نویسندگان: دیپاناریان، رابرت چمبر، میراکشاه، پتیپتش
مترجمان: مصطفی ازکیا، جمال رحمتیپور
انتشارات: کیهان
درباره کتاب
«فقر چیزی شبیه گرماست؛ شما نمیتوانید آن راببینید، بلکه تنها میتوانید آن را احساس کنید.
برای اینکه واقعا فقر را بفهمید باید خود را در آن بیافکنید»
به نقل از یک مرد فقیر در آدابویای غنا
کتاب «صدای فقرا» که «مشورت با فقرا» نیز نامیده میشود، در واقع پژوهشی است که توسط بانک جهانی در سالهای 2001-2000 میلادی انجام گرفته است. هدف از این پژوهش رسیدن به راهکارهایی برای ریشهکن کردن فقر و اعلام استراتژیهای کاهش فقر است. نویسندگان این پژوهش بر این باور هستند که هر نوع سند و یا چشمانداز سیاسی در مورد فقر، باید بر مبنای تجربیات، تأملات، آرمانها و اولویتهای خود مردم فقیر بنیاد نهاده شود؛ در این صورت آنها میتوانند دیدگاههایشان را در میان بگذارند تا برنامهریزیها و تلاشهایی که برای بهبود وضعیت میشود بر اساس نیازهای خود آنان باشد.
این کتاب بر مبنای واقعیاتِ زندگی بیست هزار نفر زن و مرد فقیر در بیست و سه کشور جهان نوشته شده است که در این پژوهش به بیان تجربیات و خواستههای خود پرداختهاند.
کتاب «صدای فقرا، فریاد برای تغییر» دومین جلد از مجموعهی سه جلدی «صدای فقرا» است. ترجمهی کتاب روان و مناسب است. کتاب سرشار از مثالها، نقطه نظرات، گلایهها، ایدهها و راهکارهای مردمانی است که خود به صورتهای مختلف با مسئلهی فقر روبهرو بودهاند و از این جهت نسبت به بقیهی کتابهایی که در این زمینه وجود دارند، متمایز است.
این کتاب در 12 فصل نوشته شدهاست. نویسندگان در ابتدای هر فصل خلاصه و چکیدهای از فصل را ارائه دادهاند و در پایان هر فصل سعی کردهاند با ایجاد پرسشهایی خواننده را با موضوع مورد بحث به شکلی عمیقتر درگیر کنند.
معرفی فصلهای کتاب
فصل اول: دیدگاه فقرا
در این فصل نحوهی انجام پژوهش و چالشهایی که گروه تحقیق با آن روبهرو بودهاند، بیان شده است. انتخاب کشور، انتخاب مکان یا محلهها، محدودیتهای زمانی، اعتمادسازی در میان مردم و انتخاب روشهای مشارکت دادن مردم ازجمله چالشهایی بودهاند که گروه تحقیق با آن روبهرو شدهاند.
فصل دوم: رفاه و فقر؛ زندگی خوب و زندگی بد
در این فصل فقرا نظر خود را در مورد یک زندگی خوب و یک زندگی بد بیان میکنند. سخنان آنها در رابطه با رفاه و زندگی خوب در عین اینکه ابعاد چندگانهای را در بر میگیرد، ساده بیان میشود.
«خوب بودن [زندگی] به این معنی است که شما نگران فرزندان خود نباشید و اطمینان داشته باشید که آنها در شرایط خوبی هستند؛ یک خانه و تعدادی دام داشته باشید، نگران فروش محصولات خود نباشید، فرصت کافی برای صحبت با دوستان و همسایگان داشته باشید.» (به نقل از یک مرد فقیر بنگلادشی)
توصیف فقر به عنوان پدیدهای چند بعدی در آغاز کار بسی دشوار است. تجارب فقرا مشتمل بر مواردی از قبیل کمبود رفاه مادی، گرسنگی، درد، طرد شدن، محرومیت، عدم امنیت، آسیبپذیری، ترس و دلهره، پریشانی ذهنی و غیره است.
«اینجا هیچ امنیتی نیست. شما نمیتوانید هیچ برنامهای داشته باشید. فردا ممکن است به ما بگویند دو ماه بیکار خواهید بود […] و یا اینکه کارخانه تعطیل شده است» (مشارکتکنندگان در گروه بحث مردان و زنان در کالوفر بلغارستان)
فصل سوم: مبارزه برای گذران زندگی
این فصل به بیان نگرانیهای دائمی فقرا پرداخته است. این مردمان فقیر، چه آنها که در مناطق شهری زندگی میکنند و چه آنها که در روستاها به سر میبرند، همه از نبود شغلی دائمی، اتکا به دستمزدهای ناچیز، حمایتهای ناچیز نهادی از مشاغل، کاهش دسترسی به زمین، خاک نامناسب و غیره در رنج هستند.
«ما هیچ کودی نداریم، خاک زمینهایمان نابارور است و دارد بیشتر و بیشتر رو به نابودی میرود. برای مبارزه با علفهای هرزی که محصولات ما را نابود میکند هیچ امکاناتی نداریم […] دارویی برای محافظت از دامهایمان نداریم و بسیاری از دامهایمان تلف میشوند» (به نقل از یکی از مشارکتکنندگان در در روستای آچگان قرقیزستان)
«من 6 سال در یک شرکت کار کردم؛ ولی حقوقم را کامل به من ندادند، من از آنها شکایت کردم و آنها من را تهدید به مرگ کردند. در نهایت من مجبور شدم خودم را پنهان کنم» (به نقل از مرد فقیری در ساکادورا کابرال برزیل)
فصل چهارم: مکانهای فقیرنشین
مکانهای فقیر نشین این مردمان را همچنان در فقر خود نگه میدارد و رهایی این مردمان از فقر را بسیار مشکل میسازد.
بعضی از تیترهایی که در این فصل به آن پرداخته شده است عبارتند از: آب ناکافی و ناسالم، دورافتادگی و دسترسی محدود به منابع، وضعیت بد مسکن و سرپناه، کمبود انرژی و عدم بهداشت.
«زمستانها در بدترین وضع ممکن هستیم، زیرا هیچچیزی وجود ندارد که خود را با آن گرم کنیم. شهرداری هیچ مساعدتی نمیکند […] تهیهی سوخت (هیزم)، لباس، کفش و همچنین امکان رفتن به مدرسه برای بچهها در زمستان برای ما مسئله هست.» (زن جوانی از دیمتروگراد بلغارستان)
فصل پنجم: جسم و بدن
توانایی بدنی بزرگترین دارایی بسیاری از مردمان فقیر و گاه تنها دارایی آنها برای کسب درآمد محسوب میشود. این مردمان عمدتاً دارای تحصیلات کم و فاقد مهارتهای فنی و حرفهای هستند و در نتیجه اغلب مجبور به انجام فعالیتهای جسمانی بسیار سخت میشوند.
در این فصل سعی شدهاست تا به مشکلاتی از قبیل گرسنگی و تأثیر آن بر سلامتی، خستگی ناشی از کار در شرایط ضعف ناشی از گرسنگی، بیماری تن و ذهن – ناشی از کار و محیطهای کاری- و هزینههای حاصل از درمان این بیماریها پرداخته شود. علاوه بر اینها توضیحات و تحلیلهایی درباره تعیین اولویتها (برای مشکلاتی که در حوزهی درمان وجود دارد)، دلایل و تأثیرات فقر و نیز تجربههای خوشایند و ناخوشایند فقرا در برخورد با مؤسسات درمانی بیان میشود.
«[…] فقرا قادر به بهبود وضعیت خود نیستند. زندگی آنها مبتنی بر همان مقدار کار و درآمد ناچیز حاصل از آن است که هر روز میگیرند و صرف زندگی در آن روز میکنند. لذا اگر بیمار شوند دیگر پولی برای هزینههای درمان ندارند […] اینجا است که دردسر آغاز میشود و آن وقتی است که باید [برای درمان خود] پول قرض بگیرند و بهرهی آن [پول] را بپردازند» (به نقل از زنی از تراوین ویتنام)
تجربهای خوشایند: در مالاوی در سال 1997 وزارت بهداشت گروهی از کارکنان بیمارستان زومبیا را برای کمک به کمیتهی بهداشت روستا اعزام میکند. یکی از اهالی در مورد یکی از این کارکنان چنین اظهار نظر کرده است: «او مرد سختکوشی است. هر لحظه که بخواهیم – حتی شبانه- میآید و به ما کمک میکند. او با همه یکسان برخورد میکند و تبعیض قائل نمیشود.»
فصل ششم: روابط جنسیتی در گذاری آشفته و دشوار
در این پژوهش دیده شدهاست که نقشهای جنسیتی مردان و زنان (زنان خانهدار و مردان نانآور) در بسیاری از اجتماعات مورد بررسی در حال تغییر بوده است. این تغییرات موجب مشکلات و آسیبهایی شده است. در این فصل به بیان این مشکلات ازجمله افزایش سنگینی کار زنان و خشونت و بدرفتاری در خانواده پرداخته شده است.
«شوهر من بیکار است. شدیداً الکل مصرف میکند […] من مجبور هستم بهجز مخارج بچهها، مخارج خورد و خوراک و پوشاک شوهرم را نیز فراهم کنم. به همین خاطر برای من با این حقوق ناچیز، [این وضعیت] بسیار سخت و طاقتفرسا است.» (زنی در تابهارای غنا )
«مردان که بیکار میشوند ناامید هستند، چون دیگر نمیتوانند مانند سابق به امور خانه رسیدگی کنند. آنها با درآمدی که [از کار] همسرانشان دارند زندگی میکنند و از این بابت احساس حقارت میکنند […] خودکشی در بین مردان جوان بسیار شایع شده است.» (زنی سالخورده در روستای آچکان قرقیزستان)
فصل هفتم: فقر اجتماعی؛ راندهشدگان و فراموششدگان
این فصل با معرفی گروههای مختلف از افرادی که درد طرد شدن و محرومیت را چشیدهاند آغاز میشود. در ادامه به بحث و بررسی پیرامون عوامل محرک و آغازگر طرد و محرومیت اجتماعی، پرداخته میشود. بعضی از این عوامل عبارتند از: فقدان پول و قدرت، ناتوانی جسمی و ذهنی، انزوای قومی، زبانی، نژادی و فرهنگی.
«معلولین، اغلب افرادی نامرئی و محصور در خانه هستند، آنها پنهان از دیدهها و عرصهی عمومی جامعه، رها شده و تنها با بار مشکلات بر دوش، بدون امکانات و سرگردان هستند […] هرچیز و هرکس در جامعه به نظر آنها بیگانه است.»
سرانجام در انتهای فصل گزارشهایی که مشارکتکنندگان (یعنی مردمان فقیری که در مطالعه شرکت کردهاند) در باب کاهش و یا افزایش همبستگی اجتماعی[1] و دلایل این تغییرات ارائه دادهاند، آورده میشود.
تعریف همبستگی اجتماعی در تاکدهیر سومالی این است: «حمایت از همدیگر در مواقع سختی، داشتن رهبری مشترک، کمککردن به نیازمندان و سعی در حل مشکلات آنها با روشهای تعاونی، آزادمنشانه و با برخوردی انسانی.»
«در مراسم ختم همه با هم همکاری میکنند […] زنان در آب آوردن، جمعآوری هیزم و غیره، در حالی که مردان در مراسم کفن و دفن و حفر قبر با هم همکاری میکنند. ما نیز در پروژهی قالبگیری آجر برای ساخت مدرسه همکاری میکنیم» (گروه بحث زنان و مردان مبوادزولوی مالاوی)
فصل هشتم: نگرانی ، هراس و ناامنی
این فصل با این سؤال شروع میشود «امنیت برای فقرا به چه معنا است؟» و در آن سعی شده است تا دلایل ناامنی برای فقرا تشریح شود.
ناامنی در رابطه با: «کار و معیشت، مصیبتها و بلایای طبیعی و بشری، جرم و خشونت، شکنجه، آزار و اذیت به وسیلهی پلیس و فقدان عدالت، درگیری و جنگ داخلی، سلامت، بیماری و مرگ» از جمله تیترهایی است که در این فصل بررسی میشود.
«امروز هر کسی به کار خود فکر میکند. ما دوستان را آنطور که باید، ملاقات نمیکنیم… فقرا به حال ثروتمندان غبطه میخورند و ثروتمندان فقرا را خوار و مسخره میکنند […] مردم هر دم ناسازگارتر و تندخوتر از پیش [میشوند].»
فصل نهم: خصوصیات نهادها
صفات یا کیفیتی در رابطه با نهادها که بسیاری از فقرا برای آنها ارزش قائل هستند، شامل مواردی همچون اعتماد، مشارکت، اتحاد، توانایی در حل مشکلات، مراقبت، دلسوزی، احترام، صداقت و انصاف، همدلی و دیگر مواردی از این دست میباشد. این فصل ضمن اینکه به بیان این خصوصیات از نظر فقرا میپردازد، سعی دارد که جایگاه گروهها و نهادهایی مانند شهرداری، مدارس، سازمان پلیس، مغازهها، وامدهندگان، سازمانهای مذهبی، رهبران محلی، خویشاوندان و خانواده را بر اساس این معیارها ارزیابی کند.
«آنها (اعضای شورای شهر) اشخاص فاسدی هستند[…] و آشکارا از ثروتمندان حمایت میکنند. [این اشخاص] رشوه دریافت میکنند و همهی زمینهای خوب به آنها اختصاص داده میشود […] چنین مسائلی است که منشأ ظهور چنددستگی و بروز اختلاف در اجتماع ما میشود» (به نقل از یک گروه بحث مشارکتی در مناطق شهری مالاوی)
«[…]آنها اجازه نمیدهند که تو صحبت کنی، آنها میگویند که مشکل را میدانند و حتماً آن را حل خواهند کرد […] آنها باید به ما گوش فرا دهند.» (مشارکتکنندگان در یک گروه بحث ویلاژانکویرا، برزیل)
فصل دهم: حکمرانی و نظارت: برگ برندهی فقرا
در این فصل سعی بر این است که به بررسی روابط فقرا با نهادهای موجود اعم از رهبران محلی، نهادهای خانوادگی و خویشاوندی، نهادهای بهداشتی و درمانی، نهادهای مذهبی، NGO ها، خدمات شهری و حمل و نقل، شهرداریها و غیره، از نظر اهمیت، کارآمدی، ناکارآمدی و پاسخگویی بپردازد.
«آنها (نهادهای دولتی) هنگامی که به شما کمک میکنند با شما مانند یک گدا رفتار میکنند […] ما گدا نیستیم و این حق ماست […] ما مالیات میپردازیم […] دولت باید شفاف باشد […] و پولی را که از ما بابت مالیات میگیرد در جای خود به مصرف برساند […] آنها پولهای ما را در ساختن ساختارهای غیر قابل استفاده [برای ما] صرف میکنند.» (مشارکتکننده در گروه بحث زنان و مردان فقیر ویلاژانکویلای برزیل)
نویسندگان کتاب، سازمانهای آیینمحور را در فهرست نهادهای با اهمیت قرار میدهند. «ارسکا» یا «درخت مقدس» در کاجیمای اتیوپی به همراه «کلیسای قبطی» هر دو منبع و سرچشمهای برای تقویت روح و ایمان به شمار میروند. مردم یکشنبهها بعد از مراسم مذهبی (مسکال) با پوشالی خیس در دست به کنار درخت عظیم میروند. این پوشال خیس سمبلی برای «زمین خیس»، «دستان خیس» و مواردی شبیه این است. هر چیز خیس نشانه و نماد باقیماندن، رونق، شکوفایی و آبادانی بوده و زمین خیس منشأ رشد و نمو، رویش و رزق و روزی است.
مردم میگویند: «ما به آنچه میکنیم اعتقاد داریم و باور داریم که دعای ما کارساز است. ما به آنجا میرویم و هنگامی که چیزی طلب داریم عاجزانه به درگاه خدا دعا میکنیم. ما میرویم و برای سلامتی فرزندانمان دعا میکنیم.»
فصل یازدهم: بدون قدرت، حبسشده در یک شبکهی چند رشتهای
در این فصل سعی شده است تا با بیان ابعاد دهگانه فقر که در فصلهای گذشته گفته شده، خواننده برای راهکارهایی که در فصل دوازدهم وجود دارد آماده شود. فقدان آموزش، فقدان اطلاعات، مدارس پرهزینه و دوردست، فقدان مهارت، اعتماد به نفس پایین و خودکمبینی ، زندگی ناپایدار و کمبود دارایی، گرسنگی، خستگی مفرط، بدنهای بیمار و رنجور و نابرابری روابط جنسیتی از جمله تیترهایی است که در این فصل آمده است.
این مردمان فقیر در شبکهای چندرشتهای و پیچ در پیچ به دام افتادهاند. از این رو اغلب این مردمان احساس ناتوانی و بیقدرتی میکنند.
«اینجا کمبود مواد غذایی و سوء تغذیه وجود دارد. چرا که والدین قادر به تهیهی نیازمندیهای غذای روزانهی خود نیستند […] فرزندانمان انرژی ندارند. آنها ضعیف شده و مریض میشوند […] فقر از طریق سوء تغذیه و کمبود مواد غذایی منجر به بیماری خواهد شد […] از زمین به دلیل خشکبودن بهرهای نمیگیریم. فرزندان گرسنه نمیتوانند به مدرسه بروند؛ آنها کفش ندارند، هیچ امکاناتی ندارند، غذا نمیخورند، لذا حتی اگر در مدرسه هم باشند، چیزی یاد نمیگیرند» (گروهی از زنان در لاسژوریسِ آرژانتین )
فصل دوازدهم: فراخوانی برای عمل: مبارزه برای تغییر
کسانی که این کتاب را مطالعه میکنند، این توانایی را دارند که تغییر ایجاد کنند. بسیاری از ما نه بیقدرت هستیم و نه اینکه دانش کافی در اختیار نداریم. ما میتوانیم بر فکر و عمل خودمان و فقرا تأثیرگذار باشیم، فقط کافی است بخواهیم. این فصل به بیان راهکارها و طرحهایی که هم از جانب فقرا و هم خود نویسندگان ارائه شده است، میپردازد.
این فصل دو چالش و یک دستورالعمل برای کارهای عملی بیان میکند.
چالش اول مربوط به معنا و مفهوم توسعه است. نویسنده سعی دارد به این سوال پاسخ دهد که اصولاً برای فهم توسعه به چه جنبههای دیگری از انسان باید توجه کرد.
«یک زندگی بهتر برای من به معنای سلامتی ، صلح و زندگیای عاشقانه و فارغ از گرسنگی است. عشق بالاتر از هر چیزی است. پول در غیاب عشق هیچ ارزشی ندارد.» (یک زن فقیر در اتیوپی)
چالش دوم مربوط به قدرت است. نویسندهی کتاب سعی دارد این مفهوم را بیان کند که در جهان امروز قدرت در دست ثروتمندان است و مقابله با آن کاری دشوار است و حتی ممکن است برای خانوادههای فقیر خطرناک باشد. پیشنهادی که نویسنده با تردید آن را بیان میکند به وجود آوردن سازمانهای محلی، ملی و جهانی است تا این سازمانها به نمایندگی از فقرا صدای آنها را به گوش دیگر نهادها و سازمانهای تصمیمگیرنده در تمامی سطوح برسانند.
دستورالعملهایی که در این فصل توضیح داده شدهاند، در هفت تیتر زیر میگنجند:
- تغییر از فقر مادی به امکانات و وسایل معیشتی کافی
- تغییر دادن زیرساختها و جلوگیری از به انزوا رفتن فقرا
- تغییر بیماری و ناتوانی به سمت سلامتی، اطلاعات و آموزش
- تغییر روابط نابرابر جنسیتی به سمت روابط برابر و همسان
- تغییر دادن از شرایط ترس و فقدان امنیت به سوی آرامش و امنیت
- توانمندسازی فقرا
- تغییر از فساد و سوء استفاده به سمت صداقت و رفتار عادلانه
مطالعهی این کتاب به همهی کسانی که برای برقراری عدالت اجتماعی تلاش میکنند، توصیه میشود.
هر یک از ما میتوانیم با مردم فقیر همراه شویم و خود را با آنان و دغدغههایشان مواجه ببینیم.
نتیجهی مطلوب خواندن این کتاب، میتواند رسیدن به تصمیمی تازه باشد؛ تصمیم برای باز کردن پنجرهی امید و رفتن به راهی روشن برای یک زندگی ارزشمندتر، برای خودمان و دیگران.
امید است که این کتاب انگیزهی تلاش و مبارزه بزرگتری را در همهی ما برانگیزاند.
- همبستگى اجتماعى در زبان لاتین معادل social solidarity به کار رفته است و در لغت به معناى وحدت، وفاق و وفادارى است که ناشى از علایق، احساسات، همدلى و کنشهاى مشترک میان افراد است. همبستگی اجتماعی احساس مسئولیت متقابل بین چند نفر یا چند گروه است که از آگاهى و اراده برخوردار باشند. همسبتگی اجتماعی به طور کلى شامل پیوندهاى انسانى و برادرى و یا وابستگى متقابل حیات و منافع انسانها میشود. به زبان جامعه شناختى همبستگى پدیدهاى را مىرساند که بر پایه آن در سطح یک گروه یا یک جامعه، اعضا به یکدیگر وابستهاند و به طور متقابل نیازمند یکدیگر هستند. ↑