبر، صبرا و شتیلا را محاصره کردند. نیروهای مسلح اعزام شده به این اردوگاهها، به بسیاری از ساکنان تجاوز کردند و آنها را کشتند. بیشتر قربانیها زن، سالمند و کودک بودند. تعداد قربانیان مورد اختلاف است؛ کمیتهی اسرائیلی تعداد کشتهها را هفتصد تا هشتصد نفر تخمین زد ولی مسئولان لبنانی این رقم را دو هزار نفر میدانند. صلیب سرخ جهانی آمار تلفات را 3 هزار تا 3500 نفر تخمین زد. (همان، ص85)
- جنگ لبنان، در جامعهی اسرائیلی اختلاف انداخت. بعضیها میپرسیدند آیا مرگ و میرها و وسعت تخریب جنوب لبنان با تهدید شبهنظامیان فلسطینی تناسب داشت؟ کشتارهای صبرا و شتیلا بزرگترین اعتراض در تاریخ اسرائیل را برانگیخت. در 25 دسامبر 1982، بیش از چهل هزار اسرائیلی در تظاهرات «اینک صلح» تجمع کردند.
1987
(انتفاضهی اول)
- به دنبال مرگ 4 نفر از اهالی غزه، فلسطینیهای اردوگاهِ آوارگانِ «جبالیا» به ارتش اسرائیل سنگ پرتاب کردند. انتفاضه شورش مسلحانه نبود. نوعی مقاومت شهری بود؛ اعتصاب و تعطیلی مراکز تجاری همراه با تظاهرات خشونتآمیز (خشونتهای غیرمسلح) علیه نیروهای اشغالگر. (فیلو، 1387، ص 90-89)
- مقامات اسرائیل، انتفاضه را نتیجهی تحریکات خارجی مانند ساف و یا ایران و سوریه میدانستند. به نظر نیتانیاهو دولت اسرائیل در مناطق اشغالی «سیاستی آزادیخواهانه داشت که هدفش پیشرفت اساسی زندگی فلسطینیها» در همهی زمینهها از جمله آموزش و اقتصاد بود. اما به نظر عدهای دیگر، انتفاضه نتیجهی نقض شدید و مداوم حقوق بشر بوده است.
از اسرائیل شاهاک[9]، مورخ و محقق، در مقالهای در روزنامهی واشنگتن ریپورت اینگونه نقل شده است: «در حقیقت، قبل از انتفاضه، سرکوب، تحقیر، مصادرهی زمین و خودسری رژیم اسرائیل پیوسته در حال افزایش بود. خوانندگان مطبوعات عبریزبان اسرائیل میدانند که ارتش اسرائیل با چه قساوتی در مقابل انتفاضه رفتار میکردند. روزنامهی هاآرتص به نقل از یک سرباز جوان اسرائیلی که مأمور گارد مرزی بود مینویسد: گاردهای مرزی همیشه از زدن اعراب لذت میبردند و با این کار خوش میگذراندند. گاهی که دوستانم را در این حال میبینم، احساس میکنم نازی هستم…خشونت، کتک زدن و کارهایی مثل این ها…سربازان به صورت اعراب تُف میاندازند یا به بیضههایشان ضربه و به صورتشان سیلی میزنند.» (همان، ص 92-91) - وزیر دفاع اسرائیل، اسحاق رابین، اعلام کرد که پاسخ اسرائیل به انتفاضه، «خشونت، زور و ضرب و جرح» است. نخست وزیر اسرائیل، شامیر، این گونه اعلام هشدار کرد که سرِ افرادی که علیه اشغال اعتراض میکنند را «مثل ملخ» له خواهیم کرد. او گفت: «با سنگ خردشان میکنیم. ما از بلندای این کوه و از منظر هزاران سال تاریخ به آنها میگوییم که آنها در برابر ما مثل ملخ هستند.» (همان، ص 92)
1988
- سازمان ملل، سازمانهای غیردولتی(NGO)، گروههای حقوق بشر و برخی سربازان اسرائیلی با موضعگیری های دولت اسرائیل در قبال انتفاضه مخالفت کردند. در دسامبر 1988، مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای با 106 رأی موافق و دو رأی مخالف (اسرائیل و آمریکا) تصویب کرد که رفتار ارتش و شهرکنشینان اسرائیلی در انتفاضه را محکوم میکرد. قطعنامه اعلام کرد «رفتار اسرائیل، جنایت جنگی و بیحرمتی به انسانیت است.» (فیلو، 1387، ص95)
- اسرائیل به خصوص در مورد رفتار با کودکان مورد انتقاد قرار گرفته است. در تحقیق مستند هزار صفحهای «کودکان را نجات دهید»، ضرب و جرح بیهدف، استفاده از گاز اشکآور و تیراندازی به کودکان بررسی شده است. در این گزارش مشخص شده است که متوسط سن قربانیان ده سال بوده و بیشتر آنها که تیر خوردهاند، سنگ پرتاب نمیکردهاند. در هشتاد درصد موارد، پس از شلیک به کودکان، ارتش اسرائیل مانع رسیدن مراقبتهای پزشکی به آنها شده است. (همان، ص 95)
- در انتفاضه، حماس متولد شد. جنبش مقاومت اسلامی(حماس) را شیخ احمد یاسین در فوریه 1988 پایهگذاری کرد. این سازمان از اخوان المسلمین نشأت گرفته بود و بازگشت به ارزشهای اسلامی میانهرو را تبلیغ میکرد. حماس شبکهای از خدمات درمانی و اجتماعی برای فلسطینی های اراضی اشغالی به راه انداخت. در اساسنامهی حماس، که در آگوست 1988 صادر شد، ذکر شده است که تمام فلسطین به ملت مسلمان تعلق دارد و وظیفهی هر مسلمانی این است که در جهاد برای آزادی فلسطین شرکت کند. (همان، ص 96)
1990
- در اکتبر 1990 ارتش اسرائیل 21 فلسطینی را در حرم بیتالمقدس کشت و بار دیگر انتفاضه را شعلهور کرد. اسرائیلیها این کار را پاسخی به پرتاب سنگ به عبادتکنندگان اسرائیلی اعلام کردند. شورای امنیت سازمان ملل این کشتار را محکوم کرد. (فیلو، 1387، ص 98)
1991
(مذاکرات اسلو)
- اکتبر 1991 یک هیئت اسرائیلی و هیئتی فلسطینی و نمایندگان «کشورهای مقابلِ» اسرائیل (سوریه، اردن، لبنان) در مادرید دیدار کردند. آمریکاییها میخواستند این کنفرانس بر اساس قطعنامهی 242 و 338 و شعار «زمین در برابر صلح» باشد[10]. فلسطینیها این شرایط را پذیرفتند، اما اسرائیلیها آن را رد کردند. پاسخ دولت اسرائیل (حزب لیکود) به کنفرانس، ساخت شهرکهای جدید بود. (فیلو، 1387، ص101)
1992
- ژوئن 1992، اسرائیلیها وارد انتخابات برای تعیین دولت جدید شدند. حزب لیکود اعلام کرد که روند صلح را تا زمانی که تمام مناطق اشغالی را تصاحب کرده و بتواند ساخت و ساز شهرکها را گسترش دهد، ادامه میدهد. زئیو شیف، مفسر نظامی اسرائیل، میگوید: «وقتی به مرحلهی نهایی مذاکرات برسیم، چیزی از [زمینها و بیتالمقدس] برای فلسطینیها نمیماند که بر سر آن مذاکره کنند، جز مکانهای مقدس اسلامی». از سوی دیگر، حزب کارگر تضمین کرد که به فلسطینیها در مناطق خودشان خودمختاری بدهد و ساکنان بیتالمقدس شرقی بتوانند در مذاکرات شرکت کنند و ضمنا «شهرکسازی سیاسی» در عمق مناطق اشغالی را متوقف کند. در یک چرخش بزرگ سیاسی، حزب کارگر به رهبری اسحاق رابین در انتخاب دولت جدید اسرائیل پیروز شد و به حاکمیت پانزده سالهی «لیکود» پایان داد. (همان، ص102 و 109)
- اواسط مذاکرات اسلو، اسحاق رابین 416 نفر از فعالان حماس را به بهانهی قتل یک پلیس مرزی اسرائیل به لبنان تبعید کرد. این کار، نقض قوانین بینالمللی بود و سازمان ملل آن را محکوم کرد. اسرائیل میخواست نفوذ حماس را کاهش دهد ولی نتیجهی معکوس گرفت. تبعیدها «باعث شدندحماس از بمبگذاری ماشینها و حملات انتحاری به عنوان شیوهای عملی علیه اسرائیل استفاده کند». (همان، ص 102)
1993
- همزمان با مذاکرات رسمی در اسلو، اسرائیلیها تصمیم گرفتند دیپلماسی مخفیانهای را فعال کنند. برای اولین بار دولت اسرائیل قبول کرد با گروهی از اعضای ساف مذاکره کند. در این مذاکرات بدنهی ساف و فتح را نادیده گرفتند و فقط با یاسر عرفات و بعضی از وابستگان نزدیک او مذاکره کردند.حاصل این مذاکرات به «بیانیهی اصول» (Declaration of Principles) انجامید و هر دو طرف در چمن کاخ سفید آن را امضا کردند.
طبق قرار، چهار ماه پس از امضای بیانیه، اسرائیل باید کاملاً از غزه و اریحا عقب نشینی کند و پلیسِ فلسطین، امنیت داخلی این مناطق را به عهده گیرد. اما اسرائیل همچنان مسئولیت امنیت خارجی و امور خارجه را خواهد داشت. در کرانهی غربی که فلسطینیها تلاش میکردند امور آموزش، بهداشت، رفاه اجتماعی، مالیات مستقیم و گردشگری را از اسرائیل بگیرند، انتخابات برای واگذاری امور شهری به فلسطینیها باید در عرض نُه ماه انجام میگرفت. جدیترین مسائل دو طرف مثل امکان تشکیل دولت فلسطین، مرزها، آوارگان، شهرکسازی و بیتالمقدس تا مذاکرات نهایی به تعویق افتاد.
ساف قبول کرد قطعنامههای 242 و 338 را بپذیرد، مقاومت مسلحانه علیه اسرائیل را پایان دهد و عبارت «نابودی دولت اسرائیل» را از منشور ملی فلسطین حذف کند و در مقابل، اسرائیل هم ساف را به عنوان نمایندهی قانونی مردم فلسطین بپذیرد. (فیلو، 1387، ص 103-102) - معاهدهی دولت اسرائیل با ساف، در هر دو طرف مخالفانی داشت. لیکود، ملیگرایان دستراستی و احزاب مذهبی این توافقنامه را رد کردند. آنها این توافق را مخالف وعدهی تورات برای «اسرائیل بزرگ» میدانستند. رهبر لیکود، بنیامین نیتانیاهو، با این پیمان مخالفت کرد و آن را به سازش با هیتلر تشبیه کرد. با این همه افکار عمومی اسرائیل، رویهمرفته موافق بودند: 65 درصد موافق و 13 درصد «مخالف سرسخت». (همان، ص 104-103)
- گروه دیگری که با این توافقنامه مخالف بودند، شخصیتهای فرهنگی و سیاسی بلندپایهای مانند ادوارد سعید بودند که اگرچه از راهحل صلحآمیز دفاع میکردند اما معاهدهی اسلو را «عمیقا معیوب» و «برای آرمانهای ملی فلسطینی بالقوه مرگبار» میدانستند. این شخصیتها به عرفات که این سند را بدون بحث عمومی یا مشاوره امضا کرده بود، معترض بودند و توافقنامه را معاملهی بدی میدانستند. در واقع فلسطینیها در حال توافق برای پایان انتفاضه و چشمپوشی از حقوقشان نسبت به 78 درصد از فلسطین تاریخی بودند، بدون اینکه تضمینی برای تشکیل کشور داشته باشند یا تضمینی برای اخراج اسرائیلیها به آنها بدهند. (همان، ص 105-104)
- حرکتهای اسلامی رادیکال نظیر حماس و حرکتهای سکولار نظیر جبههی آزادیبخش فلسطین و حامیانشان در مناطق اشغالی نیز با معاهدهی اسلو مخالف بودند. (همان، ص 105)
1994
- یکی از شهرکنشینان اسرائیلی به نام «دکتر باروخ گُلداِشتاین[11]»، متولد آمریکا و عضو یک حزب دست راستی افراطی اسرائیلی، نمازگزاران حرم ابراهیمی در «الخلیل» را به گلوله بست و قبل از اینکه کشته شود 29 نفر را کشت. این کشتار پس از پنج هفته حکومت نظامی که بر بیش از یک میلیون فلسطینی [جهت مقابله با انتفاضه] تحمیل شده بود اتفاق افتاد و ارتش در این مدت 76 فلسطینی را کشته بود. نتیجهی مستقیم کشتار الخلیل، «زنجیرهی بمبگذاریهای انتحاری بود و هرم صعودیِ پاسخ رعبآور اسرائیلیها [به انتفاضه]، با مقابله به مثل فلسطینیها روبرو شد». (فیلو، 1387، ص 106)
- حماس اعلام کرد که انتقام کشتههای الخلیل را میگیرد و در ماه می، ماشینی را در افولا[12] بمبگذاری و منفجر کرد. هشت نفر کشته شدند. در بمبگذاری انتحاری، افراد کمربندهای انفجاری به بدن خود میبندند و در مکانهای شلوغی نظیر بازار یا اتوبوس آن را منجر میکنند. این شیوه، تفاوتی میان قربانیانش [نظامی و غیرنظامی، کودک یا بزرگسال و …] نمیگذارد. برخی فلسطینیان حملات انتحاری را تلافی کشتار غیرنظامیان میدانند و برخی دیگر آن را مقاومت در برابر اشغال و تنها سلاح مؤثر علیه دشمن قویتر. سازمان عفو بینالملل در گزارشی نوشت: «وظیفهی حفاظت از غیرنظامیان مسلم و قطعی است و به این دلیل که اسرائیل در وظائف خود کوتاهی میکند، نمیتوان آن را نادیده گرفت.» (همان، 108-106)
- در چهارم می 1994 موافقتنامهی دیگری بین دولت اسرائیل و مذاکرهکنندگان فلسطینی در قاهره امضا شد. موافقتنامهی قاهره شامل فاز عقب نشینی از غزه و اریحا میشد و شرایطی را برای گسترش خودمختاری فلسطین در کرانهی غربی مهیا میکرد. برای خود مختاری در کرانهی غربی سه مرحله تعریف کردند. ابتدا دولت ملی فلسطین باید امور شهری را به عهده میگرفت. در مرحلهی دوم ارتش اسرائیل از مناطق فلسطینی عقب نشینی میکرد و سرانجام برای دولت خودگردان فلسطینی انتخابات برگزار میشد. (همان، ص 108)
- کمیتهی حقوق بشر سازمان ملل همچنان اسرائیل را برای نقض حقوق بشر در مناطق اشغالی محکوم میکرد. در سال 1994، در قطعنامهای ارتش و شهرکنشینان را به خاطر کشتار، شکنجه کردن بدون محاکمه، تخریب خانهها و غصب زمین، حکومت نظامی، مجازات جمعی، سختگیری در رفت و آمد و ساخت و ساز غیرقانونی محکوم کرد. (همان، ص109)
1995
- در اواخر سپتامبر 1995، یاسر عرفات و اسحاق رابین بر سر مرحلهی بعدی پیمان موقت، اسلو 2، توافق کردند. در این مرحله کرانهی غربی به سه منطقه تقسیم میشد:
منطقهی یک، شهرهایی مانند نابلس، بیتلحم رامالله و هشتاد درصد از الخلیل را شامل میشد. امور اجرایی و امنیت داخلی این منطقه به فلسطینیها واگذار شد.
امور شهری منطقهی دو (23 درصد از کرانهی غربی شامل 440 روستا و زمینهای اطراف آن) به دست حکومت خودگردان فلسطینی اداره میشود و امنیت باید با گشتهای فلسطینی-اسرائیلی باشد.
منطقهی سه (شامل 74 درصد از کرانهی غربی از جمله 145 شهرک یهودینشین اطراف بیتالمقدس شرقی) تحت کنترل کامل اسرائیل باقی میماند. (فیلو، 1387، ص111-110) - چهارم نوامبر یک اسرائیلی بیست و پنج ساله به نام ییگال امیر[13]، اسحاق رابین را ترور کرد. امیر که پس از ترور هم از کردهی خود پشیمان نبود، رابین را متهم کرد به اینکه ساکنان اسرائیلی را فروخته و زمینه را آماده میکند تا اراضی اشغالی را به فلسطینیها بدهد. (همان، ص 111)
1996
- شیمون پرز، نخست وزیر اسرائیل، به حزبالله لبنان حمله کرد. اسرائیل مدعی بود «حزب الله» برای نابودی اسرائیل جدی است. حزبالله مقاومت در برابر ارتش اسرائیل را حق خود میدانست. به نظر حزبالله اشغال جنوب لبنان غیرقانونی بود و موشکهایی که به شهرکهای اسرائیل شلیک شد، انتقام غیرنظامیهایی بود که اسرائیلیها کشته بودند. اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل از سال 1978 شروع شده بود و با وجود قطعنامهی 425 شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر لزومِ خروج اسرائیل از مناطق اشغالی جنوب لبنان ادامه داشت. ارتش اسرائیل تخمین زد که در خلال سال های 1985 تا 1996، شش غیرنظامی اسرائیلی در حملات موشکی حزبالله کشته شدهاند. سازمان عفو بینالملل گزارش داد که تنها یک عملیات اسرائیل در لبنان در سال 1993، 118 قربانی غیرنظامی و سیصد هزار آوارهی لبنانی داشته است. در آوریل 1996، شیمون پرز عملیات «خوشههای خشم» را راه انداخت. بهانهی این عملیات، تلافی کردن حملات موشکی حزبالله به شهرکنشینان اسرائیلی بود. (فیلو، 1387، ص 113-112)
- در حمله به لبنان، در 18 آوریل، اسرائیل مقر سازمان ملل در روستای «قانا» را بمباران کرد و 106 آوارهی پناهنده به آنجا را کشت. سازمان ملل و سازمان عفو بینالملل حمله با قانا و حملهی موشکی اسرائیل به آمبولانسها و مناطق مسکونی را محکوم کردند. (همان، ص113)
- «بنیامین نتانیاهو» از حزب لیکود در انتخابابت پیروز شد. نتانیاهو قبل از انتخابش آشکارا با روند صلح مخالف بود. همفکران نیتانیاهو دستراستیهای افراطی و گروههایی از شهرکنشینها بودند که اخراج همهی فلسطینیها از اراضی اشغالی را میخواستند. نظر نتانیاهو این بود که روند صلح، اسرائیل را ضعیف نشان میدهد، بازدارندگی ارتش را کاهش میدهد و به امنیت ملی آسیب میرساند. او همچنین با تشکیل کشور مستقل فلسطین مخالف بود. به نظر نیتانیاهو ملتهای عرب باید آوارگان فلسطینی را اسکان میدادند. (همان، ص 114-113)
- مورخ اسرائیلی، آوی شلیم[14]، نیتانیاهو تعهدات اسرائیل در اسلو را نقض کرد: «اسرائیلیها از الخلیل عقبنشینی نکردند و گذرگاه امنی در مسیر غزه به کرانهی غربی باز نکردند. قرار بود دور جدید مذاکرات برای جابجایی نظامی از کرانهی غربی انجام شود که اسرائیل آن را هم به هم زد. در عوض، خانههای فلسطینیها در بیت المقدس شرقی تخریب و نقشهی ساخت و ساز شهرک های جدید تصویب میشد.» (همان، ص 114)
- وقتی به دستور نتانیاهو ورودی یکی از تونلهای باستانی نزدیک مسجدالاقصی را منفجر کردند، درگیری تازهای شروع شد. فلسطینیها این کار را اعلام حاکمیت اسرائیل بر مکانهای مقدس اسلامی دانستند. در جریان درگیریها، 15 اسرائیلی و 80 فلسطینی کشته و 1500 نفر هم مجروح شدند.
- با فشار آمریکاییها، نتانیاهو «توافق الخلیل» را امضا کرد و با جابهجایی نظامی به تعویق افتادهی ارتش اسرائیل از الخلیل و همچنین سه جابهجایی دیگر در کرانهی باختری در طول 18 ماه موافقت کرد. (همان، ص115)
1997
- نیتانیاهو به شهرکسازیهای گستردهای در منطقهی بیتالمقدس شرقی پرداخت. این حرکت خشم فلسطینیها را برانگیخت. مجمع عمومی سازمان ملل هم با 130 رأی موافق در برابر دو رأی مخالف (اسرائیل و امریکا) این اقدام را محکوم کرد. فلسطینیها اعتصاب عمومی کردند. آمریکا دوبار قطعنامهی شورای امنیت برای محکومیت این پروژه را وتو کرد. مجمع عمومی قطعنامهی دیگری تصویب کرد و توقف شهرکسازی، تخلیهی شهرکنشینان از مناطق اشغالی و اجرای معاهدهی ژنو[15] را خواستار شد. هیچ یک از این اقدامات، ساخت و ساز شهرکهای جدید را متوقف نکرد. (فیلو، 1387، ص 116-115)
- اگرچه درگیری مبارزان فلسطینی با ارتش اسرائیل و شهرکنشینان تلفات داشت، اما از مارس 1996 تا مارس 1997 هیج عملیات انتحاریای در اسرائیل انجام نشد. در عوض از 21 مارس تا چهار سپتامبر 1997 فلسطینیها سه عملیات انتحاری انجام دادند و 24 اسرائیلی را کشتند. حماس این حملات را تنها راه توقف غصب زمینهای فلسطینی و شهرکسازی میدانست؛ راهی برای جلوگیری از «یهودی کردن» زمینهای مقدس. (همان، ص 116)
- رهبری حماس، نامهای به نتانیاهو نوشت. حماس در این نامه مذاکرهی غیر مستقیمی را پیشنهاد داد. هدف این مذاکرده توقف خشونت و «بحث در تمام موضوعات» بود. دو روز بعد نتانیاهو دستور کشتن «خالد مشعل»، رئیس دفتر سیاسی حماس را صادر کرد. دو مأمور موصاد در اردن این ترور نافرجام را انجام دادند. محافظان مشعل این دو مأمور را دستگیر کردند و بعدها در برابر آزادی شیخ احمد یاسین، رهبر معنوی حماس، آنها را آزاد کردند. آزادی شیح احمد یاسین و بازگشت او به غزه، حماس را تقویت کرد. (همان، ص116)
- در این دوره، حمایت فلسطینیها از گروههایی مثل «جهاد اسلامی» و «حماس» بیشتر شد. برعکس ساف و به خصوص یاسر عرفات محبوبیتشان را از دست دادند. رسوایی مالی رهبران ساف، این مسئله را دامن زد. دلیل دیگر رویگردانی فلسطینیها از ساف، حکومت مستبدانهی عرفات بود. نیروهای امنیتی دولت خودگردان از شکنجه استفاده میکردند و مبارزان مظنون را بدون محاکمه یا دلیل قانونی میکشتند. شکست عرفات در توقف ساخت و ساز شهرکها فلسطینیها را خشمگین کرده بود. جفری آرونسان[16]، مورخ آمریکایی و مفسر امور خاورمیانه میگوید :« یاسر عرفات و مذاکرهکنندگان دولت خودگردان مانند محمود عباس(ابومازن) و احمد قریع(ابوعلا) هرگز به مسألهی شهرکها توجهی نشان ندادند. آنها از نقش شهرکسازی در تاریخ سیاستهای اسرائیل در مناطق اشغالی هیچ تصوری ندارند و فکر هم نمیکنند که باید چنین درکی داشته باشند.» (ص118-1)
1999
- در انتخابات ماه می، «ایهود باراک» نخست وزیر شد. (فیلو، 1387، ص120)
2000
- در ماه می سال 2000، باراک تصمیم گرفت ارتش اسرائیل را از جنوب لبنان خارج کند. تلفات ارتش اسرائیل از حملات چریکی حزب الله قابلتوجه و رو به افزایش بود. از نظر سیاسی هم این تلفات غیرمعمول بود. راشل مارشال[17]، روزنامهنگار و عضو اتحادیهی صلح یهود، اعتقاد داشت که عقبنشینی باعث شد صدها هزار آوارهی لبنانی به روستاهای ویرانشدهی خود برگردند و حزبالله بتواند تسهیلات پزشکی فراهم کند و بازسازی تأسیسات شهری را از سر گیرد. (فیلو، 1387، ص 120)
- 120 روشنفکر و شخصیت فرهنگی فلسطینی نامهی سرگشادهای به «جامعهی یهود و اسرائیل» نوشتند و کشوری دو ملیتی با صلحی عادلانه براساس مرزهای 1967 را خواستار شدند. به نظر آنها «همیشه یک طرف میخواهد موازنهی قدرت به نفع او باشد و فکر میکند میتواند توافقنامهای حقیرانه بر طرف دیگر تحمیل کند و وادارش کند هرچه او میخواهد بپذیرد.» روزنامهنگار و تحلیلگر اسرائیلی، دنی رابینستاین[18]، این نامه را گوه اختلاف عمیق اسرائیلیها و فلسطینیها بر سر صلح میداند: «بیشتر اسرائیلیها پذیرفتهاند که روند اسلو مثبت و متوازن است و دولت منتخب اسرائیل با رهبران فلسطین دربارهی صلح به گفتوگو نشسته است و گروه فلسطینی منافع حقیقی مردمش را منعکس میکند و در ادامهی گفتگوها سرانجام به صلح پایداری بین دو ملت میانجامد. دیدگاه دیگر که امضاکنندگان نامه به آن اعتقاد دارند روند اسلو را ذاتا نامتوازن و نتیجهاش را از پیش تعیینشده، ناعادلانه و بلکه خطرناک میداند[…]استبداد، فساد اقتصادی و ضعف سیستم قضایی دامنگیر حکومت خودگردان فلسطین است. رهبران فلسطین برای محافظت از حکومتش در کرانهی غربی و نوار غزه و به جیب زدن کمکهای اقتصادی تلاش میکند؛ کمکهایی که ملتهای دیگر به فلسطینیها اهدا میکنند. دیدگاه رهبران فلسطینی مذاکرهکننده منافع واقعی میلیونها فلسطینی ساکن اراضی اشغالی را نادیده میگیرد.» (همان، ص121)
- یازدهم ژوئیه 2000، عرفات و باراک با هم ملاقات کردند تا گفتگوهای «وضعیت نهایی» را در «کمپ دیوید» ایالت متحده انجام دهند. پس از ماهها گفت وگوی محرمانهی دو طرف، مذاکرات کمپ دیوید شکست خورد. (همان، ص 122 و 127)
- 28 دسامبر 2000 آریل شارون و هزار پلیس مسلح اسرائیلی به حرم شریف قدس رفتند. فلسطینیها این بازدید را اعلام حاکمیت بر سومین مکان مقدس اسلامی و تحریکآمیز دانستند و تظاهرات راه انداختند. درگیریهای بعدی «انتفاضهی دوم» نامیده شد. هفتم اکتبر، شورای امنیت سازمان ملل، قطعنامهی 1322 را تصویب کرد که ورود شارون به حرم شریف و استفادهی افراطی خشونت علیه فلسطینیها را محکوم میکرد. 279 فلسطینی، از جمله 82 کودک، و 42 اسرائیلی (که هیچ کودکی بین آنها نبود)، در این ناآرامیها کشته شدند. (همان، ص 128-127)
2001
- ششم فوریه 2001، آریل شارون در انتخابات اسرائیل پیروز شد. او پایان انتفاضهی دوم را شرط مذاکره با فلسطینیها میدانست. (فیلو، 1387، ص129)
- 27 مارس، کشورهای غیرمتعهد قطعنامهای را در شورای امنیت سازمان ملل تصویب کردند و اعزام نیروی ناظر سازمان ملل به مناطق اشغالی برای حفاظت از غیرنظامیان فلسطینی را خواستار شدند. آمریکا این قطعنامه را وتو کرد. (همان، ص 130)
- تا پایان آگوست 2001، 154 اسرائیلی (28 کودک) و 495 فلسطینی (123 کودک) در انتفاضه کشته شده بودند. (همان، ص 130)
2002
- در ژوئن 2002، اسرائیل ساخت دیواری را شروع کرد که اسرائیل را از مناطق اشغالی جدا میکرد. اسرائیل این دیوار را مانع ورود بمبگذاران انتحاری به اسرائیل میدانست. سازمان حقوق بشر اسرائیل، بتسلم[19]، ساخت دیوار را محکوم کرد و پیشبینی کرد که دیوار باعث «آسیب مستقیم» به 210 هزار فلسطینی خواهد شد و برخی روستاها را به جزیرههای متروک تبدیل میکند و فلسطینیها را از زمینهای کشاورزی، روستاها و مناطق زندگیشان جدا خواهد کرد. ساخت دیوار نقض قانونهای بینالمللی است و تأثیر بدی بر آموزش و بهداشت فلسطینیها دارد. (فیلو، 1387، ص131)
2003
- ارائهی طرح «نقشهی راه» تلاش دیگری برای صلح بود. این طرح را ایالات متحده، اتحادیهی اروپا، سازمان ملل و روسیه آماده کردند. آنها در این نقشه خواستار ایجاد یک کشور فلسطینی در کرانهی غربی و نوار غزه تا سال 2005 بودند.
این طرح سه مرحله داشت:
در مرحلهی اول باید تمام خشونتها در فلسطین پایان مییافت، ساختار سیاسی فلسطین شکل میگرفت و اسرائیل شهرکهایی را که پس از مارس 2001 ساخته بود تخلیه میکرد و در چند مرحله از مناطق اشغالی عقبنشینی میکرد.
در مرحلهی دوم یک کنفرانس بینالمللی تشکیل میشد و کشور فلسطینی به وجود میآمد.
مرحلهی پایانی شامل راهحلی برای حادترین مشکلات نظیر مرزها، آوارگان و وضعیت بینالمللی بود. در این مرحله کشورهای عربی باید با اسرائیل معاهدهی صلح امضا میکردند.
این طرح تا سپتامبر 2003 با مشکلاتی از جمله ترور رهبران سیاسی حماس به دست اسرائیل و بمبگذاریهای انتحاری مواجه شد. (فیلو، 1387، ص 131) - در سپتامبر 2003، انتفاضه به پایان سال سوم خود رسید و آمار مرگ و میر اسرائیلیها به 795 (100 کودک) و فلسطینیها به 2225 (409 کودک) رسید.(همان، ص 131)
منابع:
- فیلو، گِرِگ و مایک بِری، سلاح پاک، ترجمهی افسانه وفا، انتشارات روایت فتح، چاپ اول، 1387
- زعیتر، اکرم، سرگذشت فلسطین، ترجمه اکبر هاشمی رفسنجانی، انتشارات بوستان کتاب، 1388
دربارهی منابع:
- اصلیترین منبع این متن، کتاب سلاح پاک، نوشتهی گِرِگ فیلو (Greg Philo) و مایک بِری (Mike Berry) است. فیلو، مدیر تحقیقاتی گروه رسانههای ارتباطی در دانشگاه گلاسگو و استاد تغییرات اجتماعی و ارتباطی در بخش جامعهشناسی همین دانشگاه است. این گروه تحقیقاتی تاکنون کتابهای متعددی را به چاپ رسانیده است. برای کسب اطلاع از زمینهی فعالیت، سابقه، نظر سایر محققان و روشنفکران (به طور مثال نوام چامسکی) در مورد این گروه تحقیقاتی و… میتوانید به سایت آن رجوع کنید: (http://www.glasgowmediagroup.org).
انتشارات روایت فتح، عنوان اصلی کتاب را «Bad News from Israel» (2004) ذکر کرده و در حاشیهی کتاب فارسی آورده است که «سلاح پاک» ترجمهی بخش اول این کتاب است. در سایت گروه رسانهای گلاسگو، در معرفی کتاب «Bad News from Israel» گفته شده است که این کتاب، تحقیقی پیمایشی دربارهی تأثیر نوع پوشش رسانهای بر ساختارهای ذهنی مخاطبان است و این معرفی با محتوای کتاب «سلاح پاک» همخوانی ندارد. به نظر میرسد که کتاب سلاح پاک ترجمهی کتاب «Israel & Palestine: Competing Histories» باشد که از همین نویسندگان و از همین گروه تحقیقاتی است. در معرفی «Israel & Palestine: Competing Histories» آورده شده است: «همچون هر جنگ دیگری، تاریخهای متفاوتی وجود دارند که برای جلب توجه ما با یکدیگر رقابت میکنند. فیلو و بری مروری بر دیدگاههای موجود دربارهی وقایع فلسطین و اسرائیل را در این کتاب عرضه میکنند و البته دیدگاههایی را مطرح میکنند که بر مدارک تاریخی عینی بیشتری مبتنی باشند. این کتاب به صورت سالشمار است و عقاید متفکران اصلی هر یک از طرفهای ایدئولوژیک این واقعه را ارائه میدهد؛ از ادوارد سعید گرفته تا بنیامین نیتانیاهو. نویسندگان این کتاب از پیدایش جنبش صهیونیسم و چهرههای شاخص آن شروع کرده و تأسیس اسرائیل و وقایع پس از آن، طرح «نقشهی راه برای صلح»، ساخت دیوار [حائل] و … را مورد بحث و بررسی قرار میدهند.»
کتاب سلاح پاک اغلب از منابع دیگر و به نحو مستند مطالب خود را نقل کرده است. بسیاری از مطالب کتاب، گفتهها و نوشتههای شخصیتهایی است که در روزنامههای مختلف نقل شده است. همچنین کتابهای نوام چامسکی و گزارشهای نقلشده در کتابهای او، یکی دیگر از منابع اصلی کتاب سلاح پاک میباشد. کلمات و عباراتی که در گیومه گذاشته شده است، عین سخن گویندگان میباشد. برای رجوع به منابع دست اولی که آمارها از آنها نقل گردیدهاند و اغلب به زبان انگلیسی هستند، باید به خود کتاب رجوع کرد که لیست کامل و مفصلی از منابع دارد. - در متن حاضر تنها وقایع سالهای 1949 تا 1953 از کتاب زعیتر نقل گردیده است. اکرم زعیتر (Akram Zuaiter) در 1909 میلادی در شهر نابلس فلسطین متولد شد. در فلسطین تحصیلات دبیرستانی خود را به پایان رسانید و پس از گذراندن دورهی دانشگاه آمریکایی در بیروت و دورهی دانشکدهی حقوق بیت المقدس، با دکترای حقوق وارد فعالیتهای اجتماعی شد.
دنبال قیام سال 1929 در فلسطین و حمله حاكم انگلیسی بر انقلابیون مسلمان، اكرم زعیتر از تدریس دست كشید و از شغل رسمی خود استعفا داد و تمام وقت به مبارزه ملی-اسلامی پرداخت و بهعنوان سردبیر روزنامه «مرآة الشرق« قدس، به روشنگری و بیان حقایق و انتقاد از روش نیروهای اشغالگر انگلیسی پرداخت. اما این دوران، سه ماه بیش طول نكشید و اكرم زعیتر، دستگیر و زندانی شد. زعیتر در مبارزه علیه استعمار بارها به زندان رفت و شكنجه شد.
او از سال 1963 به عنوان سفیر اردن در سوریه، ایران و افغانستان به خدمات خود ادامه داد تا اینكه در سال 1966 به عنوان وزیر امورخارجه اردن انتخاب شد. بیش از یكسال در این پست نماند و بعد از آن به عنوان سفیر اردن در لبنان و یونان به خدمت مشغول گردید. او در اواخر عمر به عنوان نماینده مجلس اعیان اردن، منصوب گردید و به تألیف و تحقیق و به نوشتن مقالات درمطبوعات عربی، بویژه در روزنامه «الشرق الاوسط» ادامه داد.
کتاب سرگذشت فلسطین، که در سال 1342 توسط اکبر هاشمی رفسنجانی ترجمه گردید و تا زمان انقلاب ایران اجازهی انتشار نیافت.
اگرچه زعیتر خود یک عرب فلسطینی است و نحوهی روایت او از وقایع تاریخی توأم با احساساتی نسبتا شدید است، اما در صحت وقوع اتفاقات نقل شده توسط او شکی نبوده و منابع دیگر نیز به آنها اذعان کردهاند.
[1]) Alfred Lilinthal
[2]) Moshe Dayan
[3]) Zeev Schiff
[4]( Gur
[5]) Abba Eban
[6]) Tohar Haneshek
[7]) Chris Giannou
[8]) Dov Yirmiah
[9]) Israel Shahak
[10]) در مورد قطعنامهی 242 بر «غیر قابل پذیرش بودن تصاحب زمین از راهِ جنگ» تاکید کرده است و بر طبق آن، از اسرائیل خواسته شده تا «نیروهای مسلح خود را از مناطقی که در جنگ اخیر اشغال کرده خارج کند».ر.ک به وقایع سال 1967. قطعنامهی 338 که پس از جنگ اکتبر 1973 صادر شد نیز توقف جنگ، تعهد برای صلح و الزام به قطعنامهی 242 را خواستار شده است.
[11] ) Dr. Baruch Goldstein
[12]) Afula
[13]) Yigal Amir
[14]) Avi Shlaim
[15] ) بر طبق معاهدهی ژنو، «قدرت اشغالگر نباید بخشی از جمعیت خود را به سرزمینی که اشغال کرده منتقل یا تبعید کند». ر.ک به وقایع سال 1967.
[16]) Geoffrey Aronson
[17]) Rachelle Marshall
[18]) Danny Rubinstein
[19]) B’Tselem