به مناسبت روز درختکاری و اجرای شتابزده و نمایشی طرح کاشت یک میلیارد نهال در طی چهار سال (نوشته)
سید ابوالفضل میرقاسمی، کارشناس منابع طبیعی و آبخیزداری
طرحهایی که پیشتر به نام درختکاری در کشور و طی دورههای گوناگون انجام شده بود مانند طرح زیتون یا طرح طوبی با این طرح کاشت یک میلیارد نهال که در حال حاضر محل بحث است یک تفاوت بزرگ دارد و آن حضور بخش خصوصی ذینفع است. یعنی دولت خودش متولی انجام آن نمیشد.
طبیعتا نه فقط توان بخش خصوصی بیشتر است بلکه با کاشت درختان مثمر معمولا برای برگشت سرمایه،نگهداری دقیقتری هم میکنند (نهالهای کاشته شد رها نمیشوند و از آنها مراقبت می کنند تا به ثمر برسند)
دقت کنید که در حال حاضر، بحث ما روی کاشت یک میلیارد نهال مثمر نیست بلکه برنامهریزی برای کاشت سالیانه ۲۵۰ میلیون نهالی است که هنوز حتی نمیدانیم چیست. به نظر میرسد یک بار دیگر با این وضعیت روبهرو هستیم که دولت تلاش میکند با تبلیغات و رفتارهای هیجانی دانشآموزان، کارمندان، تشکلهای مردمی و گروههایی مانند این را به طبیعت بکشاند تا یک آورد تبلیغاتی داشته باشند.
یعنی به جای یک طرح کارشناسی با یک رویکرد پوپولیستی (عوام فریبانه) مواجه هستیم.
انتقادی هم که بدنه کارشناسی کشور به این طرح دارد به این رویکرد و رویه پوپولیستی است نه به اصل کشت نهال چرا که موضوع اصلی و چالش کاشت نهال نیست بلکه شیوه نگهداری و به ثمر رساندن آن است.
میدانید که بسیاری از نهالهایی که کاشته میشود خوراک دام میشود. یعنی موجی که برای مردم ایجاد میکنند گاهی فقط باعث نابودی و آسیب به عرصههای طبیعی میشود و کارکرد دیگری ندارد.
یک نکته دیگر هم بسیار مهم است. دولت اعلام کرده سالانه ۲۵۰ میلیون اصله نهال و طی ۴ سال یک میلیارد نهال میکارد اما برای آن هیچ طرح مکتوبی ندارد.
طرح کاشت نهال به خودی خود محل ایراد نیست. در پاکستان، عربستان و بسیاری کشورها طرحهای مشابه اجرا و میلیونها هکتار در سطح جهان درختکاری میشود اما نگاه اکولوژیک در این طرحها حاکم است.
در کشوری مانند ایران با این تنوع اقلیمی، باید در هر منطقه نهال متناسب با آن اقلیم کاشته شود این موضوع از نظر شرایط آب، خاک و اکوسیستم منطقه باید ارزیابی شود.
آنچه میگوییم علاوه بر ایراداتی است که از بنیان در شیوه کاشت نهال ما وجود دارد.
بهعنوان یک مثال کوچک، ما برای صرفهجویی، نهالهایمان را در کیسههای پلاستیکی کوچک میکاریم در حالی که این کار باید به کمک ظرفهای مخصوص مخروطی شکل انجام شود تا ریشه درخت هنگام رشد به سمت عمق زمین هدایت شود.
یک موضوع دیگر که باید مورد توجه قرار بگیرد بحران کمبود آب است که در همه نقاط کشور عمومیت دارد بنابراین باید دقت کنیم در همه مناطق از نهالهای منطبق با اقلیم، بومی اما کمآببر استفاده کنیم ولی وقتی میبینیم حتی طرح مکتوبی نداریم میتوانیم نتیجه بگیریم که هیچ ایده کارشناسی در این مورد وجود ندارد.
باز هم با این اتفاق مواجه هستیم که دولت، پیمانکار انتخاب میکند و مردم را برای کاشت نهال بسیج میکند تا تمام منطقهای که خودش پوشش گیاهی دارد را پر از چاله کند.
نه فقط پوشش گیاهی همان منطقه را از بین میبریم بلکه بعد از گذشت مدتی انبوهی از نهال های خشک شده روی دستمان میماند.
پیشنهاد کارشناسان، ترک کاشت نهال نیست بلکه انجام اصولی آن و دور از رفتار هیجانی است.
کاری که بتواند به کاهش فرسایش خاک، حفظ آب، ترسیب کربن؛ کنترل گازهای گلخانه و مقابله با سیلاب کمک کند.
نیازی نیست به یک باره به طبیعت هجوم ببریم که میخواهیم نهال بکاریم.
منبع: سایت خبری پیام ما
در باب کاشت درخت (نوشته)
دکتر حسین آخانی
هر روز از گوشه و کنار ایران از من میپرسند چه درختی بکاریم و من کمتر این سؤال را پاسخ میدهم. راستش اسفند که میشود دلم میلرزد چون میدانم به ندرت برنامههای درختکاری در ایران بر مبنای اصول علمی است.
فلسفه درختکاری علمی به ما اجازه نمیدهد که هر جایی درخت بکاریم. ما معمولا به 4 دلیل درخت میکاریم؛ نخستین و مهمترین آن درختان مثمر برای استفاده غذایی مانند میوه و یا استفاده بهعنوان الوار است؛ دوم درختکاری در فضای سبز شهری برای کاهش اثرات گرمایی، ایجاد سرسبزی و سایه در شهرها و زیباسازی؛ سوم درختکاری در محیطهای طبیعی برای احیای جنگلهای تخریب شده و چهارم، درختکاری برای ایجاد باغهای تحقیقاتی مانند باغهای گیاهشناسی و مشابه آن است.
اخیرا دانشمندان باغ گیاهشناسی «کیو» 10 شرط طلایی را برای کاشت درخت اعلام کردهاند.
1- جنگلهای موجود را حفظ کنید.
2- با مردم محلی در پروژههای درختکاری همکاری کنید.
3- بالابردن حداکثر ژینایی تنوعزیستی بهمنظور تامین اهداف چندمنظوره در برنامههای درختکاری.
4- انتخاب درستی در محل ترمیم جنگلهای آسیب دیده داشته باشید.
5- تا جایی که ممکن است جنگل طبیعی را احیا کنید.
6- درختانی را انتخاب کنید که حداکثر تنوع زیستی را ایجاد میکنند.
7- درختانی را انتخاب کنید که در مقابل تغییر اقلیم مقاوم باشند.
8- قبلا برای هر کاری برنامهریزی دقیق داشته باشید.
9- از تجربه خود بیاموزید.
10- دستاوردهای خود را ارزشگذاری کنید که اگر ضررش از سودش بیشتر بود ادامه ندهید.
در این کوتاه نوشته نمیتوان به تفصیل هر کدام از موارد عنوان شده را شرح داد. اما آنچه ما در ایران بهعنوان درختکاری انجام میدهیم به ندرت یک یا چند مورد از این اصول طلایی را مورد توجه قرار میدهیم.
برای بسیاری درختکاری در ایران بیشتر به مانند اجرای یک مناسک است که گویا حتما باید انجام شود. درصورتیکه بهجز بخش شمالی و غربی کشور که دارای جنگلهای طبیعی است، کاشت درخت در بیشتر نقاط ایران در محیطهای طبیعی کاری نادرست و مخرب است، بهخصوص وقتی از گونههای غیربومی استفاده میشود.
پوشش گیاهی« ایرانو – تورانی» که بخش وسیعی از کشور ما را در برگرفته است، مرکز تنوع بسیاری از گونههای غیردرختی است که خود را برای ماندن در چنین شرایط سختی سازش دادهاند. در چنین محیطی ارزش یک بوتهکلاه میرحسن و یا یک بوته گون نهتنها از یک درخت کمتر نیست که بسیار هم بیشتر است.
کاشت درخت در چنین زیستگاههایی یعنی تخریب خاک، محروم کردن گیاهان خودرو از منابع آبی و خاکی، نور و امکان ورود انواع آفتها و گونههای مهاجم است. گاهی هم درختان غیربومی مانند سوزنی برگان باعث از بین رفتن ذخایر با ارزش ژنتیک شده و با تغییر پوشش گیاهی به سود گیاهان یکساله گندمیان شده در سالهای پر باران آتشسوزی را تشدید میکند.
«مردی که درخت میکاشت» (معرفی فیلم)
ماجرای فیلم در بیابانی خشک و سوزان میگذرد، همه جا سکوت است و سکوت و البته، صدای کَرکنندهی باد. تنها راه درآمد ساکنان این مکان، کارِ سنگین درست کردن زغال از چوب درختان است. فقر در میان خانوادههای بیاباننشین بیداد میکند؛ نه نظمی، نه قانونی و ظاهرا نه شانسی برای دیگرگونه زیستن. گویا راهی جز این نیست که آنچه بر مردم، سالاری میکند، خشم باشد و نفرت؛ و رقابتی پوچ در تمام عرصههای زندگی.
از آنطرف، قدرتطلبی و خودخواهیِ عدهای قلیل، دو جنگ جهانی را به راه انداختهاست، که سبب مرگها و ویرانیهای بسیاری شده و برای بسیاری از مردم فضایی وحشتبار و نا آرام، به بار آورده است.
این انیمیشن، ماجرای مردی را روایت میکند که در همان بیابان بیآب و علف، جایی که بسیاری از مردم، خوب و زیبا و البته اخلاقی زیستن را در آن غیرممکن میدانند، آرمانِ بزرگش را فراموش نکرده و برای تحقق آن تلاش میکند. او آرزوی جنگلی سبز و آباد را در سر دارد
منبع: سایت آیات
دیوار بزرگ سبز در آفریقا (نوشته)
۲۱ کشور آفریقایی (از پنجاه و چهار کشور این قاره) دست به دست هم دادهاند تا با کاشتن درختان، دیواری به درازای ۴۷۵۰ مایل بسازند که با دربرگرفتن صحرای بزرگ آفریقا مانع گسترش بیشتر آن به سمت جنوب میشود. این کشورهای آفریقایی امید دارند تا سال ۲۰۳۰ دیوار بزرگ سبز را تکمیل کنند.
این پروژه احیای جنگل، قاره آفریقا را از سنگال در غرب و جیبوتی در شرق به دو نصف تقسیم میکند. دیوار سبز آفریقا با بازپسگیری ۲۴۷ میلیون هکتار از سرزمینی که به دلیل تغییرات اقلیمی توسط بشر و دورههای اقلیمی طبیعی به صحرا تبدیل میشود، در نهایت سه برابر اندازه سد بزرگ مرجانی در استرالیا خواهد بود و ۲۵۰ میلیون تن کربن را از اتمسفر خارج میکند.
صحرای بزرگ آفریقا به عنوان بزرگترین صحرا در جهان، همین حالا هم به اندازه ایالات متحده است. اگر بیابان همچنان به گسترش خود ادامه دهد، آب و هوای خشک و دمای شدید آن برای مناطق حاصلخیزتر تبدیل به واقعیت شده، باعث جابجایی انسانها و مختل کردن اکوسیستم چمنزارهای آفریقا میشود.
طبق اعلام سازمان ملل متحد ، ۱۵٪ درختان در سال ۲۰۰۷ در این پروژه کاشته شدهاند. درختان مقاوم در برابر خشکسالی که این دیوار را تشکیل میدهند به عنوان سدی در برابر بادهای قوی صحرای بزرگ، از فرسایش خاک جلوگیری کرده و آب باران را به داخل خاک فیلتر میکنند. فضای سبز ایجاد شده توسط درختان زمینهای کشاورزی جدید و باغهای گیاهی بومیان را فراهم میکند.
طبق اعلام سازمان ملل متحد ، ۱۵٪ درختان در سال ۲۰۰۷ در این پروژه کاشته شدهاند. درختان مقاوم در برابر خشکسالی که این دیوار را تشکیل میدهند به عنوان سدی در برابر بادهای قوی صحرای بزرگ، از فرسایش خاک جلوگیری کرده و آب باران را به داخل خاک فیلتر میکنند. فضای سبز ایجاد شده توسط درختان زمینهای کشاورزی جدید و باغهای گیاهی بومیان را فراهم میکند.
سازمان ملل متحد از این پروژه به عنوان سمبل امید در تلاش برای بازیابی کره زمین و کمک به زندگی میلیونها انسان در یکی از فقیرترین مناطق جهان نام میبرد. وقتی دیوار سبز آفریقا کامل شود، بزرگترین سازه زنده روی کره زمین و یکی از عجایب جدید جهان خواهد بود.
منبع: سایت میدان
پیامی به غرب، از آمازون: تمدن شما در حال کشتن زمین است. (نوشته)
نمونته نگومو یکی از رهبران قبیلههای واورانی در منطقه آمازون در نامهای به نه کشور آمازون در آمریکای جنوبی درباره ادامه حیات کره زمین هشدار میدهد.
نمونته در ابتدای نامه خود مینویسد:
«جنگل آمازون خانه من است. من این نامه را برای شما مینویسم به این دلیل که آتش همچنان در حال درنوردیدن «آمازون» است. برای اینکه کمپانیها در حال ریختن نفت به رودخانههای ما هستند. شرکتهای معدنی در حال دزدی طلا هستند (این کار را ۵۰۰ سال است که میکنند) و در پی خود حفرههای بزرگ و مواد سمی بر جای میگذارند. دزدان زمین درختان کهن جنگل را میبرند تا زمین مسطح برای گلهها و کشاورزی فراهم کنند تا سفیدها بتوانند غذا بخورند. سالمندان ما از ویروس کرونا میمیرند در حالی که شما قدمهای بعدی خود را برای بریدن درختان ما برای به حرکت انداختن اقتصادی که هیچگاه بهرهاش به ما نرسیده برنامهریزی میکنید.»
نمونته ادامه میدهد:
«در هرکدام از صدها زبان مختلفی که در آمازون صحبت میشود ما یک لغت برای شما داریم – بیگانه. در زبان من واوتددو این لغت ”کواری” است. این لغت معنی بدی ندارد اما شما به آن معنی بدی دادهاید. برای ما این لغت یعنی: انسانهای سفیدی که خیلی کم در مورد قدرت بزرگی که در اختیار دارد و آسیبی که به واسطهآن ایجاد میکند میداند.»
«برای ما هزاران سال طول کشید تا جنگل آمازون را بشناسیم. برای اینکه با راهها و اسرار آن آشنا شویم و بتوانیم در آن زندگی کنیم. مردم من در واورانی شما را تنها ۷۰ سال است که میشناسد. ما به سرعت یاد میگیریم و شناختن شما «سفیدها» به پیچیدگی جنگل استوایی نیست.»
«هنگامی که شما میگویید آمازون نمیسوزد ما نیازی به عکسهای ماهوارهای نداریم تا نشان دهیم شما اشتباه میکنید؛ ما در حال تنفس دود درختان “ارکاردی” هستیم که نیاکان ما صدها سال قبل کاشتند. هنگامی که شما میگویید به سرعت در حال یافتن راهی برای گرمایش زمین هستین در حالی که به ساختن اقتصاد جهانی بر پایه استخراج منابع و آلودگی هستید، ما میدانیم که شما دروغ میگویید برای اینکه ما نزدیکترین به زمین هستیم و صدای ضجههای آن را میشنویم»
مونته در ادامه میگوید:
«من هیچگاه شانس رفتن به دانشگاه و تبدیل شدن به یک دکتر، وکیل، سیاستمدار یا محقق شدن را نداشتم. نیاکان من معلمان من هستند. جنگل معلم من است. من به حد کافی آموختهام (من دوش به دوش برادران و خواهران بومیام در اقصی نقاط جهان حرف میزنم) تا بدانم که شما راه خود را گم کردهاید و شما در دردسر افتادهاید (با اینکه هنوز کامل این را درک نمیکنید) و دردسر شما خطری است برای همه گونه حیات در زمین. شما «سفیدها» تمدن خود را به ما اجبار کردید و اکنون ببینید به کجا رسیدهایم: یک پاندمی جهانی، بحران اقلیمی، انقراض گونههای حیاتی و فقر روحی که همه این بحرانها را گسترش میدهد. در تمام این سالهای دزدی و دزدی و دزدی از زمینهای ما، شما نه شهامت، نه کنجکاوی و نه احترام کافی داشتید تا ما را بشناسید. تا درک کنید ما چگونه میبینیم، فکر میکنیم، احساس میکنیم و ما چه در مورد حیات بر روی کره زمین میدانیم.»
نمونته در پایان نامه خود مینویسد:
«اکنون آغاز صبح در آمازون قبل از تابیدن اولین اشعههای نور: زمانی که ما در آن آرزوهامان و اصلیترین افکارمان را بیان میکنیم. من به همه شما میگویم: زمین از شما انتظار ندارد که نجاتش دهید. او میخواهد که شما به او احترام بگذارید و ما مردم بومی نیز چنین انتظاری از شما داریم.»
گفتنی است که پیش از این میدان از نتایج تحقیقی خبر داده بود که نقش غالب کشورهای غربی در بحران گرمایش زمین را نشان میداد. بر اساس این تحقیق اگر میزان جمعیت کشورها و سهمشان از مصرف جهان را به حساب بیاوریم با محاسبات هکل آمریکا به تنهایی مسئول ۴۰% بحران گرمایش زمین است و پس از آن اتحادیه اروپا با ۲۹% در جایگاه دوم قرار دارد. جهان جنوب که شامل آسیا سوای ژاپن، آفریقا و آمریکای لاتین میشود کمتر از ۸% تا به امروز در گرمایش زمین نقش داشته است.
منبع: سایت میدان
شغل دوم، قاچاق چوب؛ روایت یک بامداد شرق استان گلستان از دهنه مینودشت تا پارک ملی گلستان… (نوشته)
فاطمه باباخانی
قاچاق چوب در واقع در شرق استان گلستان از دهنه مينودشت تا پارك ملی گلستان تبديل به شغل دوم بسياری از مردم شده است.چوبهايی كه به كارخانه میرسند به قيمت هر كيلو هزار تومان فروخته میشوند و همين اهالی را ترغيب ميكند درختان را به واسطه تناژ بيشتر قطع كنند تا درآمد بيشتری داشته باشند.
هنوز هوا تاریک است، خنکای صبحگاهی و این سرما آن هم در این تابستان خشک و گرم، خواب را از سر میپراند. آن روز هم کامیونها و وانتها و هر وسیلهای که بتواند چوب را حمل کند جلوی دروازه بودند. دقایقی بعد در باز و آنها به ردیف وارد شده و خالی از چوب برگشتند تا روزی دیگر دوباره خودشان را به اینجا برسانند، به شهری در استان گلستان که کارخانهای تمام خردهچوبهای سالم و پوسیده و حتی درختان تازه را میخرد. کسی که این خبر را به «اعتماد» میدهد، میگوید: تنها این کارخانه است که حاضر شده چوبهایی که به شکل غیرقانونی جمعآوری شدهاند را بخرد. این منبع آگاه که نمیخواهد نامی از او در گزارش باشد، میگوید: متاسفانه در روز روشن این چوبها خریداری شده و پیگیریهای ما هم به نتیجهای نرسیده است. پلاک ماشینهایی که چوبها را به کارخانه میبرند از رامیان، آزادشهر، گنبد و… است و فروشندگان هم به یک یا دو روستا یا یک قشر خاص تعلق ندارند. راننده یک ماشین رستوراندار است، آن یکی کارمند و دیگری دامدار! قاچاق چوب در واقع در شرق استان گلستان از دهنه مینودشت تا پارک ملی گلستان تبدیل به شغل دوم بسیاری از مردم شده است. این منبع آگاه که چند وقتی است این معضل را در این منطقه رصد کرده، میگوید: «پیش از کرونا همچنین شرایطی وجود داشت اما با شیوع آن ما به یکباره شاهد اوجگیری برداشتها هستیم. آنها علاوه بر اینکه چوبهای خشک و پوسیده را از جنگل جمع میکنند، با اره برقی سراغ درختان سالم هم رفته و با توجه به تناژی که دارند آنها را قطع میکنند. مشتری درختان قطع شده علاوه بر این کارخانه، نجاریها هم هستند اما چوبهای جمع شده، همگی به فردی که مسوول خرید کارخانهای در یکی از این شهرستانها است، فروخته میشود.»
حجم برداشت با توجه به اینکه تعداد زیادی از افراد درگیر آن هستند، بالاست. مردم با موتور و پراید و… شروع به جمعآوری میکنند و اگر ماموری هم آنها را ببیند، میگویند این چوبها را قرار است برای مصرف خانگی اختصاص دهند، علاوه بر آن اگر ماموران به سمت برخوردهای قهری بروند ممکن است با چالشی نظیر آتش زدن جنگل مواجه شوند. همین موضوع برداشت چوب از محدوده اطراف جنگل گلستان را با دشواریهای جدی روبهرو کرده است. با این حال این منبع آگاه معتقد است اگر تعداد ماموران بیشتر بود آنها میتوانستند مدیریت بیشتری روی برداشتهای اینچنینی داشته باشند. چوبهایی که به این کارخانه میرسند به قیمت هر کیلو هزار تومان فروخته میشوند و همین، اهالی را ترغیب میکند درختان را به واسطه تناژ بیشتر قطع کنند تا درآمد بیشتری داشته باشند. این منبع آگاه با بیان این مطلب، درباره تعداد خانوارهایی که در این کار درگیر هستند هم اضافه میکند: «تعداد دقیق این خانوادهها مشخص نیست . شاید ۳۰۰ خانواده باشند و شاید بیشتر، متاسفانه برداشت چوب به شغل دوم برای همه تبدیل شده و درآمدزایی خوبی هم به همراه دارد و همین موضوع باعث شده دیگران هم به این حوزه وارد شوند.»
شاهرخ جباریارفعی؛ صاحبنظر در امور جنگل و از کارشناسان سابق «شورای عالی جنگل و مرتع و آبخیزداری» در این باره به «اعتماد» میگوید: «بارها گفته شده فقط ۱۰ درصد نیاز چوبی کشور از جنگلهای شمال تامین میشده و توقف بهرهبرداری در آن مشکلی به وجود نخواهد آورد اما در تحلیل این آمار باید به بازار مصرف چوبهای جنگلی شمال پرداخت و به انواع کارخانههای تختهخرده و نئوپان شمال کشور اشاره کرد و دانست که درصد زیادی از نیاز آنان از جنگلهای شمال تامین شده و اساسا واردات چوب برای آنان غیراقتصادی و بیمعنی است، چراکه این صنایع از چوب نامرغوب استفاده میکنند که در اصطلاح جنگلبانی، چه درست و چه نادرست، به آن چوب هیزمی گفته میشود.»
او میافزاید: «بدیهی است بخشی از این نیازها از زراعت چوب (صنوبر و اکالیپتوس) و چوبهای باغی تامین میشود اما آیا بررسی شده است که درصدی از این نیاز که اتفاقا قابل ملاحظه هم هست و در گذشته از جنگلهای شمال کشور تامین میشد، چگونه جایگزین شده است؟ همچنین از آنجایی که بخش بزرگی از قاچاق چوب هم از همین چوبهای نامرغوب و به اصطلاح هیزمی است این پرسش پیش میآید که آیا بازار دیگری نیز برای این چوبها وجود دارد؟ با ملاحظه این موارد خواه ناخواه ذهنها به این سمت هدایت میشود که نکند این صنایع بخشی از مواد اولیه چوبی خود را بهطور غیرقانونی تامین میکنند؟ مخصوصا این صنایع در دوران توقف بهرهبرداری نه تنها با مشکل کمبود روبهرو نشدهاند؛ بلکه مشاهدات نشان میدهد که محوطه یا یارد این کارخانهها از زمان بهرهبرداری مجاز هم پر و پیمانتر است. از آن بالاتر چوبهای جنگلی را نیز میتوان در آن به آسانی تشخیص داد! و به این پرسش رسید که چرا نظارت لازم بر آنان اعمال نمیشود؟»
این کارشناس سابق «شورای عالی جنگل و مرتع و آبخیزداری» میگوید: «بدیهی است هر ساله به علت دیر زیستی یا پایان عمر طبیعی درختان و همچنین بر اثر توفان یا بارندگی شدید و رانش عرصههای جنگلی، هزاران درخت در جنگلهای شمال کشور ریشهکن شده یا شاخههای آن شکسته شده و بر زمین میافتد . پرسش این است که چه سرنوشتی در انتظار این درختان افتاده و شکسته است؟ اکولوژیستها معتقدند که این یک چرخه طبیعی است و باید این درختان بیفتند و بپوسند تا حاصلخیزی جنگل حفظ شود؛ اما واقعیت نشانگر این است که بخشی از این چوبها به مصارف روستایی و دامداران جنگلنشین میرسد؛ بخشی به صورت قاچاق و غیرمجاز برداشت و خارج میشود؛ بخشی بر اثر سیل با روان آب همراه شده و سیل را شدت میبخشد و بخشی هم به یاری دیدگاه بومشناسان آمده و در جنگل میپوسد. در چنین وضعیتی آیا خروج این فرآوردهها به صورت قانونی و زیر نظر کارشناسان و نظارت آنان بهتر است یا رها کردن و سرنوشتی که برشمرده شد؟» او با اشاره به اینکه خروج همه درختان افتاده، توصیه نشده بلکه باید با توجه به شرایط برای این درختان افتاده و شکسته تصمیمگیری کرد که این موارد در دستورالعملها آمده و باید پیگیر اجرای صحیح آنها بود، ادامه میدهد: «طرحهای جنگلداری میتوانست در ساماندهی این وضعیت موثر باشد که به علت اشکالاتی که در اجرای طرح وجود داشته به جای اصلاح و حل مساله، در کل صورت مساله حذف شده است و چون وجود طرح و برنامهریزی امری معقول و ناگزیر است دوباره دیر یا زود با عناوینی دیگر مورد عمل قرار خواهد گرفت. هزاران جوان تحصیلکرده و برخوردار از دانش روز که اینک یا بیکار بوده یا به شغلهایی غیر از تخصص خود مشغول هستند میتوانند در تهیه و اجرای طرحهای جنگلداری به کار گرفته شده و از طرف دیگر با فراهم آوردن امکان نظارت بخش عمومی و سازمانهای مردم نهاد نگرانی جامعه و افکار عمومی را از تخریب و کاهش کیفیت جنگل برطرف کنند.»
منبع: سایت میدان
«درختان در شب» (نوشته)
ماریا پوپووا
«جدا از ظاهرِ درخت در روز یا شب، آیا او خویشاوندِ خانوادهی بشری نیست با ریشههایی در زمین و دستانی برآمده به سویِ آسمان که گویی در پیِ جُستن و دانستنِ رازِ بزرگ است؟»
والت ویتمن درختها را داناترینِ آموزگاران برمیشمرد. هِرمان هِسه در آنها تسلیِ خاطری خوشایند برای میراییِ ما یافت. وانگاری ماآتای به آنها به مثابهی شکلی از استقامت و توانبخشی روی آورد، همان ویژگیهایی که برای او جایزهی صلحِ نوبل را به ارمغان آورد. ویلیام بِلِیک در زیباترین نامهی خود نوشت: «درختی که بعضی را به اشکِ شوق میآورد، در چشمِ دیگران تنها چیزی سبز بر سرِ راه است…چراکه انسان همان چیزیست که میبیند.»
یک سده پس از بلیک، آرتور هِنری «آرت» یانگ (۱۴ ژانویهی ۱۸۶۶ – ۲۹ دسامبرِ ۱۹۴۳) آغازگرِ نگاهِ تازهی باشکوهی به زندگی شد، نگاه به درختان.
یانگ در دههی چهلِ زندگیِ خود با کارتونهای سیاسی، نقدِ سرمایهداری و جنگ، محکوم کردنِ نژادپرستی، حمایت از حقِ رأیِ زنان و لغوِ کودککاری به شهرت رسید. طیِ جنگِ جهانیِ اول، به اتهامِ توطئه برای منعِ سربازگیری تحتِ پیگرد بود. یانگ، که انگار در رگهایش مقداری از خونِ تورو جاری بود، از هنرش چون ابزاری برای نافرمانیِ مدنی و متمرکز کردنِ اندیشهی خود بر زیباییِ متعالیِ طبیعت بهره میبرد.
تخیلِ یانگ در دههی پنجاهِ زندگیاش به سمتِ موضوعی کاملاً طبیعی و کاملاً اصیل کشیده شد: شکلهای بیانگرِ انسانوار، حالتها و عواطفی که از پَرهیبِ درختان در شب ساطع میشوند. با قلم و جوهر شروع به کشیدنِ چیزهایی کرد که نیمی از آنها را دیده و نیمی را تخیل کرده بود – تصاویرِ فراموشنشدنیِ پراحساسِ سیاه ـ سفید، از کارهای تلخ و گزنده گرفته تا کارهای بازیگوشانه. این شعرهای مصور، لبریز از شگفتی و شکوهِ ماهیتِ انسان و طبیعت، نظیرِ آزمونِ رورْشاخ است که به صورتِ شهودی با نگاه به آسمان انجام میدهیم، با این تفاوت که به جای ابرها بر بلندای درختانِ انبوه مینگریم. با این که ظرافتِ طبعِ او رگههای کمرنگی از درختهای به یاد ماندنیِ آرتور رَکهام دارد، اما اندیشهی پشتِ کارها از خودِ یانگ است – پیش از او هیچ هنرمندی چنین کاری انجام نداده بود.
شبحهای درختِ یانگ، که در آغاز به صورتِ رشته کارهایی در Saturday Evening Post انتشار یافت، خیلی زود موردِ اعتنای مجلههای اصلی چون Collier’s و Life قرار گرفت. آنها نامههای پرشورِ خوانندگان را بیرون میکشیدند: بعضی شعرهایشان را که مُلهَم از کارهای هنریِ او بود میفرستادند، بعضی عکسِ درخت میفرستادند به این امید که یانگ آنها را به تصویر بکشد، بعضی از او صرفاً برای گشودنِ دریچهای نادر به روی جهانِ نادیدهای از زیبایی و عاطفه سپاسگزاری میکردند.
در سالِ ۱۹۲۷، یانگ بهترین شبحهای درختوارِ خود را در کتابِ نازک، دوستداشتنی، نفیس و از چاپ خارج شدهی «درختان در شب» گردآوری کرد.
در صفحهی آغازینِ کتاب، گزیدهای از مدخلِ «اوایلِ پاییزِ» روزنوشتهای یانگ نگاشته شده است:
«همچون بیشترِ انسانهای با ادراکِ هنری، درختان را دوست دارم. وقتی در شبی تابستانی از پنجرهام به تپههای پوشیده از انبوهِ درختها می نگریستم، کاروانی از شترها به نظرم آمد که در آسمان در حرکت بودند. البته که آنها درخت بودند ولی به قدرِ کافی شبیهِ شتر بودند که تخیلِ من را برانگیزند تا در شکلِ شاخ و برگِ درختها تصویرهای دیگری کشف کنم. شبهای بازماندهی آن تابستان، به رغمِ نورِ آسمان یا روشن شدنشان با نورافکنیِ ماشینها، از شکارِ تصویرهای درخت سرخوش بودم، و روز بعد آنها را طراحی میکردم. به نظرم این نگاهِ شبحوار به درختها در شب، تا پیش از آن هرگز توسطِ هیچ هنرمندی انجام نشده بود. حس کردم چیزی کشف کردهام.
پس از کاروان، «زنی با بادبزن» و دیگر موضوعها به دنبالِ هم آمدند. هر شب میتوانستم در جاده قدم بزنم یا سواری کنم و شبحهای جالبی را که درختها شکل میدهند ببینم، بسیاری از آنها چنان واضح بودند که نیاز به کارِ بیشتری از طرفِ من نداشتند. جدا از ظاهرِ درخت در روز یا شب، آیا او خویشاوندِ خانوادهی بشری نیست با ریشههایی در زمین و دستانی برآمده به سویِ آسمان که گویی در پیِ جُستن و دانستنِ رازِ بزرگ است؟»
منبع: سایت میدان
آبیاری درست درختان (ویدئو)
حتی اگر یک درخت در خانه دارید، میتوانید با یک ابزار ساده، آبیاری زیرسطحی را شروع کرده و با یک تکه لوله پلیکا و یک انژکتور میتوانید بخشی از راهحل نجات منابع آب شوید و کار خوب را ترویج کنید.
زنان در آمازونِ بولیوی با محافظت از جنگل، خود را قدرتمند میکنند (نوشته)
مهتا بذرافکن
درحالیکه بخشهایی از آمازون در برزیل وشرق بولیوی برای تبدیل شدن به زمینهای قابل کشت پاک سازی شده؛ جوامع محلی درشمال بولیوی ازطریق فرآوری میوههای وحشی جنگلی و با اجرای پروژههای توانمندسازی اقتصادی ازجنگلهای خود محافظت میکنند.
درنیمهشب، در میان جیرجیرکهای جنگلی که جیغ میکشند، ساندرا جاستینیانو 35 ساله رئیس انجمن زنان جنگل نشین به یک کارخانه فرآوری کوچک میرسد تا در کنار سایر زنان بومی از جامعه بوئن رتیرو، در شمال آمازون بولیوی، کار استخراج خمیر میوههای آسای و ماجو را آغاز کند.
کارخانه صنایع تبدیلی میوه با کمک مالی یک آژانس ایتالیایی برای همکاری توسعه (AICS)، زنان سازمان ملل متحد و وزارت توسعه تولیدی و اقتصاد بولیوی (MDPyEP) احداث شده و بیش از 240 زن در این برنامه مشارکت دارند که از ماه می 2018 آغاز گردیده ، این زنان میوه ها را جمع آوری کرده و تحویل میدهند.
کسانی که به همراه خانواده هایشان این میوه ها را جمع آوری میکنند بخوبی در مورد چگونگی مراقبت از جنگل آموزش دیده اند. برگذاری این آموزشها و جلسات گفتوگو، آموزش و کارگاهها توسط کارشناسان زنان سازمان ملل صورت میپذیرد.
مردم جوامع محلی باکمک این آموزشها دریافته اند که اگر درخت آچایی را قطع کنند، 20 سال طول می کشد تا دوباره رشد کند و این به کل اکوسیستم وجامعه آسیب می رساند. آنها اکنون آگاهانه برای مراقبت از جنگل احساس مسئولیت کرده و محافظت می کنند که در دوره های خشک نسوزند. جامعه ای که ساندرا در آن زندگی می کند عمدتا بومی است و از این رو کارشناسان پروژه از اهمیت دانش بومی غافل نشده و آن را در برنامه های مراقبت و مدیریت جنگل گنجانده اند. جاستینیانو می گوید: «ما در جنگل به دنیا آمدیم. ما در آن بزرگ شدیم و اکنون هم معیشت ما را تامین کرده و امکان یک زندگی خوب را برای ما فراهم می کند. از آنجاکه فرزندان ما در اینجا بزرگ می شوند باید مراقب آن باشیم، قطع درختان، سوزاندن را متوقف کنیم. همچنین باید از ریختن زباله ها، پلاستیک ها و باتری هایی که آلودگی ایجاد می کنند خودداری کنیم.» زندگی ما وابسته به جنگل است و همین دلیل کافیست که مراقبت از جنگل را تبدیل به امر فرهنگی و اجتماعی کرده و پسران و دخترانمان منتقل کنیم تا یاد بگیرند که مراقبت از جنگل مسئولیت ماست.»
ویولتا دومینگوئز، نماینده زنان سازمان ملل متحد در بولیوی، می گوید که نتایج اولیه این پروژه شامل توانمندسازی اقتصادی زنان و زنان سرپرست خانوار، تقویت قلمرو آمازون و احیای اقتصاد محلی و اتصال آن به جریان اصلی اقتصاد بوده است. هدف اصلی این پروژه پایداری معیشت و حفاظت از جنگل است اما پیامدهای مثبت اجتماعی قابل توجهی مانند شکستن چرخه خشونت مبتنی بر جنسیت به دلیل فقر و نبود استقلال اقتصادی نیز داشته است.
پروژه ها شامل دو بخش آموزش تخصصی مانند نحوه کار با ماشین آلات، مهارت های مالی و رهبری و شغلی است و بخش آموزشهایی در جهت افزایش آگاهی در مورد عدالت جنسیتی، حقوق و مسئولیتهاست.
دولت بولیوی یکی از شرکای کلیدی این برنامه است و زیرساختهای مانند انرژی، ماشین آلات فرآوری میوه ها و برچسب گذاری محصولات را تامین و به زنان بومی تحویل داده است. این پروژه زندگی مادرانی سرپرست خانوار را تغییر داده و درآمد آنهارا بهبود بخشیده و از دامنه آسیبهای جسمی و روحی مناطق کاسته است.
علاوه برمهارتهای شغلی زنان دوره های اقتصاد و حقوق تجارت به زبان ساده نیز یاد گرفته و توانایی پیوستن به جریان اصلی اقتصاد دارند. آنها فنون مذاکره و سخنرانی در انظار عمومی نیز فراگرفته و فعالانه درجلسات صنفی شرکت و پیشنهادات اقتصادی خود را به مقامات ارائه نموده و با آنها مذاکره می کنند.
قبل از شروع پروژه؛ گروه محلی بوئن رتیرو روزانه 200 لیتر آب میوه باارزش آکای تولید شده به صورت دستی می فروخت. درحال حاضر آنها روزانه 500 لیتر می فروشند و همچنین می توانند خمیر را برای فروش استخراج کنند. آنها برنامه صبحانه مدرسه دولتی شهرداری را تامین می کنند. این انجمن به زودی محصولات خود را در نمایشگاه های ملی در سانتا کروز و لاپاز ارائه خواهد کرد و حتی درحال مذاکره با شرکت ها برای عرضه سایر مناطق کشور است.
جاستینیانو می گوید : «اما، همه اینها تنها در صورتی امکان پذیر است که ما از جنگل مراقبت کنیم.
نخلهای مهاجر (نوشته)
فرزانه قبادی
نخل برای مردم جنوب ایران تنها یک درخت نیست. یک نماد است. نمادی مقدس که برای کاشت آن وضو میگیرند. خوراک و مسکن و درآمد و معیشت خود را زیر سایه همین درخت تامین میکنند. در ادبیات شفاهی و فرهنگ از آن نام میبرند. درختی که پدران آنرا «شجره وفادار» میدانند و به عنوان میراث پس از خود برای فرزندانشان به جا میگذارند. از اهمیت نخل بسیار میشود گفت تا به تلخی اتفاقی که چند روزی است در شبکههای اجتماعی بازتاب بسیاری داشته، پی برد. اگر کسی چوب حراج به نخل خود بزند تنها یک درخت یا ممر درآمد یا بخشی از باغ خود را نفروخته. فروش نخل ثمردار برای مردم جنوب همان معنایی را دارد که یکی از کشاورزان اهل روستای طلحه میگوید: «اگر دیدی کسی نخل ثمردار را میفروشد بدان که به آخر خط رسیده و چاره دیگری ندارد» نخلداران فاریاب در دشتستان این روزها به آخر خط رسیدهاند.
«همه را میخواستم بدمش، گفت نمیخوام. خرابه، خشکه» این را درباره نخلهای فروختهاش میگوید. بالغ بر بیست نفر نخل ثمردار را از زمین نخلستانش بیرون کشیده و فروخته، هر کدام را به یک میلیون و پانصد هزار تومان تا شاید ریشههای نخل در خاک دیگری بدود و او هم از این نگرانی و دغدغه خشکی زمین و تلف شدن نخلهایش رها شود، میگوید: «دویست نخل داشتم، خشک شد نابود شد» حالا او مانده و ته مانده نخلستانش با درختانی که ثمر مرغوبی نمیدهند. هم آب کم است و هم خاک دیگر مرغوب نیست. مرد دیگر یکی از نخلهایش را آماده کرده و منتظر لودر است تا بیاید و از ریشه بیرونش بکشد و ببرد: «آب نیست، بهخاطر کمآبی میفروشیمشان» چند روزی است تصاویری تلخ از نخلفروشی در دشتستان بوشهر منتشر شده و دست به دست میشود. تصاویری که یک بعد آنها ماجرای کمآبی و خشکسالی است، اما در سوی دیگر این سکه مردمانی هستند که استیصال آنها مجبور کرده تا نخل را که عزیزترین موجود زندگیشان است و نسلها محل امرار معاش آنها بوده، چوب حراج بزنند.
خشکسالی در هر گوشه از کشور به شکلی خود را نمایان کرده است. در جایی احشام زیر تیغ رفتهاند و در جایی زمینهای کشاورزی قربانی شدهاند و اینجا در بوشهر، نخلها تاوان میدهند و نخلدارانی که دلشان با آخرین راهی که پیش پایشان است صاف نیست، اما چاره دیگری ندارند.
چوب حراج به نخلستان
هر چند علی بهرامنژاد؛ بخشدار ارم معتقد است: «کشور با بحران خشکسالی دست و پنجه نرم میکند اما نخل درخت مقاومی است و نیاز چندانی به آب ندارد از این رو درآوردن درختان به علت بحران آب قابل قبول نیست. بخش ارم تنها تابستان خشک و کمبارانی دارد و در سایر فصلها بارندگیها برای درخت نخل کفایت میکند. نخل فروشی در کل کشور از استان خوزستان گرفته تا هرمزگان رایج است، در برخی موارد نخلها صادر هم میشوند، گاهی نخلداران به دلیل نامرغوب بودن گونه، نر بودن و پیر بودن درخت به دنبال جایگزینی گونههای جدید با ارزش اقتصادی بالاتر هستند.» اما مهتا بذرافکن؛ جامعهشناس و پژوهشگر حوزه روستایی که سالها در منطقه فاریاب فعالیت پژوهشی انجام داده در گفتوگو با «پیامما» میگوید: «در بخشها و روستاهای دیگر بوشهر هم کمآبی مشکلاتی به وجود آورده که شاید به این شکل رسانهای نشده باشند، با توجه به اینکه وضعیت آب بسیار اسفبار است این اصلا دور از ذهن نیست که کشاورزان بخواهند نخلهایشان را بفروشند، چون راه درآمد دیگری ندارند. اصلا بعید نیست که این اتفاقات در مناطق دیگر استان هم بیفتد و با توجه به اینکه درآمد و زیست مردم وابسته به همین شغل است هر چقدر بارندگیها کمتر شود و منابع آب محدودتر، احتمال تداوم این اتفاقات هم بیشتر میشود» او به اهمیت نخل در این منطقه اشاره کرده و میگوید: « برای مردم روستاها و کسانی که نخل دارند، نخل ثمردار یک قداست خاص دارد. این درخت در جنوب کشور بسیار مورد احترام مردم است. نخل ثمری را کسی نمیفروشد. شاید نخلهایی که پیر شدهاند و ثمر باکیفیت ندارند را برای استفاده چوب آن بفروشند اما اینکه نخلهای ثمری را بخواهند بفروشند یا از کشور خارج کنند بیسابقه است» او البته درباره یکی از راههای درآمد نخلداران میگوید: «نخلهای کوچک را که محلیها به آن «پاجوش» میگویند را در میآورند و میفروشند. این کار یک راه درآمد برای نخلداران است. اما نخلی که ثمر دهد را نه» جعفرلو یکی از نخلداران روستای طلحه که در 5 کیلومتری فاریاب قرار دارد از نخلفروشی در فاریاب از طریق شبکههای اجتماعی مطلع شده، در ابتدا معتقد است این موضوع شایعه است، به این دلیل که: «در منطقه ما روی نخل تعصب دارند. کسی حاضر نیست نخلش را بفروشد. اما اگر دیدی کسی نخلش را میفروشد بدان که واقعا به ته خط رسیده، شرایط آب وقتی بحرانی شد و هیچ آبی نبود شاید آدم مجبور شود نخلش را بفروشد. وضعیت آب به این منوال باشد مردم ناامید میشوند. خیلی بعید نیست که آدمها نخل بفروشند».
بیتوجهی به اشتغال پایدار
بذرافکن یکی از دلایل بحرانی شدن وضعیت آب در این منطقه را که به خشکسالی دامن زده است، کشت گوجه فرنگی میداند و با این توضیح که کسانی که این محصول را در زمینهای استان کشت میکنند اغلب از خارج استان آمدهاند و زمین و چاه را اجاره کردهاند، میگوید: «بوشهر نزدیک به 700 کیلومتر مرز دریایی دارد و میشد محور اشتغال استان بر مبنای ظرفیتهای این بخش باشد. اما اشتغال در استان کاملا وابسته به آب است. در عین حال در صنعت خرما و قصب (خرمای زاهدی) اگر صنایع تبدیلی و تکمیلی در استان تقویت شده بود و خام فروشی نمیشد، اشتغال در بخشهای مختلف سرشکن میشد. اما هیچکدام از این اتفاقات نیفتاده و در نتیجه شاهدیم که مردم با کمبود شدید آب برای آبیاری این نخلها مواجه هستند. در همین منطقه پرورش شترمرغ داریم که موفقتر از نخلداری بوده، اما در طول سالها مسئولان تلاشی نکردهاند تا اشتغال استان را از آب جدا کنند و به سمت مشاغل کم آببر هدایت کنند. تا آخرین قطره آب زمین صرف گوجهکاری و کشت تنباکو شده است. این مسئله محدود به فاریاب نیست بلکه در تمام استان این وضعیت وجود دارد. تمام منابع آب را مصرف کردهایم بدون اینکه شغل پایداری ایجاد شده باشد و کشاورزی منطقه همچنان یک کشاورزی فقر زا است. و این موضوع روز به روز ابعاد نگران کنندهای پیدا میکند»
آفتی که به جان نخلها افتاده
فروش نخلها تنها یکی از مشکلاتی است که این روزها نخلداران با آن دست و پنجه نرم میکنند. جعفرلو میگوید آفتی که گفته میشود نوعی چوبخوار است به جان درختان نخل افتاده و در حال فراگیر شدن است. موضوعی که خسرو عمرانی معاون بهبود تولیدات گیاهی سازمان جهادکشاورزی استان بوشهر هم آن را تایید کرده و میگوید: «آفت چوبخوار یکی از تهدیدات جدی این روزهای نخیلات استان است که اگر چه در سالهای قبل هم وجود داشته است اما با توجه به خشکسالیهای اخیر و تغییر اقلیم نخیلات ضعیفتر و این آفت مهاجمتر شده است» جعفرلو میگوید: «نسبت به سه سال پیش محصولم نصف شده، هم از نظر کیفیت و هم کمیت، این آفت به مرور در منطقه فراگیر شده، اما با این حال هنوز جهاد کشاورزی کاری برای رفع آفت نکرده و فقط به ما کود اوره میدهد. در حالی که میتواند با یک آزمایش آب و خاک تامین نیاز کند» البته عمرانی با توجه به فراگیری این آفت در سطح استان بوشهر به ایسنا اعلام کرده است: « کشاورز به تنهایی نمیتواند با آفت چوبخوار مقابله کند، به همین دلیل بهتازگی گروهی از کارشناسان در حال مطالعه پیامدهای این آفت هستند و بر اساس بررسیهای آنها برنامهریزیهای لازم انجام میشود» به جز آفت چوبخوار اما آفت بیتوجهی به محصولات این نخلها هم سالهاست که آنها را به حاشیه برده است. موضوع فروش نخل به دلیل خشکسالی، علاوه بر اهمیت فرهنگی و چشمانداز اقتصادی که در جنوب کشور دارد، مسئله دیگری را هم پر رنگ میکند و آن تولید محصولی است که در جنوب کشور مورد غفلت قرار گرفته. ایران دومین کشور تولیدکننده خرما در منطقه و آخرین کشور در حوزه صادرات این محصول است. این محصول که بخش عمده مردم جنوب تولیدکننده آن هستند، بازار بینالمللی ندارد و چندان مورد حمایت نیست. در حالی که به گفته مهتا بذرافکن با توسعه صنایع تبدیلی در این منطقه و سیاستگذاری درست، میتوان برای ایجاد بازاری بینالمللی برای ارائه این محصول برنامهریزی کرد.
منبع: سایت پیام ما
درختان آفتزده بلوط (ویدئو)
«نگذاریم بمیرد جنگل» (نوشته)
جنگلها که حدود 80 درصد از تنوع زیستی جهان را در خود جای دادهاند، در مجموع پس از اقیانوسها دومین ذخیرهگاه بزرگ کربن هستند و مقادیر قابلتوجهی از گازهای گلخانهای را جذب میکنند. آنها همچنین تنوع زیستی را افزایش می دهند، از آبراه ها محافظت می کنند، تغذیه خاک را تقویت می کنند و ما را از بلایای طبیعی محافظت می کنند.
محققان تخمین می زنند که تقریباً 15 میلیارد درخت در جهان هر سال قطع می شود. روز زمین نگهبانان جنگلها باشیم و در برابر واگذاری جنگلها و اقدام به جنگل تراشی به بهانه اشتغال و تولید مطالبه گر باشیم.
جنگلهای حرا در جنوب کشور در دست سرمایه داران به بهانه توسعه کشت میگو بدون کمترین اشتغالزایی در حال نابودی است و جنگلهای هیرکانی نیز خرج ویلاسازی، ساخت پتروشیمی، توسعه گردشگری و و.. می شود.
با مطالبه گری نگذاریم که « بمیرد جنگل»
قهرمانی از جامعه کشاورزان هندی (ویدئو)
فیلم فوق بیانگر زندگی کشاورز قهرمانی است که به مدت ۳۷ سال هر روز یک درخت در محل زندگی خود کاشت و از آنها محافظت کرد. این کار وی هم باعث احیا پوشش گیاهی شد و هم باعث برگشت حیوانات به منطقه.
در ایران متاسفانه علیرغم وجود سازمانها و وزارتخانههای عریض و طویل، بیش از چندین دهه هست که نه تنها احیایی در مقیاس وسیع جهت حفظ جنگلهای ارزشمند هیرکانی و زاگرس صورت نمیگیرد، بلکه روز به روز با گسترش کوههای زباله و تغییر کاربریهای اراضی غیرقانونی به تخریب این اکوسیستمهای منحصربهفرد و گسترش رودهای متعفن در آنها دامنزده میشود.
منبع: کانال تلگرامی مهدی معتق
ارزش هر درخت بلوط (نوشته)
کارشناسان و معاونت امور جنگل سازمان جنگلها، ارزش اکولوژیک یک درخت بلوط را حدود یک میلیارد تومان برآورد کرده اند.
پیش از این، قیمت هر بلوط زاگرسی در سال92، حدود 200هزار دلار برآورد شده بود و برآورد جدید نشان از رقم بالای این درختان زاگرسی دارد.
از سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور، هر هکتار جنگل بلوط، سالانه تا ۲هزار مترمکعب آب را در فصل بارندگی ذخیره میکند که منبع قابلتوجهی در شرایط کمآبی کشور محسوب میشود. منطقه زاگرس 30میلیون هکتار وسعت دارد که در این وسعت، 6میلیون هکتار جنگل است که تیپ جنگلها نیز از درختان بلوط است.
درخت بلوط، گونه مقاوم و خشکیپسندی است که قدمتی بیش از 5500سال دارد. فقط 7درصد مساحت کل کشور ما را پوششهای جنگلی تشکیل میدهند که 93درصد مابقی آن خشک و نیمهخشک و پوشش گیاهی آن نیز بسیار کم است؛ بنابراین هر یک درخت نیز اهمیت بسزایی دارد؛ با این توضیحات، هر درختی که در منطقه زاگرس، به دلایل مختلف، اعم از آتشسوزیهای عمدی، غیرعمدی یا حتی قطع آنها از دست میرود، کشور به سمت بیابانی شدن سوق داده میشود.
همواره یکی از دلایلی که برای تخریب جنگلهای زاگرس مطرح میشود، آتشسوزیهای عرصههای جنگلی و طبیعی در این منطقه است که با وقوع آن، درختهای بلوط از بین میروند، از طرف دیگر نیز،50درصد منابع آب کشور در زاگرس تولید میشود.
ازجمله داراییهای جنگلهای زاگرس، درختان بلوط هستند که بهدلیل پایداری خاک، آب مناطق محلی را تأمین میکنند. همچنین یکی از پایههای تولید آب در کشور نیز درختان بلوط و پوششهای گیاهی جنگلهای زاگرس است، اما متأسفانه با وجود آتشسوزیهایی که در این منطقه صورت میگیرد، ارزشگذاری دقیقی از میزان تخریب این جنگلها صورت نگرفته و تقریبا مشخص نیست که به واسطه آتشسوزی جنگلهای زاگرس و درختان بلوط چه منابع با ارزشی از کشور نابود میشود؛ البته کارشناسان ارزش اکولوژیک یک درخت بلوط را حدود یک میلیارد تومان برآورد کردهاند.
هر هکتار جنگل بلوط نیز، سالانه 500 تا 2هزار مترمکعب آب را در فصل بارندگی، ذخیره میکند که منبع قابلتوجهی در شرایط کمآبی کشور محسوب میشود. درختان بلوط در حفظ زیستگاه، تولید اکسیژن، پایداری آب و خاک، سرپناه و نیز نفوذ آب، نقش مؤثری در اکوسیستم منطقه و جنگلهای زاگرس ایفا میکنند؛ بنابراین ارزشگذاری آن نیز باید براساس ارزشهای اکولوژیک انجام شود.
در روز درختکاری؛ تامل در درخت زدایی در ایران (نوشته)
مهتا بذرافکن
درختکاری کاری مهم و حیاتی است، در تمام دنیا صدها NGO در مناطق مختلف جهان نه یک روز در سال. بلکه هر روز و با آموزش مداوم در حال آموزش مردم بویژه مردم خط مقدم مناطق روستایی اند. درختکاری یک دانش است و نیاز به آموزش دارد و روز درختکاری فرصتی برای آموزش و ترویج درختکاری به مردم است.
اما در این روز در گزارش روند درخت زدایی و جنگل روبی در ایران تأمل کنیم : براساس گزارش سازمانهای متولی جنگل و منابع طبیعی طی 10 سال گذشته سطح جنگلهای کشور روند کاهشی داشته است؛ بهگونهای که در این بازه زمانی وسعت جنگلها با کاهش 14 هزار هکتاری مواجه شده که نشان میدهد در این مدت از هر هزار هکتار یک هکتار کاهش سطح داشتهایم.
جنگلهای که به بهانه های مختلف از جمله اشتغالزایی از درخت زدوده شده و تبدیل به املاک شخصی می شود.
ارزش جنگلهای ایران و جهان از دو منظر بازاری و اکولوژیکی قابل بررسی است که ارزش اکولوژیکی یک جنگل یا یک اصله درخت معمولا سه برابر ارزش بازاری آن محاسبه میشود. ارزش برخی از گونهها و درختان که در تخریب و تصرفات غیرقانونی مورد ارزیابی قرار گرفته و جرائم آن از متخلفان دریافت میشود تا حدود 40 میلیون تومان نیز برای هر درخت محاسبه میشود؛ بهگونهای که ارزش بازاری یک درخت میتواند بسته به نوع چوب و ارزش آن در بازار تا 10 میلیون تومان برسد که بهاضافه ارزش اکولوژیکی سه برابری آن، حدود 40 میلیون تومان ارزش دارد.
اما واقعیت این است که یک درخت آنقدر با ارزش است که نمیتوان برآن قیمت گذاشت. روند جنگل روبی در ایران توسط نهادهای مختلف از آب سالاران گرفته تا راه سازی و کشاورزی و ویلا سازی و قاچاق چوب بحدی پرشتاب است که اگر فکری برای آن نشود در مدتی کوتاه جنگلهایی که در طی میلیونها سال شکل گرفته اند؛ قربانی مدیریت ناکارآمد، فساد، رانت، طمع و مصرف حریصانه خواهند شد.
یادی از پدر انجیر ایران (ویدئو)
علیاکبر ایراننژاد مردی که ۲۰ هزار درخت انجیر در حاشیه جادههای گلوگاه کاشته، به پدر انجیر ایران معروف بود.
غزل «برای درخت» (ویدئو)
سروده سیاوش کسرایی با صدای مسعود بهنود
«لوراکس»؛ بیانی گویا از تخریب محیط زیست به دست سرمایهداری (نوشته)
حمیدرضا میرزاده
لوراکس، انیمیشنی یک ساعت و نیمه با موضوعی کاملاً محیط زیستی است که مخالفت ضمنی با سرمایهداری نیز در آن به خوبی مشخص و به تصویر کشیده شده است، اما اگرچه داستان لوراکس در نگاه اول، مستقیم و بدون هیچ گونه پیچیدگی، از نابودی منابع طبیعی و آسیب محیط زیست سخن میگوید، اما در لایه های زیرین داستان، جنبه های دیگری از نظام سرمایهداری نیز به تصویر کشیده می شود.
برخلاف ما که شدیداً درگیر سیاست و تشکیلات دولتی و غیردولتی برای حفاظت از محیط زیست هستیم، فرنگیها دست به کار آموزش عمومی زده اند و برای اینکار از ابزارهای مختلفی، از جمله انیمیشنهای جالب استفاده میکنند.
از سال گذشته، شخصیت کارتونی عجیب و غریبی را در اینترنت دیده بودم که نمیدانستم متعلق به کدام انیمیشن است، و اساساً موضوع این انیمیشن چیست. اما چند روز قبل موفق شدم تا این انیمیشن را ببینم.
این انیمیشن که با آخرین تکنولوژیهای ساخت تصاویر متحرک ساخته شده است، «لوراکس» نام دارد و برگفته از کتابی با همین نام، نوشته دکتر سئوس (Dr. Seuss) است. کتاب لوراکس اولین بار در ۱۹۷۱در امریکا چاپ شد که ظاهرا در ایران نیز توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است.
لوراکس، انیمیشنی یک ساعت و نیمه با موضوعی کاملا محیط زیستی است که مخالفت ضمنی با سرمایهداری نیز در آن به خوبی مشخص است.
داستان از شهری عجیب و غریب آغاز میشود که در آن همهچیز مصنوعی است. از گل و گیاه و درخت گرفته تا چشماندازهای طبیعی. کارخانهای در این شهر به نام «او هِیر» (O’Hare)، مسئول تامین هوای تازه برای ساکنان شهر است و رئیس این کارخانه (که نام خود را بر کارخانه گذاشته است)، قدرتمندترین فرد در این شهر محسوب میشود. همه چیز خوب است تا اینکه «تد» یک پسر ۱۲ساله از دختر مورد علاقهاش درباره درختها میشنود و با پرس و جو میفهمد که کلید پرسشهایش درباره درختان، در اختیار مردی به نام ««وانس-لِر» است که در بیرون شهر زندگی میکند.
خروج از شهر تقریبا ناممکن است اما تد بالاخره از شهر خارج میشود و به خانه عجیب و غریب وانس-لر میرود. وانس لر از داستان زندگیاش میگوید که در زمان جوانی با سودای میلیونر شدن، لباسی طراحی کرده که از جنس برگ درختان است. او برای یافتن ماده اولیه که همان برگ درختان باشد، پس از سفری دور و دراز، سر از جنگلی زیبا درآورده و آنجا ماندگار شده است.
وانس-لر که خود را در چند قدمی تحقق رویایش میبیند، در اولین اقدامش، یکی از درختان جنگل را قطع میکند، اما قطع درخت همانا و تیره و تار شدن آسمان، همان. ناگهان با تیره و تار شدن آسمان، موجودی ظاهر میشود که خود را «نگهبان درختان» مینامد؛ نامش «لوراکس» است.
لوراکس تلاش میکند وانس-لر را از قطع کردن درختان منصرف کند، اما اشتیاق وانس-لر برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمیکشد که همه درختان جنگل قطع میشوند و چیزی جز برهوت باقی نمیماند. با قطع آخرین درخت، کارخانه ساخت لباس وانس-لر هم از رونق میافتد و سایرین او را ترک میکنند. لوراکس هم که دیگر درختی برای نگهبانی ندارد، به آسمانها میرود.
از بین رفتن جنگل و فعالیت کارخانه وانس-لر، باعث آلودگی هوا میشود و او-هیر جوان که ساکن شهر است را به فکر تولید اکسیژن و هوای تازه میاندازد. به این ترتیب شهر محصور میشود و کارخانه جدید، هوای تازه به مردم عرضه میکند. البته کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده میشود.
وانس-لر پس از آنکه داستان زندگیاش را برای تد تعریف میکند، تنها دانه درختی که برایش باقی مانده را به او میدهد. تد هم آن را با خود شهر وارد میکند. البته ماموران امنیتی شهر که پشتیبانان اصلی کارخانه او-هیر هستند، هیچ علاقهای به دیدن این گیاه واقعی در شهر ندارند، چرا که وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر میاندازد. اما تد با دردسرهای فراوان، بالاخره موفق میشود تا به مردم درباره درختان بگوید و آنها را از فاجعهای که بیرون شهر رخ داده مطلع کند. در نهایت آنکه مردم با کمک یکدیگر تنها بذر باقیمانده را تکثیر میکنند و بار دیگر جنگل خارج از شهر را احیا میکنند. احیای این جنگل باعث میشود تا لوراکس دوباره از آسمانها به زمین بیاید و از درختان پاسداری کند.مشابه این اتفاق در دنیای واقعی را میتوان در تبلیغات شرکتهای چند ملیتی نفتی برای تولید سوختهای زیستی (Bio-Fuel) مشاهد کرد. همان شرکتهایی که منافعشان در پاکتراشی جنگلهای حاره استوایی امریکای جنوبی و آسیای جنوب شرقی برای کاشت محصولات روغنی و گیاهان تولید کننده سوختهای زیستی است. آنها همان تطمیع کنندگانی هستند که منافعشان ایجاب میکند تا تبلیغات گستردهای در حمایت از بازار سوختهای فسیلی (متانول، الکل و…) انجام شود و زمینهای بیشتری به زیر کشت دانههای روغنی و گیاهان پایۀ تهیه سوختهای زیستی برود.
تخریب؛ اولین رفتار سرمایهداری
اگرچه داستان لوراکس در نظر اول، رک و پوست کنده و بدون هیچ گونه پیچیدگی، از نابودی منابع طبیعی و آسیب محیط زیست میگوید، اما در لایه زیرین داستان، جنبهای از نظامهای سرمایهداری نیز به تصویر کشیده شده است.
در ماجرای تولیدی لباس وانس-لر، اشتهای سیری ناپذیر سرمایهداری به تولید، تصاحب بازار و انباشت سرمایه به تصویر کشیده شده. تصویری از یک سازوکار که جز انباشت سرمایه، هیچ چیز برایش مهم نیست. اطرافیان وانس-لر دقیقا رفتاری شبیه به بازیگران نظام سرمایهداری و یا به طور مشخصتر، شرکتهای چند ملیتی دارند. آنها هستند که او را تشویق به زیر پا گذاشتن عهد و پیمانش با لوراکس (قطع نکردن درخت و تنها بهرهبرداری از برگهای درختان) و به حداکثر رساندن تولید دارند و در نهایت با اتمام این منبع و تعلیق کار کارخانه، به راحتی ویرانهای که برجا گذاشتهاند را ترک میکنند.
اما در این میان شخصیت وانس-لر نیز جالب توجه است. وانس-لر شخصیتی است که در ابتدا با ناآگاهی دست به کار میشود، لوراکس او را از عواقب کارش آگاه میکند اما اطرافیانش، منافع خود را در گرو توسعه صنعت وانس-لر میبینند و دست به کار تطمیع او میشوند. در نهایت اما وانس-لر متوجه اشتباه خود میشود، آنهم درست در زمانی که آخرین درخت قطع میشود و ماده خام کارخانه به اتمام میرسد. او از کار خود پشیمان شده، اما دیگر دیر شده، آنقدر دیر که هرچه داشته، باخته است؛ حتی مراودت با لوراکس.
شاید بتوان وانس-لر را نماد سرمایهداران خرد و یا افراد مبتکر و خلاق جامعه دانست. آنها که از سر ساده دلی دست به کار ابتکارات و ایدههای نو میشوند، اما از سرمست از موفقیت، اسیر طمعی میشوند که سودجویان درآنها ایجاد میکنند و با سودای صعود پلههای ترقی، از پیشبینی عواقب کار خود بازمیمانند.
مشابه این اتفاق در دنیای واقعی را میتوان در تبلیغات شرکتهای چند ملیتی نفتی برای تولید سوختهای زیستی (Bio-Fuel) مشاهد کرد. همان شرکتهایی که منافعشان در پاکتراشی جنگلهای حاره استوایی امریکای جنوبی و آسیای جنوب شرقی برای کاشت محصولات روغنی و گیاهان تولید کننده سوختهای زیستی است. آنها همان تطمیع کنندگانی هستند که منافعشان ایجاب میکند تا تبلیغات گستردهای در حمایت از بازار سوختهای فسیلی (متانول، الکل و…) انجام شود و زمینهای بیشتری به زیر کشت دانههای روغنی و گیاهان پایۀ تهیه سوختهای زیستی برود. آنها، همان شرکتهایی هستند که با لابیهای قدرتمند خود گرم شدن زمین را رد میکنند. از طرف دیگر بر بازار انرژیهای پاک (مانند انرژیهای خورشیدی، بادی و زمینگرمایی) و محصولات دوستدار محیط زیست (مانند خودروهای برقی) تاثیر منفی میگذارند. تمام خودروهای برقی تولید شده در جهان، پس از ده تا پانزده سال به قبرستان خودروها سپرده شدند، چراکه شرکتهای تولید کنندۀ آنها (به احتمال قریب به یقین) تحت فشارهای سنگین لابیهای نفتی، دیگر باطریهای یدک برای آنها تولید نکردند. از این خودروها و سرانجامشان، دیگر حتی خبری در رسانهها نیست. به علاوه، دیگر اخبار خاصی نیز از تولید خودروهای هیدروژن سوز در رسانهها منتشر نمیشود؛ برنامهای که شرکتهای بزرگ خودروسازی جهان از جمله BMW از سالهای پایانی دهه ۱۹۹۰آن را آغاز کرده بودند.
وانس- لر نماد قربانیان این لابیها است که دست آخر زمانی متوجه فاجعه میشود که کار از کار گذشته است و بازگشت به شرایط قبل، بسیار دشوار مینماید. از این دست وانس-لرها حتی در دولتهای به ظاهر قدرتمند هم دیده میشوند. نمونهاش، همسایه شمالی ایران، روسیه است. روسیه همواره از پیوستن به کنوانسیون تغییرات اقلیمی و پروتکل کیوتو سرباز میزد. این کشور با سهم انتشار گاز گلخانهای بالایی که دارد (حدود ۱۵درصد) با نپذیرفتن این کنوانسیون و پروتکل، باعث شد تا پروتکل کیوتو در جهان «لازمالاجرا» نشود. اما در ۲۰۰۹، زمانی که جنگلهای اطراف مسکو در آتش میسوخت و بررسیها نشان میداد که گرمای بیش از حد طبیعی هوا، عامل این آتشسوزی پرخسارت شدهاست، رهبران روسیه (در آن سال مدودوف رئیس جمهوری روسیه بود) متوجه اشتباه خود شدند. مدودوف در سخنرانی مشهور خود در جمع خانوادههای آسیب دیده از آتشسوزیها گفت: «امروز اثرات گرمشدن زمین را در آتش سوزی جنگلها دیدیم و باید تلاش کنیم تا این پدیده را که خودمان باعث آن هستیم، کنترل کنیم…» سخنانی که نشان از پشیمانی رهبران روسیه داشت و «لستر براون» در کتاب پیشینش «جهان بر لبه پرتگاه» از آن به عنوان اخبار خوب یاد میکند.شاید بتوان وانس-لر را نماد سرمایهداران خرد و یا افراد مبتکر و خلاق جامعه دانست. آنها که از سر ساده دلی دست به کار ابتکارات و ایدههای نو میشوند، اما از سرمست از موفقیت، اسیر طمعی میشوند که سودجویان درآنها ایجاد میکنند و با سودای صعود پلههای ترقی، از پیشبینی عواقب کار خود بازمیمانند.
«پنهان کردن حقیقت»؛ رفتاری دیگر
اما وانس-لر و اطرافیانش تنها نمادهای سرمایهداری در داستان لوراکس نیستند. در سوی دیگر داستان، ماجرای اصلی در شهری تماماً مصنوعی به وقوع میپیوندد که تد و خانوادهاش در آن زندگی میکنند. در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گلها، بادکنکهایی پلاستیکی هستند. در این شهر، مردم به هوای تازهای احتیاج دارند که شرکت او-هیر برای آنها تولید میکند و در بطریهای پلاستیکی به آنها تحویل میدهد.
آقای او-هیر، رئیس این شرکت است که در شهر خدایی میکند. مردم به خاطر آنکه در اطراف شهر دیگر درختی باقی نمانده، اکسیژنی برای تنفس ندارند و او-هیر که از این واقعیت مطلع شده، در اقدامی فرصتطلبانه دست به کار راهاندازی کارخانه تولید هوای تازه میشود؛ و از آنجا که فروش هوای تازه به او سود فراوانی میرساند، منافع او ایجاب میکند تا کسی از مردم از واقعیت بیرون شهر باخبر نباشد. در این فضا است که او-هیر با استفاده از امکانات مختلف سعی میکند شهر را تحت کنترل خود در آورد و ارتباط اهالی با بیرون را به کلی قطع کند. اما این تمام اقدامات او نیست. او اولاً با تبلیغات گسترده سعی دارد به مردم بقبولاند که بیرون از شهر هیچ چیز وجود ندارد و هوایی سمی، جان آنها را به خطر میاندازد (که در آن موفق است) و دیگری، ایجاد زرق و برقی کاذب در شهر برای تضمین وابستگی مردم به او، کارخانهاش و شهر است (که در این نیز موفق است). مثلاً در بخشی از داستان، زمانی که تد متوجه زیباییهای درختان شده، با مادرش در این مورد صحبت میکند، اما مادرش حرف او را قبول نمیکند و درختان شهر را بسیار بهتر از درختانی میداند که تد دربارهشان صحبت میکند. او دستگاه کنترل از راه دوری را بر میدارد و درخت جلوی خانه را روشن میکند! با فشار یک دکمه رنگ درخت سبز میشود، دکمه ای دیگر درخت را نارنجی میکند (که مثلاً خزان است!) . دکمهای دیگر آن را به آبی کمرنگ تغییر رنگ میدهد که شکل زمستانی درخت است؛ البته درخت، حالت «دیسکو» هم دارد که با رقص نور و پخش موزیک، به درد میهمانی میخورد!
اما تد که شیفته نقاشی «اودری» (دختر مورد علاقهاش) از درختان شده، حرف او را قبول نمیکند و راهی یافتن حقیقت میشود و آنجاست که با ممانعت ماموران امنیتی روبرو میشود و به پشت پردۀ شرکت او-هیر پی میبرد. در واقع پنهان کردن حقیقت و یا وارونه جلوه دادن آن، یکی دیگر از رفتارهای نظامهای سرمایهداری است. این نظام تمام تلاش خود را میکند تا محصولات خود را برای زندگی، «حیاتی» و «ضروری» جلوه دهد تا سود خود از بازار را تضمین کند. برای این کار، دست به هر کاری میزند؛ از مهندسی افکار عمومی گرفته تا تبدیل کردن مردم به برده. قطعا ابزارهای رسانهای و تبلیغات نیز نقش مهمی در موفقیت این روشها دارند. همانطور که در داستان نیز مشخص است، گروههای تبلیغاتی تلاش دارند تا سراسر شهر را از تبلیغات او-هیر پر کنند و برای این کار از ابزارهای مختلف استفاده میکنند.
پوستر تبلیغاتی انیمیشن لوراکس در دنیای واقعی، مثالهای فراوانی وجود دارد که امروزه جزئی از زندگی مردم شدهاند. مثلاً تولید دستگاه «سرخکن» برای مصارف خانگی، یکی از همین مثالها است. برای سرخ کردن مواد غذایی، احتیاج به وسایل عجیب و خارقالعادهای نیست. یک تابه و کمی روغن و یک شعله اجاق گاز کافی است. اما تولید کنندگان لوازم خانگی، چند سال قبل محصولی جدید را به بازار عرضه کردند و تبلیغات فراوانی را نیز برای آن انجام دادند؛ «سرخکن خانگی»
تمام ساختار این دستگاه، تعدادی المنت، یک دیگ روغن و یک سبد فلزی است. المنتها روغن داخل دیگ را داغ میکنند و مواد غذایی داخل سبد قرار میگیرند و در روغن غوطهور میشوند. مکانیزمی بسیار ساده که اگر در خانهای وجود نداشته باشد، اتفاق خاصی رخ نمیدهد (و چه بسا در آشپزخانه فضای باز بیشتری باقی میماند). اما شرکتهای تولید کننده روز به روز دست به کار تولید انواع آن شدند. ابتدا، نوع تایمردار (که بعد از زمان مشخص، المنتها خاموش میشدند)، سپس نوع «آسانسور دار»! (که بعد از خاموش شدن المنتها، سبد به صورت خودکار از روغن بیرون کشیده میشد) و بعد طرحها، حجمها و رنگهای مختلف، متناسب با هر نوع سلیقه و سرویس آشپزخانه. تبلیغات به قدری گسترده بود که اکثر خانمهای خانهدار، وجود آن در آشپزخانه را ضروری حس میکردند و بسیاری، تسلیم تبلیغات این محصول شدند. نتیجه آنکه برای تهیه یک بشقاب سیبزمینی سرخ کرده، به جای چند سانتیمتر مکعب گاز، ۱۳۰۰تا ۲۰۰۰وات برق مصرف شد! اما این میان، سودهای فراوانی به جیب شرکتهای تولید کننده رفت.
درباره پنهان کردن واقعیت نیز، مثالهای فراوان وجود دارد. نمونه مشهور آن، شهر ««لاس وگاس» است. شهری که در بیابانی بدون هیچ امکاناتی از منابع آب گرفته تا منابع انرژی احداث شده است. لاس وگاس، امروزه یکی از مهمترین مراکز سرگرمی در دنیا است، اما درباره اینکه انرژی و آب مورد نیاز این شهر از کجا تامین میشود، صحبتی به میان نمیآید.
ظاهراً قوانین ایالات متحده در اوایل قرن بیستم، تاسیس قمارخانه در شهرها و با استفاده از منابع آب و انرژی عمومی را مجاز نمیدانسته و به همین خاطر پایهگذاران لاس وگاس، به نوادا میروند و در بیابان عظیم آن، شهر را افتتاح میکنند. اولین طرح بزرگ آبرسانی به این شهر، احداث سد «هوور» روی رودخانه کلورادو در سال ۱۹۳۵بود. آب این رودخانه برای مصرف در شهر ۲۴ساعته لاس وگاس منحرف شد.
جالب اینکه نام شهر در زبان اسپانیایی به معنای «مراتع سرسبز» است اما واقعیت شهر، بیابانی خشک و بیآب و علف است. امروزه سدهای زیادی روی رودخانه کلرادو احداث شده و رودخانهای که روزگاری، یکی از پرآبترین رودخانههای قاره امریکا بود، از رسیدن به دریا بازماند! مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است، چرا که این شهر تمامی منابع آب اطرافش را مصرف کرده و همه جا را خشک کرده است. اما آنچه درباره لاسوگاس در رسانهها و بیلبوردهای تبلیغاتی گفته میشود، تنها دستگاههای بدون خاموشی کازینوها و هتلهای مجلل و بلوار مشهور آن است. هیچکس هشداری درباره لاسوگاس و عواقب احداث و راهاندازی آن با استفاده از منابع آب مناطق خشک اطرافش نمیدهد و اگر هشداری نیز وجود داشته باشد، خفه میشود! این، همان پنهان کردن حقیقت و واقعیت است که نظام سرمایهداری همواره دست به کار آن بوده تا منافع خود را در خطر نبیند.
این نظام با هر نوع آگاهی عمومی نیز که منافعش را به خطر اندازد، مخالف است و با آن به مبارزه میپردازد. او-هیر سعی میکند تا ابتدا با تطمیع تد، او را از ادامه کارش منصرف کند، اما تد سرسختی نشان میدهد و بالاخره دانه را با خود به شهر میبرد. اقدام بعدی، برخوردی جدی و غیردوستانه با تد و از بین بردن دانه است که با پافشاری و تلاش تد، آن هم به سرانجام نمیرسد. دست آخر نیز که تد موفق شده دانه را به مردم شهر نشان دهد و از فواید درخت و توانایی آن در تولید هوای تازه و «رایگان» بگوید، آخرین دست و پا زدنها برای تطمیع مردم و قلب واقعیت از سوی او-هیر صورت میگیرد. اما تد با تخریب دیوار و نشان دادن واقعیت بیرون، با ابزار بیان صادقانه راه را بر او میبندد و مردم با دیدن پایههای قطع شده درختان، به واقعیت ماجرا پی میبرند. آنها درک میکنند که وجود درخت، کارخانۀ او-هیر را بیمعنا میکند و به حذف سلطۀ او بر شهر میانجامد. در نهایت، بازنده بازی او-هیر است، چرا که مردم، بار دیگر از قانون طبیعت آگاه شدهاند و خود را تسلیم آن کردهاند.
در سکانس پایانی است که دشت پر از نهالهای تازه است و بار دیگر لوراکس باز میگردد. زمانی که وانس-لر پیر در حال آب دادن نهالهای تازه است و از هوای پاک لذت میبرد. سکانسی امیدبخش که گوشزد میکند: «هنوز دیر نشده!»
منبع: سایت میدان
با ادامه روند مخرب کنونی، تمامی جنگلهای ایران تا ۵۰ سال آینده نابود میشوند (ویدئو)
یک فعال محیطزیست میگوید با ادامه روند کنونی، تا ۵۰ سال آینده تمامی جنگلها و در ۸۰ سال آینده تمامی مراتع کشور نابود خواهند شد. فرزاد علیزاده به ایسنا گفته «در ۷۰ سال گذشته هفت میلیون هکتار از جنگلهای زاگرس از بین رفته و در حال حاضر تنها پنج میلیون هکتار جنگل در زاگرس باقی مانده است».
علیزاده «توسعه ناپایدار» را یکی از دلایل تخریب زاگرس دانسته و توضیح داده «هزاران درخت برای احداث جاده یا خطوط انتقال گاز قطع میشوند و یا به خاطر آبگیری سد به زیر آب میروند؛ تنها با ساخت سد کارون سه حدود۲۵۰۰ اصله درخت بلوط از بین رفته است».
این فعال محیطزیست تاکید کرده «نادیده گرفتن وضعیت اجتماعی و اقتصادی حاشیهنشینان زاگرس و کمتوجهی به درآمد آنها و بالا بودن نرخ بیکاری ساکنان این اکوسیستم ارزشمند از معضلات اساسی تخریب بلوطهای زاگرس است. نگاه از بالا به پایین متولیان امر که متاسفانه به نظر میرسد ارادهای در تغییر آن وجود ندارد نیز مزید بر علت است».
علیزاده با اشاره به آتشسوزیهای گسترده در عرصههای جنگلی گفته «آتشسوزیهای پی در پی که عموماً عامل انسانی داشته، یکی دیگر از دلایل نابودی جنگلهای زاگرس است؛ تنها در خرداد ماه امسال آتشسوزی هفتروزه جنگلهای زاگرس در کهمره سرخی فارس ۱۵ هزار هکتار از بلوطهای چند صد ساله این منطقه را به خاکستر تبدیل کرد».
فعالان محیطزیست پیشتر نیز هشدار دادهاند که ادامه نابودی جنگلهای زاگرس منجر به «دربهدری مردم و مهاجرت از بومناحیههای کهنزی زاگرس» خواهد شد.
سرعت گرفتن نابودی جنگلها تنها مختص به غرب ایران نیست وجنگلهای دیگر مناطق کشور نیز وضعیتی بحرانی دارند. مساحت جنگلهای هیرکانی در چند دهه گذشته تقریباً به نصف کاهش یافته و سالانه مساحتی بالغ بر هزار هکتار از جنگلهای هیرکانی نابود میشوند.
تنها در ده روز اخیر بیش از ۲۳۰ هکتار از عرصههای جنگلی استانهای گلستان، مازندران و گیلان در آتش سوختهاند و مانند موارد مشابه، بار مقابله با آتش باز هم بر دوش مردم محلی بوده است.
روند نابودی جنگلهای ایران طی دهه اخیر سرعت بالایی گرفته و در این میان عملکرد منفعلانه سازمان جنگلها کاملا مشهود است؛ به گفته فعالان محیطزیست، «سازمان جنگلها نمیخواهد بحران آتشسوزی جنگلها علنی شود و همه چیز را عادی جلوه میدهد. شگرد سازمان جنگلها و منابع طبیعی، سکوت است».
منبع: سایت میدان