چرا فردوسی مهم است و چرا باید شاهنامه را خواند؟ (صوتی)
دکتر امیرحسین ماحوزی
در شاهنامه، ایران با چه ویژگیهایی تعریف میشود؟
آیا میتوان مجموعه عواملی را در شاهنامه برای تبیین شرایط ایران یافت و به راهکارهایی برای بهبود وضعیت آن رسید؟
زندگی و زمانهی فردوسی (ویدئو)
شفاخانه ادب فارسی
بخش اول: حکیم ابوالقاسم فردوسی
قسمت اول: زمانه و زندگی فردوسی
تحلیل و بررسی روانشناختی ادبیات فارسی
توسط دکتر محمود گلزاری -روانشناس بالینی
نوروز 99
ایران از نظرگاه فردوسی (صوتی)
به روایت علیرضا قیامتی
در این برنامه تلاش شد تا ضمن آشنایی با ویژگیهای برشمرده شده برای ایران در شاهنامه، بدانیم که در این اثر سترگ، به چه راهبردها و راهکارهایی برای رساندن ایران به جایگاه شایستهٔ آن، اشاره شده است.
قصهی فردوسی و شاهنامه (پادکست)
فردوسی از قدیمیترین و پرآوازه ترین شاعران ایرانی است. احتمالا کمتر کسی است که با او و اثر ماندگارش شاهنامه آشنایی نداشته باشد. این شاعر بزرگ با به نظم در آوردن حماسه های پهلوانان ایرانی، از میان داستانهای اصیل و کهن ایران زمین، اثری جاودانه در ادبیات ما خلق کرد.
در طول قرنهای گذشته شاعران و سخن سرایان نامی در کشور ایران زندگی کردهاند و آثار ارزشمندی در ادبیات کهن ایران، از خود به یادگار گذاشتهاند که بی تردید شاهنامه فردوسی یکی از ماندگارترین این یادگارها است.
در این پادکست زندگی نامه فردوسی مرور و اثر ارزشمند او ، شاهنامه بررسی شده است.
«مهر» در شاهنامه (صوتی)
دکتر امیرحسین ماحوزی
دکتر امیر حسین ماحوزی، متولد ١٣۴٩، تحصیلات خود را در رشته پزشکی آغاز کرد و در سال ١٣٧۵ از دانشگاه علوم پزشکی ایران فارغ التحصیل شد. اشتغال به پزشکی هرگز او را از مطالعه ادبیات فارسی – قلمرویی که همواره به آن عشق می ورزید – باز نداشت. او در سال ١٣٧٨ به آموختن آکادمیک ادبیات در مقطع کارشناسی ارشد پرداخت و به دنبال آن موفق به اخذ مدرک دکتری از دانشگاه تهران گردید.
تمرکز او بویژه بر متون حماسی و اساطیری و از سوی دیگر بر عرفان، بویژه غزلیات شمس و مثنوی مولاناست. دکتر ماحوزی از سال ١٣٨٧ عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور است و از سال ١٣٨٠ تا ١٣٩۵ در دانشگاه آزاد به تدریس اشتغال داشته است. از وی مقاله هایی متعدد درباره مولانا و شاهنامه و همچنین کتابی با عنوان “تشبیه در کلیات شمس” انتشار یافته است. وی همچنین عضو کمیته علمی دو همایش بین المللی مولانا و فردوسی و دبیر علمی همایش بین المللی حافظ بوده است. دکتر ماحوزی از سال ١٣٩٠ تاکنون در موسسه فرهنگی خورشید به تدریس متون کلاسیک فارسی اشتغال دارد.
کجا خیزد از کارِ بیداد، داد (صوتی)
علی جعفری شهرستانی، دکتر فرشاد مومنی
نکاتی پیرامون اهمیت شاهنامه فردوسی و جایگاه حکمرانی شایسته در آن
شاهنامه فردوسی به مثابه برنامه پژوهشی توسعه ایران (صوتی)
(زنده یاد) استاد علی رضاقلی
دکتر فرشادمومنی
اساطیر کهن ایران (معرفی کتاب)
داستان رستم و سهراب در شاهنامه (ویدئو)
قسمت اول
قسمت دوم
داستان رستم و سهراب یکی از وقایع مهم و برجستۀ شاهنامۀ فردوسی و یکی از مهمترین فرازهای زندگی قهرمان حماسی ایران، رستم است. وجود مضامینی همچون پسرکشی، مسئله هویت، عنصر قدرت و اشارۀ ضمنى به رابطه دو کشور ایران و توران در این داستان، آن را به یکی از یگانهترین روایتهای شورانگیز ادب فارسی مبدل ساخته است.در این ویدیو، شما داستان رستم و سهراب را از زبان حکیم ابوالقاسم فردوسی و با صدای امیر سودبخش میشنوید.
معرفی پادکست «فردوسی خوانی» (پادکست)
پادکست «فردوسی خوانی»، پادکستی است برای آشنا کردن دوستداران مبتدی شاهنامه با محتوای ارزشمند این اثر بزرگ. در این پادکست که توسط امیر خادم، پژوهشگر سابق ادبیات در دانشگاه تورنتو تهیه میشود، قصههای شاهنامه به صورت آهنگین روایت میشوند و به صورت رایگان در دسترس مخاطبان قرار میگیرند.
قسمتی از جستار امیر خادم به مناسبت دوسالگی پادکست تحت عنوان «جایی که باید بود» :
… شاهنامه خوانندهاش را شاه فرض میکند و با این کار عملاً از ما دعوت میکند تا هم سرنوشت آسمانی کیخسرو و هم دوپاره شدن جمشید را تجربهی خودمان، نه فقط تجربهی جمعی تاریخ اساطیری خود که اصلاً تجربهی خودِ خودمان بدانیم. وقتی میگوید «تو داد و دهش کن، فریدون تویی»، منظورش از تو واقعاً تو است، همان تویی که آن جمله را میخوانی. تعارف ندارد. برای ایرانی امروز، ایرانی خُرد شده، شنیدن این که فریدون شدن هنوز هم ممکن است، عالیترین شکل تصفیهی روان است. به جای آن که صرفاً بغض خود را بشکنی و بعد نفسی تازه بکشی، داستان از تو میخواهد بهترینِ خود را تصور کنی. بهترینی که فراموش کرده بودی اصلاً وجود دارد.نیروی بزرگی که در دل شاهنامه است، همین انتظارش است از خواننده. راوی شاهنامه همیشه وقتی رو به خواننده میکند، از پایان حرف میزند؛ یا پایان زندگی یا انتهای کل جهان، ولی به جای آنکه مخاطب را از عذاب اخروی بترساند یا پوچی حیات را به رُخش بکشد، همین پایان قطعی و ناگهانی را بهانهای میکند برای یادآوری ارزش زندگی. از مخاطب میخواهد همیشه مرگآگاه باشد و در عین حال ترس از مرگ را هیچگاه تبدیل به اسباب ترس از زندگی نمیکند. او دنیا را دیده، پلیدیهایش را شناخته و پستی آن را از هر زندهای بهتر میفهمد، ولی به خواننده میگوید در چنین ظلماتی، در این آشوب ذاتی که نامش جهان است، بیکار نمان. سرمایهای داری از انسانیت. خرجش کن تا وقتی تو هم مثل باقی رفتگان بروی، در عوض «نام» برایت بماند، همانطور که برای فریدون ماند اگرچه در حیاتش کم زجر ندید و بر سر بریدهی فرزند، کم اشک نریخت. برای کتابی که داستانهایش آغشته به ناملایمات است و بیرحمانه هر نقطهی اتکایی را به چشمبرهمزدنی فرومیپاشد، بسیار غریب است که تا این حد با اطمینان درس زندگی بدهد..شاهنامه نمیپرسد کجایی، ولی میگوید کجا باید باشی..
خالی از لطف نیست که دو جستار امیر خادم در مورد چگونگی شکل گیری و روال پیشبرد پادکست ش را در لینک های زیر بخوانید:
میتوانید پادکست را از طریق آدرسهای زیر پیگیری کنید:
سایت readingferdowsi.com
یکی داستان است پر آب چشم (ویدئو)
خواب میدیدم …
خواب میدیدم که رستم بود و من بودم
غصهدار قصه فرزندْ کشتن،
با تهمتن هم سخن بودم …
من به او می گفتم : ای پیر دلیر پهنهی تاریخ …
یکه تاز صحنهی تاریخ …
داستان رستم و سهراب را خواندم …
صبح فردا، کشتی دوم …
تا دهم درس وطن خواهی دلیران را
خنجر سردار ایران چاک میزد سینهی سردار توران را
تیغ خونآلود در مشتم
در دو کشتی رستم و سهراب را کشتم…
آنچه باقی ماند …
آنچه او تا جاودان جاوید کیهان بود …
سرفراز و سرور تاریخ دوران بود…
ایران بود
ایران بود …
علیرضا شجاعپور؛
(۱۴۰۲-۱۳۲۱) در غالب اشعارش، به ایران و تاریخ، فرهنگ و تمدن آن و مسائل اجتماعی ایرانیان پرداخت. مثنویهای «وطن»، «عشق جاویدان من؛ ایران من»، «در بارگاه فردوسی» و «ساقینامه» و شعر نیمایی «رستم و سهراب» از مهمترین و مشهورترین آثار آن مرحوم است.
سه مجموعه شعر نیمهتمام، وطن یعنی همینجا یعنی ایران، و هنوز نیمهتمام، در کنار تصحیح شاهنامه فردوسی و زال و رودابه از کتابهای زندهیاد شجاعپور است.
منبع: سایت یوتیوب
واسازی شاهنامه (نوشته)
مراد فرهادپور
بیشک جهانبینی و فلسفه فردوسی چیزی است غیر از دیالکتیک هگلی یا ماتریالیسم تاریخی مارکس. من نیز قصد ندارم جهانبینی فردوسی را در زمانی اندک توضیح دهم یا نقد کنم. بلکه میکوشم نشان دهم به لحاظ سیاسی درون شاهنامه با موارد و استراتژیهای آگاهانهای روبرو میشویم.
واسازی مفاهیم و مقولاتی چون ایرانزمین نشان میدهد شاهنامه میتواند سلاحی باشد برای مقابله با ایدئولوژیهای هویتگرای ناسیونالیستی. ما به افرادی نیاز نداریم که شاهنامه را از حفظاند و میتوانند تفاوت نسخهها را از هم تشخیص دهند بلکه به کارهای کسانی چون مارکس، فروید، بنیامین، آدورنو و صدها نفر دیگر در ردههایی پایینتر از آنها نیاز داریم که با رجوع به کتاب، اسطورهها، ادبیات، گوته، دانته و جز آن برای پرورش نظریههای انتقادی خودشان استفاده کنند. ما این کار را با حافظ یا فردوسی نکردیم. در اینجا نیز من در مقام یک خواننده عادی، بدون هیچ ادعای تخصص نسبت به ادبیات سنتی و شعر ایران، میکوشم صرفاً با برجستهسازی دیدی تاریخی و انتقادی به برخی قصههای شاهنامه بپردازم و از دل ساختار قصه و شخصیتها، واسازی و انفجار درونی مفاهیمی مثل ایرانزمین را بیرون بکشم و نشان دهم میتوان از شاهنامه در این جهت معکوس استفاده کرد.
قبل از هر چیز، وقتی فردوسی میگوید «تو این را فسون و فسانه مدان»، بدان معناست که خود آگاه است که عمر دراز رستم و دیو سفید و غیره تخیلات است ولی دقیقا این افسانههای تاریخی را به شعر تبدیل میکند تا از طریق این قصهها نکات دیگری مطرح کند. بنابراین این دعوی که میتوان صرفاً بر اساس ساختار قصهها و شخصیتها نکاتی را بیرون کشید فردوسی نیز تایید میکند. در ادامه میکوشم با چند مثال به صورت خیلی فشرده این موضوع را باز کنم.
ابتدا به شاه آرمانی و دو مثال مرتبط با آن میپردازم. شاید نخستین و بهترین نمونه فریدون باشد که از هر جهت شاهی آرمانی است: شاه برگزیده ملکوت با تمام صفات دلاوری، شجاعت و عدل و انصاف و غیره. در این الاهیات سیاسی که بر اساس برگزیدهبودن فریدون ساخته میشود غلبه کامل با سیاست است. سیاست چنان برجسته میشود که به طور کامل سویه الاهیاتی را در خود حل میکند.
فریدون با وجود برگزیدهبودن ناگهان با کنشی مافوق طبیعی در قصر ضحاک ظاهر نمیشود تا حکومت را به دست بگیرد. در ضمن باید توجه داشت هزار سال حکومت ضحاک قبل از فریدون نشاندهنده یک بدبینی زیبا و درست در فردوسی است که مانع بازیهای ایدئولوژیکساختن گذشتهای زرین میشود. در واقع غلبه همیشه با ضحاک است. ولی رمز مقبولیت فریدون یک اقدام سیاسی مردمی است، نه انتخابات بلکه قیام مردمی است. یک کارگر، کاوه آهنگر، قیامی شهری به پا میکند و مردم نیز او را همراهی میکنند و زمینهای میشود برای پذیرش فریدون بهعنوان فرمانده این قیام. درفش کاویانی که سلطنتطلبها شیفته آنند، سفره چرمی یک کارگر است که بعدها روی آن جواهر دوختند. این نکته بسیار مهمی است که سیاست در هیأت یک امر کاملاً زمینی و مردمی، یعنی قیام کارگری مردم شهر، فریدون را شاه میکند و اختیاراتی به او میدهد. فردوسی حتی به این هم بسنده نمیکند و برای اینکه در غلبه سیاست بر الاهیات هیچ تردیدی باقی نگذارد میگوید: «فریدون فرخ فرشته نبود/ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود / بداد و دهش یافت آن نیکوئی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی». فردوسی کاملاً نشان میدهد که هیچ چیز در ذات فریدون آرمانی نیست: هر کس بر این کرسی بنشیند شاه میشود، و هر کس نیز این اعمال اجتماعی و سیاسی را انجام دهد به فریدون تبدیل میشود و هیچ احتیاجی به مشک و عنبر و فرشته و حور نیست.
مورد دوم، که از جهاتی عکس مورد اول است، کیخسرو است. کیخسرو شاید حتی از فریدون هم آرمانیتر باشد. مشخصه اصلی کیخسرو خصلت متعالی اوست که نسبت به جهان واقعی و سیاست و زندگی زمینی بدگمان است. یک شاه آرمانی متعالی است. ولی او نیز بهلحاظ فردی و بیولوژیک از یک طرف نوه کاووس کی است و از طرف دیگر نوه افراسیاب: «نژاد از دو کس داشت آن نیک پی / ز افراسیاب و ز کاووس کی». یعنی شاه آرمانی عالی ما نوه شاه اهریمنی دیوصفت است. بنابراین با حالت وراثت نیکی مواجه نیستیم، بلکه در نیاکان کیخسرو شر همانقدر حضور دارد که خیر. کیخسرو کسی است که پیش از لرد اکتون میدانست قدرت فساد میآورد. به همین دلیل بعد از آنکه شاه میشود و همه جهان را فتح میکند و دیگر هیچ شکی در قدرت و برگزیدهبودنش نیست، برای جلوگیری از آلودهشدن به تناقضات ناشی از سیاست و فرمانروایی به این نتیجه میرسد که نمیتواند شاه باقی بماند. برای حفظ رابطه مجبور میشود از سلطنت بگذرد.
کیخسرو عزلت و چلهنشینی میگزیند و ارتباطش را با دربار و مردم و پهلوانان قطع میکند. چون از آلودگی به دنیای زمینی آدمها میهراسد. به همین علت، نهایتاً در یک کنش عجیب مافوق طبیعی غیب میشود. در اینجا شاهد منطق تعالی هستیم. اگر شاه لیر فهمیده بود بین خودش بهعنوان شاه و نهاد سلطنت شکافی وجود دارد (یعنی هرکس روی آن تخت شاهی بنشیند شاه میشود)، کیخسرو دریافت شکافی درون خود تخت شاهی است. مهم نیست چه کسی روی آن تخت بنشیند، هرکسی روی آن بنشیند، تخت فرد را به درون خودش میکشد. کیخسرو بعد از ترک تخت شاهی یک چهره عادی مثل لهراسب را جایگزین خود میکند که شاهزاده و پهلوان گمنامی است. همین امر نشان میدهد چقدر در نظرش جایگاه شاهی و جانشین پس از خود بیمعنا و حقیر بوده است.
و اما نکته آخر، مقوله ایرانزمین. بر اساس منطق داستانی قصه میتوانم ادعا کنم دالی که نماینده ایرانزمین است رستم است: نه یک شاه، بلکه یک پهلوان که حاکم یک ایالت شرقی است و از بسیاری جهات تجلی ایران اشکانی است. ایران دوران ملوکالطوایفی در تقابل با ایران ساسانی. این تقابل را در داستان رستم و اسفندیار بهخوبی میبینیم. رستم دال نشاندهنده ایران است و این بسیار مهم است. فردوسی نیز بر این موضوع تاکید دارد: «رستم یلی بود در سیستان/ منش کردهام رستم داستان».
نکته مهم سویه ماتریالیستی ساختهشدن شخصیت رستم است. رستم نهفقط شاه نیست، بلکه انسانی درگیر زندگی واقعی و مادی است: از بزم و رزم و عشقورزیاش تا رابطهاش با پسرش و غیره. دالی که نماینده ایران است نه یک امر انتزاعی مثل دولت و قدرت، بلکه یک انسان فیزیکی است که مهم برایش نام و ننگ و آزادگی است نه سلطه و قدرت. اما فردوسی با ایجاد انواع تضادها، تنشها و شکافها درون شخصیت رستم به ما این اجازه را میدهد که دال ایرانزمین را از این حالت قدسی، یکدست و یکپارچه دور کنیم. برای مثال، رستم همان کسی است که در برابر سهراب دروغ میگوید؛ وقتی او با مرگ روبرو میشود بهدروغ میگوید رسم ما ایرانیان این است بعد از سهبار زمینخوردن میتوان رقیب را کشت. در حالیکه خودش وقتی برای اولینبار سهراب را زمین میزند او را میکشد. پس رستم انسانی است که در برابر مرگ ضعیف است و دروغ میگوید. به همین ترتیب وقتی انتقام سیاوش را میگیرد و به توران حمله میکند، خشم و غضب دیوانهاش کرده و فردوسی بهخوبی نشان میدهد که سپاه ایران، عملی انتقامجویانه و تخریبی انجام میدهد. مواردی که نشاندهنده تضادهای انسانی درون رستم است که به مفهوم ایرانزمین منتقل میشود.
نکته آخر، نقطه اوج شاهنامه، چه بهلحاظ محتوایی و چه بهلحاظ فرم ادبی، نبرد رستم و اسفندیار است. جایی که با یک اوج تراژیک روبروییم، چون تقابل رستم و اسفندیار به معنای سنتی تراژدی (تقابل دو نیروی خیر) است. از هر نظر رستم و اسفندیار برابرند. هر دو راستگو و پهلواناند و هفتخوان را طی کردهاند. با اینحال حتی در زبان فردوسی شاهدیم که برتری با رستم است و فردوسی حق را به او میدهد.
در جنگ آنها وقتی هر دو زخمی میشوند و برمیگردند، فردوسی میگوید: «ببینیم تا اسب اسفندیار / سوی آخور آید همی بیسوار / وگر باره رستم جنگجوی / به ایوان نهد بیخداوند روی». که نشاندهنده علاقه فردوسی به رستم است. با اینکه اسفندیار و همه اطرافیانش میدانند که پدرش گشتاسب با نیرنگ او را به جنگ رستم فرستاده تا کشته شود و تاج و تخت را به او ندهد ولی هربار که کسی این موضوع را به او میگوید با عصبانیت پاسخ میدهد: «چو فرمان یزدان، چو فرمان شاه»، حتی چرخ و تقدیر هم با او همراه است. در حالیکه رستم به او میگوید: «که گوید برو دست رستم ببند / نبندد مرا دست چرخ بلند». یعنی اوست که در برابر تقدیر و چرخ اسطورهای میایستد.
مساله اصلی در اینجا انتخابهای تراژیک رستم است. در اولین برخورد آنها که رستم زخمی میشود و همراه با رخش فرار میکند به پدرش میگوید میخواهد بگریزد. ولی زال به او میگوید اگر فرار کنی اسفندیار تمام سیستان را غارت میکند و تو در برابر مردم سرزمینت مسئول هستی. در نهایت نیز چارهای نمیماند جز توسل زال به جادوی سیمرغ که تیری از چوب گز بسازد و از چشمان اسفندیار او را بکشد. از همین جا به اوج فضای تراژیک میرسیم: سیمرغ به رستم میگوید کسی که اسفندیار را بکشد هم در این جهان بهسرعت با مرگ دردناکی خواهد مرد و هم در آن جهان عذابی ابدی خواهد داشت: «بدین گیتیاش شوربختی بود / وگر بگذرد رنج و سختی بود». رستم با پذیرش انتخاب کشتن اسفندیار برای حفظ آزادگیاش و دفاع از مردم سیستان هم مرگ را میپذیرد و هم عذاب ابدی در دوزخ را که نشاندهنده رسیدن به مرزهای اسطورهای فردوسی و شاهنامه است.
به نظرم برخورد اسفندیار و رستم برخورد اسطوره است با جادو. وقتی اسفندیار که آدم نیک و خوبی است بهعنوان یک شاهزاده برگزیده به جنگ رستم میرود، خواهناخواه به سمت نیروهای اسطورهای در پس رابطه انسان با طبیعت حرکت میکند. در مقابل سیمرغ خصلت جادویی دارد که نشاندهنده مازاد جادویی در دل طبیعت است. از اینجا میتوان به تقابل جادو و اسطوره پی برد، چنانکه آدور.نو و هورکهایمر در دیالکتیک روشنگری بسط میدهند. منطق اسطوره منطق انتزاعی، عقل ابزاری، عام و کلی است که میخواهد نظام بسازد و از طریق سلطه بر طبیعت و عینیکردناش رابطه انسان و طبیعت را متکی بر ترس و دشمنی میکند. انسان برای غلبه بر این ترس است که ناچار است طبیعت را سرکوب کند، طبیعت درون خودش را نیز هم. انتقام طبیعت هم تبدیل جامعه به یک طبیعت ثانویه است که قوانین و تاریخ آن دیگر در مهار انسان نیست بلکه به شکل اسطورهای تقدیر انسان را رقم میزند. اما در مقابل اسطوره جادو داریم که به قول بنیامین همیشه نشان همدستی طبیعت با انسان است در تلاش انسان برای رسیدن به آشتی و رستگاری، یعنی رسیدن به جامعه بدون طبقه، آزاد و رها. بنیامین میگوید: «داستان پریان با ما از نخستین تمهیدات بشر برای رهایی از چنگ بختکی سخن میگوید که اسطوره بر سینهاش نشانده بود». جادو در قالب یک طبیعت سیطرهنیافته خود را نشان میدهد. سیمرغ نوعی طبیعت وحشی است که زال را نزد خود پذیرفته نه برعکس. سیمرغ هرگز منقاد دست آدمیزاد نمیشود. جادوی سیمرغ نیز مثل هر جادوی دیگری همچون منطق محاکات (mimetic) عمل میکند نه بر اساس منطق عقلانی. منطق محاکات به جای رابطه عام و خاص، یا مفهوم و مصداق، دنبال رابطه انضمامی بین اشیاء تکین است. این حالت محاکات (mimetic) را که جنبهای ماتریالیستی دارد در جادو میبینیم. برای اینکه جادو موثر باشد باید تکهای مادی از طرف مقابل داشته باشید. این رابطهای بهشدت تقلیدی، مادی، انضمامی و استوار بر تکینگی است. در جهان اسطورهای شاهنامه خبری از ادیان ابراهیمی نیست بنابراین از تاریخ، خدای تاریخ، آخرالزمان، زندگی پس از مرگ، رستاخیز و رستگاری نیز نشانی نیست و هرچه هست تقدیر اسطورهای است. ولی در دل تقدیر اسطورهای نیز مقاومت و آزادگی رستم را بهعنوان یک انسان میبینیم که گویی به چیزی ورای اسطوره اشاره میکند و از همدستی طبیعت و جادو برای آزادگیاش کمک میگیرد هرچند به پایان تراژیکاش تن میدهد.
منبع: این لینک
کلاس شاهنامه
شاهرخ مسکوب (صوتی)
در بهار سال ۲۰۰۲، به ابتکار خانم سرور کسمایی و با شرکت شماری از دوستداران ادب پارسی که شوق شاهنامهخوانی و پژوهش در اندیشۀ فردوسی در دل داشتند، حلقهای ادبی گرد شاهرخ مسکوب در پاریس تشکیل شد.
این جلسات که، از ژوئن ۲۰۰۲ تا ژوئیه ۲۰۰۴، دوبار در ماه، بر پا می شد، «کلاس شاهنامه» نام گرفت. در همین ایام بود که شاهرخ مسکوب نگارش آخرین اثر خود را به نام «ارمغان مور» که حاصل یک عمر اندیشه و پژوهش او در شاهنامه است، در دست داشت. او آنچه را در کتاب آورده و میآورد با جزئیات و توضیحات مفصلتری در کلاس درس مطرح میکرد.
گفتگوهای هر جلسه از همان ابتدا ضبط شد تا بتوان با انتشار آنها شمار بیشتری را بهرهمند ساخت.
آنچه در این کانال منتشر میشود، گفتارهای آن کلاس آزاد است که توسط خانم کسمائی ضبط و ویراستاری شده و همراه با یادداشتهای مربوط به هر بخش در اختیار دوستداران ادب فارسی قرار میگیرد.
این گفتارها در وبسایت رادیو بینالمللی فرانسه و همچنین یوتیوب موجود است ولی به دلیل فیلتر بودن این سایتها برای سهولت دسترسی علاقهمندان در این کانال قرار میگیرد.
اسطورهشناسی رستم در شاهنامه (صوتی)
دکتر نوید بازرگان، دکتر امیرحسین ماحوزی، دکتر شروین وکیلی
مقایسهی میان هومر و فردوسی یا ایلیاد و شاهنامه (صوتی)
جلال خالقی مطلق
منش اسفندیار و رستم در شاهنامه (صوتی)
دکتر سپیده موسوی
منبع: کانال تلگرامی سخنرانیها
شاهنامه و تفکر عمیق یا فلسفی (صوتی)
دکتر جواد رنجبر درخشیلر، دکترای علوم سیاسی، پژوهشگر شاهنامه
شاهنامه و آسیبشناسی قهرمان (صوتی)
نویدبازرگان
منبع: کانال تلگرامی سخنرانیها