به نام خدا
برگرفته از کتاب «مقدمهای بر ادبیات عامیانه ترکمنها» / نوشتهی عبد الرحمن دیهجی – تهران: پژوهنده 1379.
هودی(لالایی ترکمن)
“هودی” لالایی مادران ترکمن با زبانی ساده و صمیمی است، شعرهایی عاطفی که اکثر آنها در قالب دو بیتی سروده شدهاند، منتها با وزنی کوتاهتر و متفاوت با آن.
بالام بالام بالاسی فرزندم ای فرزند
سندهن گِلر گول ایسی بوی گل از تنت میرسد
سنی باغریما باسّام تو را که به قلبم فشار میدهم
عالمه یایرار ایسی بوی گل جهان را میگیرد
…
آغا جلار بار گتیرسین درختهای میوه بار آورند!
قوشلار خبر گتیرسین و پرندهها خبری تازه بیاورند!
قو للو قداقی قاقانگی و پدرت را که به سربازی رفته است
شوگون بیزه یتیرسین امروز پیش ما بیاورند.
…
آلاّی آلاّی الله یار لالالالا خداوند یارت!
داغلارا یاغیپدیر قار روی کوهها برف باریده است
داغلانگ قاری اریسین برف کوهها آب خواهد شد
منینگ بالّیم یؤریسین و نازنین من، راه رفتن آغاز خواهد کرد
…
آلاّی آلاّی آق بابُکد لالا لالا ای نوزاد کوچولو
آنهنگ قویون ساغیانچا تا وقتی مادر شیر گوسفند را میدوشد
قاقانگ اوجاق قازیانچا و پدرت اجاق درست میکند
سالاّنچا قدا یات باب در گهوارهات آسوده بخواب
…
آلاّی – آلاّی ساز ادهر لالا لالا لالایی
بیلبیللر آواز ادهر بلبلان آواز میخوانند
هر کیمینگ اؤز چاغاسی هر کودکی
اجه سینه نأز ادهر برای مادر خود ناز میکند
…
آلاّلاسام آی سنی لا لا لا لا ای ماه من
سؤیسم گؤونوم جای سنی وقتی نازت میکنم دلم باز میشود
قئش قئش لاسام یازسنی در زمستان در بهاران
گونده سویسم آز سنی هر چه دوستت بدارم باز کم است
…
آلاّن آلاّن ادهبین لالا لالا لالایی
باغا سالاّن ادهیین در باغ تابی درست میکنم
باغینگ قیزیل گولینی از گل سرخ باغ
سانگا درمان ادهیین برایت دوا میسازم
آلاّ لاسام من سنی لالا لالا گویان
هودوله سم من سنی ترانهها میخوانم
…
هودی قوشونگ بالاسی لالا لالا گنجشک کوچولویی هست
قایا قوزّار انهسی که مادرش لب رودخانه تخم میگذارد
قایا باشین یل قاقسا و وقتی بر لب رودخانه باد میوزد
قایغی ادهر اجهسی مادرش غمگین میشود
…
بالّیم، شودان تور – داگل بلند شو عزیزم!
اوقونگ – یایینگ قور – داگل با تیر و کمانت بیا!
آشاقدا شاه درهسی دره شاه در آن پایین است،
دوشمانلاری قیر- داگل برو دشمن را تار و مار کن و برگرد
…
الله الله دییلینگ بیا خدا خدا بگوییم
الله دییپ گزه یلینگ و با یاد خدا بگردیم
الله دییان بندانینگ و یکی از بندههای
بیریسی بیز بولایلینگ خداجو بشویم.
لأله
لالهها ترانههای دختران و نوعروسان داغدار صحرایند؛ ترانههایی عامیانه در قالب “چهارپاره” با وزن هفت هجایی که نوعروسان و دختران صحرا آنها را سرودهاند. دختران و نوعروسانی که تحت ستم ماندهاند و آرزوهایشان نقش بر آب شده و در حسرت سوخته و اشکها ریخته اند. به قولی لاله نام دختری است که او را به محبوبش ندادند و به ایلی غریبه عروس دادند و او به یاد مردم و ایلش اشکها ریخت و بیتهای آتشین سرود که به نام او – لاله – تمام شدهاند و از آن پس تمام لالههای صحرا به او پیوسته اند و داغهای دلشان را به صورت اشعار سوزناک ارائه دادهاند و به تعداد لالهها (ترانهها) افزودهاند.
میتوان لالهها را به دو دسته تقسیم کرد:
الف: لالههای عروسان
لالههای نوعروسان بیانگر ظلمی است که برعروسان ترکمن روا میشد، عروسانی که به میان ایلهای غریبه می افتادند و مجبور بودند از ایل و خانواده خود جدا شوند و فرسخها از آنها دور بیافتند. در آن زمان زندگی ترکمنها به صورت کوچنشینی بود و وقتی به ایلی غریبه دختر میدادند و فصل کوچ سر میرسید هر ایلی مسیر خود را در پیش میگرفت و به سوی سرنوشتش حرکت میکرد و به همراه آنها عروسان نیز میرفتند و از ایل خود دور و دورتر میشدند.
آق مایام قاچیپ باریار شتر سفیدم گریزان است
آق سویدین ساچیپ باریار در حالی که شیرهایش را بر زمین میریزد
سویده دهن سویجی جان اجم و مادر شیرینتر از شیر من
آرانی آچیپ باریار رفته رفته دور و دورتر میشود
…
یانداغ باشی یاناندا وقتی سر علفها زیر آفتاب میسوزد
یاندی دیگین اجهجان بدان که من نیز میسوزم، مادرجان!
سوغان باشی سولاندا وقتی سر پیازها میپوسد
سولدی دیگین اجهجان بدان که من نیز پوسیدهام، مادر جان!
…
داییم دایزام گلنده اگر دایی و خالهام آمدهاند
ییتدی دیگین اجهجان بگو گم شده است مادر جان!
بویدا شلاریم گلنده اگر دوستانم آمدند
اؤلدی دیگین اجهجان بگو مرده است مادر جان!
…
آی دوغاندا باتمایار ماه رو به غروب نمیرود
ایتلر اولیپ یاتمایار زوزه سگها خاموش نمیشود
سانچی لامیش اجهسی و مادری، دور افتاده از دخترش
قیزدان آیری یاتمایار در بسترش آرام میگرید
…
آی دوغوپدیر دیدیلر میگویند ماه طلوع کرده است
آیلانیپ دیر دیدیلر و در آسمان میچرخد
منینگ کؤرپه دوغانیم میگویند برادر کوچک من
اویله نیپ دیر دیدیلر عروسی کرده است.
…
چونگیر قویا داش آتسانگ اگر به چاهی عمیق سنگ بیاندازی
چو نقار گیدهر اجه جان در عمقش فرو میرود، مادرجان
یاد ایللره قیز بر سنگ اگر به ایل غریبه دختر بدهی
ییتر گیدهر اجهجان گم میشود، مادر جان
…
آق کچأنینگ اوستونده روی نمد سفید خانه
جاییم قالدی اجهجان جای من خالی مانده، مادر جان
دورلی تاواق ایچینده و در بشقابهای رنگارنگ
پاییم قالدی اجهجان سهم من به جا مانده، مادرجان
…
الیمدهن سویشام قاچدی شیشهای از دستانم افتاد
بیلمهدیم نیراک دوشدی نمیدانم کجا فرود آمد
آلاگؤزلی بویداش جان ای دوست من که چشمانی زیبا داری
آرامیزا داغ دوشدی امروز کوه در میانمان قرار گرفته
سوواگیتدیم دوشماگه به کنار چشمه رفتم
انکیلدیم سو ایچماگه خم شدم تا آبی بخورم
اؤیمیزدهن بیر حط گلدی نامهای از خانهمان رسید
قاناتیم یوق اوچماغا افسوس، بال ندارم پرواز کنم.
…
بیل گلیارها ییل گلیار سالها میآیند و میگذرند
صاندیق دولی پول گلیار و صندوقهای پر از پول
آییم گونوم اجه کم و خواهر بزرگم که ماه و خورشید من است
آیدا ییل دا بیر گلیار سالها میگذرد تا یکبار به خانهمان بیاید
…
من اؤلسم آدیم ییتر من خواهم مرد و نامم فراموش خواهد شد
اوستومه گؤک اوت بیتر و بر رویم علفهای سبز خواهد رویید
منی گؤرهن دهنگ دوشلار و دوستانی که مرا میبینند
یانیمدان آغلاپ اؤتر گریهکنان از کنارم خواهند گذشت.
ب: لالههای دختران
دختران ترکمن همیشه در میان مشکلات و محدودیتهای زیاد زندگی کردهاند. ترکمنها از همان ابتدای تولد بین فرزند دختر و پسر اختلاف قائل میشدند. پسر عزیز خانواده بود و دختر را از آنِ غریبه میدانستند. دختر ترکمن از کودکی با کارهای سخت چون قالیبافی آشنا میشد و شب و روز گره میزد و شانه میکوبید. وقتی بزرگ میشد و زمان ازدواجش میرسید حق انتخاب شوهر خود را نداشت. بسیاری از آنها تا شب ازدواج نمیتوانستند روی شوهرشان را ببیند.
قیزلار داغا چیقا یلینگ دخترها! برویم بالای کوه
گولوپ اویناپ بوکیلینگ و شاد و خندان جستوخیز کنیم
اگیسلمأنه دردیمیز بیایید لاله بخوانیم
گلینگ لاله قاقایلینگ تا دردهایمان فرو ریزد
…
سوواگیتدیم میس بین با ظرفی مسی کنار رود رفتم
اگلندیم هوهس بیلن و آرزو بر دل نشستم
یارینگ گیدهن یولونی و راهی را که یار رفته بود
گؤزّهدیم تلواس بیلن دیوانهوار نگریستم
سوواگیتدیم میس بیلن با ظرفی مسی کنار رود رفتم
دولدیردیم هوهس بیلن ظرفم پر از حسرت شد
یاری یاردان آیرانینگ ناامید باد کسی که
گونی گچسین یاس بیلن یار را از یار جدا میکند
چیستانهای ترکمن
در زبان ترکمنی به چیستان”متل” میگویند. متلها یا چیستانها پیوند بسیار عمیقی با زندگی ترکمنها دارند، مخصوصاً در گذشته کاربرد زیادی داشتهاند. مردم در شبنشینیها یا در جشنها و عروسیها دور هم مینشستند و برای سرگرمی چیستان میگفتند تا حاضرین جواب دهند و باهوشترین افراد به آنها پاسخ میدادند. این افراد معمولاً افرادی بودند که ذهنشان انبار و خزانه چیستان بود و در میان مردم شناخته شده بودند و در محافل جایگاهی خاص داشتند و همین افراد به ابداع و خلق چیستان نیز میپرداختند. مادربزرگها نیز هنگامی که نوههایشان در شبهای سرد زمستان دورشان جمع میشدند با چیستانهای خود به سرگرم کردن آنها میپرداختند. اما چیستانها تنها برای سرگرمی به کار نمیرفت؛ چیستان روشی برای تربیت عقل و هوش افراد نیز بود، آن سئوالهای پر رمز و راز و پیچیده، بزرگ و کوچک را به تفکر در طبیعت و محیط و اشیاء پیرامون خود وا میداشتند.
قیرآت بیلن قارا آتیم اسبهایی سفید و سیاه دارم
بیربیری نینگ ایزیندا که در پی هم
بیربیرینی قاوالایار و به دنبال همند
جومله عالم گؤزونده و در چشمانشان جهان پیداست
جوغاپ: گیجه – گونیز جواب: روز – شب
…
آغیل دولی آقجا قوزی محوطه پر از برههای سفید است
ارتیز تورسام یوقجا قوزی صبح که برمیخیزم برهای به جا نمانده
جوغاپ: ییلدیز جواب: ستاره
…
آغیر هالیم قاقا بیلمن قالی سنگینم را نمیتوانم تکان بدهم
آونوق داشین دؤکه بیلمن و خرده سنگهایش را بریزم
جوغاپ: آسمان و ییلدیز جواب: آسمان و ستاره
…
ساری سیغیر آغینان یرینه اوت بیتمز در جایی که گاو زرد خوابیده علف نمیروید
جوغاپ: اود جواب: آتش
…
آق مونجیغیم اوزولدی تسبیح سفیدم پاره شد
یره باقا سوزولدی و دانهاش به زمین افتاد
جوغاپ: سوینن ییلدیز جواب: شهاب
…
قیرق قیسراق بیر چشمه دهن سوایچر چهل غارتگر از یک چشمه آب مینوشند
جوغاپ: کیرپیک جواب: مژه
…
پسّه جیک داغدان قار یاغار از تپهای کوچک برف میبارد
جوغاپ: الک جواب: غربال
…
دولدا باغلی گول یاتیر در گوشهای گلی در بند، افتاده است
جوغاپ: سوپیرگیج جواب: جارو
…
یره اوردوم پالتانی تبر را به زمین زدم
آغزی قیزیل حالتانی و کیسهای با سر طلایی را
یر دهن بیر اوغلان چیقدی پسری از خاک برآمد
اولی لیلینگ سلطانی که سلطان ایلی بزرگ است
جوغاپ: بوغدای جواب: گندم