نام تابلو: «سخن امام حسین(ع) هنگام خروج از مدینه و هنگام ورود به مکه»
حسین بن علی(ع) روز یکشنبه، دو روز مانده به آخر ماه رجب، به همراه فرزندان و افراد خانوادهاش به سوی مکه حرکت کرد. آنگاه که شهر مدینه را پشت سر میگذاشت، این آیه شریفه، که توصیف وضع و سخن موسی(ع) به هنگام خروج از مصر است، را قرائت نمود: «[موسی] ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت [در حالیکه می] گفت: پروردگارا مرا از گروه ستمکاران نجات بخش.» [سوره قصص، آیه 21]
امام(ع) در مدت پنج روز فاصلهی مدینه تا مکه را پیمود و در شب جمعه سوم ماه شعبان به شهر مکه وارد گردید. به هنگام ورود به شهر، آن حضرت این آیه را که به نزدیک شدن موسی(ع) به مدین مربوط است قرائت نمود: «و چون به سوی [شهر] مدین رو نهاد گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.» [سوره قصص، آیه 22] [1][2]
آیا اکنون زمان خروج نیست؟
امام حسین(ع) و حضرت موسی(ع) با شرایطی شبیه به یکدیگر، تصمیم به خارج شدن از شهری میگیرند که در آن ساکن بودهاند؛ به دلیل ظلم و ستم یک شخص یا یک نظام اجتماعی، شرایطی سخت و بحرانی به وجود آمده و ماندگاری در شهر را ناممکن ساخته است. اکنون شرایط به گونهای است که ممکن است منجر به مرگ آنها شود.
هنگامی که از چنین شهری خارج میشویم، (با قصدیتی همچون حسین بن علی(ع) و با وجود چنین شرایط اجتماعیای) به چه چیز فکر میکنیم؟
شهر مظهر استقرار و ساکن شدن است. شهر نماد مکان و شرایطی است که در آن مستقر شدهایم. در بسیاری از مواقع، در زندگی با شرایطی مواجه میشویم که باید برای اصلاح و رشد، از شرایط و موقعیتی که در آن ساکن و مستقر هستیم، خارج شویم؛ خروجی که گریزی از آن نیست: خروج میکنی از شهری که در آن زندگی میکردهای؛ خروج میکنی از شغلی که داشتهای؛ از آدمهایی که با آنها معاشرت میکردهای، و حتی گاهی از خانوادهات؛ خروج میکنی از عقاید گذشتهات، از راهی که در آن قدم بر میداشتی، از افکار و اندیشههایت و آنچه درست میپنداشتی؛ خروج میکنی از یک «خود» به خویشتنی دیگرگونه؛ خروج میکنی از عشقی، دوست داشتنی و دوست داشتهشدنی؛ خروج میکنی از نوع خاصی از ارزشمندی اجتماعی که همهی عمر اختیار کرده بودی؛ و صدها موقعیت دشواری که عبور کردن و برکنده شدن از آنها تجربه شده و میشود.
آیات و احادیث مرتبط:
- از نصایح پیامبر(ص) به ابوذر : «حُرمت خدا را در زندگی نگهدار تا او را پیش روی خود بینی … خویشتن را در حال فراخی با خدا آشنا ساز تا تو را در حال تنگدستی بشناسد. اگر توانستی که برای خدا کار کنی با رضا و یقین کار کن و اگر نتوانی، با صبر بر آنچه بر آن کراهت داری خیر فراوانی به تو میرسد …».[3]
- «آنگاه که جوانان به سوی غار پناه جستند و گفتند: «پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتی بخش و کار ما را برای ما به سامان رسان.»
«و چون از آنها و از آنچه که جز خدا میپرستیدند کناره گرفتید پس به غار پناه جویید تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد.»
«و زنهار در مورد چیزی مگویید که من آن را فردا انجام خواهم داد مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به ثواب است هدایت کند.»[4]
نام تابلو: «در پاسخ به عبدالله بن عمر»
عبداللهبنعمر در همان روزهای نخستین ورود حسین بن علی(ع) ، نزد وی آمد و امام حسین(ع) را از عواقب مخالفت بر حذر داشت و به آن حضرت پیشنهاد صلح و سازش و بیعت با یزید را نمود.
امام علیه السلام در مقابل پیشنهاد عبدالله بن عمر این چنین پاسخ داد: «ای ابو عبدالرحمان! آیا ندانستی که از نشانههای حقارت دنیا نزد خدا این است که سر یحیی بن زکریا به ناپاک و زناکارای از ناپاکان بنیاسرائیل هدیه شد؟ آیا ندانستی بنیاسرائیل از هنگام فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر را میکشتند و سپس به خرید و فروش مشغول میشدند، گویی که کاری نکردهاند؟ پس خداوند نیز در عذاب آنها شتاب نکرد، بکله [به آنها مهلت داد و] پس از آن چون زبردستی مقتدر و صاحب انتقام، آنان را فرو گرفت. امام(ع) سپس گفت: «ای ابوعبدالرحمان، تقوای خدا پیشه کن و یاری مرا فرو مگذار.»[5]
اگر از عبدالله بن عمر میپرسیدند: آیا تقوا خوب است؟ میگفت: «آری» و در مورد تقوا از پیامبر احادیثی نقل مینمود و در آن باره سخنرانی میکرد. اگر از او در مورد «اطاعت» میپرسیدند، چندین حدیث میگفت از اینکه تنها اطاعت از خدا درست است. اما باید از او پرسید: جایگاه این حدیث در زندگی تو چیست؟ در برنامههای زندگیات، در انتخاب شغل، در رابطهات با دیگران و … از این حدیث چگونه بهره میبری؟
این پرسشها میتوانند معلوم کنند که چه چیز دغدغهی اصلی عبدالله بن عمر بوده و از علمی که داشته در چه راهی بهره برده است. وضعیت هر یک از ما نیز به همین منوال است. هر کدام از ما دانستههای نافع بسیاری داریم اما جایگاه این دانش در زندگی ما معلوم نیست و انتخابهای ما همچنان بر اساس امیال و آن چیزهایی است که «میپسندیم». عقل، سنت و قرآن تنها در حافظهی ما جاری هستند، نه در انتخابهای واقعی روزانهمان.
میتوان در احوال ابن عمر خواجهوار نگریست و بر ذلت او انگشت عیبجویی نشانه گرفت، اما این نگاه چیزی جز محرومیت در پی ندارد؛ محرومیتی که شاید مردمانِ قرنها و نسلها به سبب رویکرد عیبجویانهشان نصیبی جز آن نداشتهاند. اما حقیقت آن است که ذلت امروز عبدالله بن عمر قسمتی جدا از سایر حوزههای زندگی او نیست. سکوتهای خروار شده در خانواده و در فضای شغلی و در میهمانی و در جمع دوستی و در برابر تلویزیون و … او را مهیای بیعت با پای حجاج کردند. شیوه و سلوک او در زندگی به گونهای بوده که او را به این مرحله رسانیده است.
آیات و احادیث مرتبط:
- پیامبراکرم(ص): چون بدعتها در امت من پدید آید بر عالم است که علم خود را آشکارکند. پس هرکس چنین نکند لعنت خدا بر او باد.[6]
- پیامبر اکرم(ص): هر کس با انجام کاری که خدا را ناخشنود میکند فرمانروایی را خشنود سازد از دین خدای عزوجل خارج شده است.[7]
- زُهری، فقیهی در مدینه بود که امام سجاد(ع) نامهای به او نوشت:
امام سجاد(ع): [از نامه معروف او به محمد بن مسلم زُهری، از فقهای مدینه] … گمان مبر که خدا عذر تو را بپذیرد و از تقصیرت درگذرد؛ هیهات! هیهات! که چنین نخواهد بود. خدا در قرآن از علما پیمان گرفته است که دین خدا را بر مردمان آشکارکنند و پنهان مدارند؛ و بدان که کوچکترین چیزی که تو پنهان کرده و سبکترین گناهی که بر دوش داری این است که دلنگرانی ستمگر را بَدَل به آسودگی کردهای و راه گمراهی را بر او آسان ساختهای، و این کار با نزدیک شدن تو به او و پذیرفتن دعوت او صورت گرفته است. از آن میترسم که فردای قیامت با این گناه در میان خیانتکاران جای داشته باشی و از تو بپرسند از آنچه گرفتی و به ستمکاری ستمگران کمک کردی، و بپرسند چرا چیزی را که حق تو نبود از کسی که به تو بخشید گرفتی، و چرا به کسی نزدیک شدی که حق هیچکس را نمیداد، و چرا در آن هنگام که تو را به خود نزدیک کرد از باطلی جلوگیری نکردی؟
[…] آیا همچون نردبانی برای گمراهیهای ایشان نبودی؟ آیا تو فریبکاریهای ایشان را توجیه نکردی و گام به گام ایشان نرفتی؟ آنان به وسیلهی تو علما را به شک انداختند، و دلهای نادانان را به سوی خود جلب کردند. خاصترین وزیران، و نیرومندترین دستیاران ایشان نیز به اندازهی تو سرپوش بر فساد آنان ننهاد و دل خاص و عام را به سوی آنان جلب نکرد.
آری، آنچه به تو بخشیدند از آنچه از تو گرفتند بسیار کمتر بود، و آنچه برای تو آباد کردند در برابر آنچه بر تو خراب کردند بسیار ناچیز … تو از موقعیتی که در نزد مردم پیدا کردی و اعتقاد ایشان به خویش بهره گرفتی، چه آنان از رأی تو پیروی میکردند و به فرمان تو به کار برمیخاستند. اگر چیزی را حلال میکردی آن را حلال میشمردند و اگر حرام میکردی حرام میدانستند؛ و این برای خود تو نبود، بلکه برای رغبت مردم بود به مقام دنیایی تو، همچنین رفتن علما از میانایشان، و چیرهشدن جهل و نادانی بر تو و بر ایشان، و ریاستدوستی و دنیاخواهی تو و ایشان […] .[8]
نام تابلو: «نامه به بنی هاشم»
حسین بن علی(ع) از مکه به سوی برادرش محمد حنفیه و سایر افراد بنیهاشم این نامه را نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، از حسین بن علی به محمد بن علی و افراد دیگر خاندان هاشم که نزد اویند. اما بعد، هر کس به من بپیوندد به شهادت خواهد رسید، و هر که از همراهی من خودداری ورزد به فتح و پیروزی دست نخواهد یافت. والسلام. »[9]
پرسشی برای تمام زندگی
وقتی امام(ع) از فتح و پیروزی سخن میگویند باید از خودمان بپرسیم که «فتح از نظر ایشان چیست؟ و ما به چه چیز فتح میگوییم؟»
برای اغلب ما فتح رسیدن به «چیزی» از جنس پول، مقام، شهرت و مدرک است. وقتی به جنگ فکر میکنیم، خواهیم دید که آنچه به عنوان پیروزی قلمداد میشود، مواردی از قبیل کشورگشایی، کم بودن تعداد تلفات، زیاد بودن تعداد کسانی که از سپاه دشمن اسیر شدهاند و … میباشد. با در نظر گرفتن این موارد با این پرسش مواجه میشویم که اگر کسی با امام حسین (ع) همراه شود، به فتح و پیروزی خواهد رسید؟
با مرور آنچه بر امام حسین(ع) و خانوادهی ایشان در کربلا و پس از آن گذشته است، خواهیم دید که تعداد یاران ایشان در مقایسه با لشکر یزید اندک بوده، ایشان و یارانشان به فجیعترین شکل ممکن کشته شده و خانوادهشان به اسارت گرفته شدهاند. آیا اینها در مقایسه با آنچه جامعه به عنوان پیروزی میشناسد، شکست نیست؟
اگر به این معتقد هستیم که امام حسین(ع) پیروز حقیقی میدان جنگ بوده و همراه شدن با ایشان فتح و پیروزی است، باید از خود بپرسیم که چه چیز فتح و پیروزی حقیقی است؟
آیات و احادیث مرتبط:
(چه چیزی فتح و پیروزی است؟)
- بگو: «آيا براى ما جز يكى از اين دو نيكى را انتظار مىبريد؟ [پیروزی در جنگ یا شهادت] در حالى كه ما انتظار مىكشيم كه خدا از جانب خود يا به دست ما عذابى به شما برساند. پس انتظار بكشيد كه ما هم با شما در انتظاريم»[10]
- (کاروان اسیران کربلا وارد مجلس ابن زیاد میشوند…) ابن زیاد رو به زینب(س) کرد و گفت: «ستایش، خدایی را که شما را رسوا کرد و شما را کُشت و سخت دروغتان را آشکار کرد!» زینب(س) گفت: «سپاس خداوندی را که ما را به وسیلهی محمد(ص) گرامی داشت، و ما را از هر پلیدی پاک و پاکیزه کرد. تنها فاسق است که رسوا میشود و تنها تبهکار است که تکذیب میشود، و او جز ماست، و ستایش خدای را.»
ابن زیاد گفت: «کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟» زینب(س) فرمود: «جز زیبایی ندیدم؛ ایشان گروهی بودند که خداوند کشته شدن را برایشان مقدر کرد، و آنان هم به سوی قتلگاهشان شتافتند و به زودی، خداوند، تو و ایشان را گِرد هم میآورد، و نزد او حجت گویید و از او داوری خواهید.»[11]
- پیامبراکرم(ص): هرکه نعمت خدای عزّوجلّ را جز در خوردنی و نوشیدنی یا پوشاک نبیند، بیگمان عملش کوتاه و عذابش نزدیک است. [12]
- «ما تو را پیروزی بخشیدیم [چه] پیروزی درخشانی! تا خداوند از گناه گذشته و آیندهی تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست هدایت کند … اوست آن کس که در دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند … تا مردان و زنانی را که ایمان آوردهاند … بدیهایشان را از آنان بزداید؛ و این [فرجام نیک] در پیشگاه خدا کامیابی بزرگی است. و [تا] زنان و مردان نفاق پیشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد بردهاند، عذاب کند … »[13]
- « پس، پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [و فرمود که:] من عمل هیچ صاحب عملی از شما را، از مرد یا زن، که همه از یکدیگرید، تباه نمیکنم؛ پس، کسانی که هجرت کرده و از خانههای خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شدهاند، بدیهایشان را از آنان میزدایم، …»[14]
- «… و كسانى كه در راه خدا كشته شدند خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمىكند. بلكه بزودى هدايتشان نموده دلهايشان را اصلاح مىفرمايد و به بهشتى داخلشان مىسازد كه برايشان تعريف كرده»[15]
- «کسانی را که در راه خدا کشته شدند مرده مپندارید بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگار خود روزی میخورند.»[16]
- «هیچ کس نمیداند چه چیز از آنچه روشنی بخش دیدگان است به [پاداش] آنچه انجام میدادند برای آنان پنهان شده است.»[17]
«و ما لی لا أعبد الّذی فطرنی…»
امام حسین(ع) در نامه به بنیهاشم میگویند هرکس همراه «من» بیاید…، و این اشاره به سیره و روشی است که مربوط به پیامبر(ص) است. آن که بر این سیرت بزید، هر کجای تاریخ که باشد، هم-راه او و کاروان اوست و گواه بودن بر حقیقت، سرنوشتی است که خداوند، بر شاخهی درختی از درختان بهشت خود، برای او مهیا نموده است.
- [ و گفت]: «ای مردم، از این فرستادگان پیروی کنید. از کسانی که پاداشی از شما نمیخواهند و خود [نیز] بر راه راست قرار دارند، پیروی کنید. آخر چرا کسی را نپرستم که مرا آفریده است و [ همهی] شما به سوی او بازگشت مییابید؟ آیا به جای او خدایانی را بپرستم که اگر رحمان بخواهد به من گزندی برساند، نه شفاعتشان به حالم سود میدهد و نه میتوانند مرا برهانند؟ در آن صورت، من قطعاً در گمراهی خواهم بود. من به پروردگارتان ایمان آوردم. مرا بشنوید.» گفته شد: «به بهشت درآی.» گفت: «این کاش، قوم من میدانستند که پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمرهی عزیزانم قرار داد.»[18]
زنجیرهای نرفتن ما کدام اند؟
- «بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و زنانتان و خاندان و مالی که گرد آوردهاید و تجارتی که از کسادش بیمناکید و سراهایی که خوش میدارید، برای شما از خدا و پیامبر و جهاد در راه او دوست داشتنیترند، درنگ کنید تا خدا فرمان خویش را بیاورد و خدا گروه فاسقان را هدایت نمیکند». [19]
- موسی به قوم خود گفت: «از خدا یاری جویید و پایداری ورزید که زمین از آنِ خداست، آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میدهد، و فرجام از آنِ پرهیزگاران است.» قوم موسی گفتند: «پیش از آنکه تو نزد ما بیایی و [حتی] بعد از آنکه به سوی ما آمدی مورد آزار قرار گرفتیم.» گفت: «امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را روی زمین جانشین [آنان] سازد، آنگاه بنگرد تا شما چگونه عمل میکنید».[20]
اکنون روبروی حسین هستی که تو را به رفتن میخواند؛ آنچه را دیده و با همهی هستی خویش برگزیده است را برای تو نیز خواهان است. و اکنون نامهی وی در دستان توست. مرا چه میشود که نپرستم کسی را که مرا سرشته است؟
- (به روایت نَوف بِکالی، این خطبه مشهور به آخرین خطبهی امام علی(ع) است) ستایش خدای را که بازگشت مخلوقات، و پایان امور به سوی اوست… از او یاری میجوییم یاری کسی که به فضلش امید بسته، و عطایش را آرزومند است و اطمینان دارد که بلا را از او دفع میکند، و به عطایش معترف است و با رفتار و گفتار خود فرمانبردار اوست. و به او ایمان میآوریم ایمان کسی که با یقین به او امید دارد، و با ایمان به او روی آورده …
[…] آگاه باشید! آنچه از دنیا روی آورده بود پشت کرد، و آنچه از دنیا پشت کرده بود روی آورد. بندگان نیک خدا آمادهی کوچ شدند، و متاعِ اندک دنیا را که ناپایدار است، با نعمت فراوان آخرت که پایدار است معامله کردند. برادرانمان که در صفین خونشان ریخته شد از اینکه امروز زنده نیستند چه زیانی کردند؟ که اگر بودند غصهها میخوردند و شربت تلخ اندوه را مینوشیدند. به خدا سوگند، خدا را ملاقات کردند و او مزدشان را به تمامی عطا کرد، و پس از ترس در خانهی امن خویش جایشان داد.
کجایند برادرانم که قدم در راه نهادند و بر اساس حق در گذشتند؟ کجاست عمّار؟ کجاست ابن تَیِّهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ کجایند همانندان ایشان، برادرانشان که باهم پیمان جانبازی بستند، و سرهایشان به سوی تبهکاران فرستاده شد؟!
نوف گفت: در این هنگام امام دست در محاسن شریف و کریم خود زد، و مدتی بسیار گریست، و سپس فرمود: آه بر آن برادرانم که قرآن را تلاوت کردند و استوار داشتند، در تکالیف اندیشیدند و آنها را برپا نمودند، سنت را زنده کردند و بدعت را میراندند، به جهاد فرا خوانده شدند و اجابت نمودند، به رهبرشان اعتماد کردند و پیرویش کردند.
آنگاه امام با صدای بلند فریاد زد : جهاد! جهاد! بندگان خدا! آگاه باشید امروز لشگر را فراهم میآورم، هرکس میخواهد به سوی خدا حرکت کند، بیرون آید …». [21]
- ) سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص 35 ↑
- ) سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص 37. ↑
- ) ای ابوذر! پندهای گرانمایه پیامبر اکرم (ص) به ابوذر غفاری، انتشارات پیام کتاب، بخشهایی از حدیث 116. ↑
- ) سوره کهف، آیات 10، 16، 23 و 24. ↑
- ) سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص 39. ↑
- ) ترجمه ی الحیاه، جلد 2، صفحه ی 467. ↑
- ) میزان الحکمه، ص 3335. ↑
- ) ترجمهی الحیاة،جلد ۲، صفحه ۴۵۷. ↑
- ) سخنان حسین بن علی (ع) از مدینه تا کربلا، ص 46. ↑
- ) توبه، آیه 52. ↑
- ) الارشاد، ج 2، ص 119. ↑
- ) میزانالحکمه، ص ۶۳۶۵. ↑
- ) فتح، گزیدهای از آیات 1 تا 6. ↑
- ) آل عمران، آیه 195. ↑
- ) محمد، آیات 4 تا 6. ↑
- ) آل عمران، آیه 169. ↑
- ) سجده، آیه 17. ↑
- ) یس، آیات 22 تا 27. ↑
- ) توبه، آیه 24. ↑
- ) اعراف، آیات 128 و 129. ↑
- ) نهج البلاغه، خطبه 182. ↑