“شناخت محيط زيست” قدم اول؛ نوشته ي استفن کرول و ويليام رانکين؛ ترجمه ي بهرام معلمي؛ نشر شيرازه
“روي هم رفته، فيلسوفان اروپايي چندان از واقعيت معنويت زدايي کرده اند که هيچ گونه رضايتي در مشاهده ي شگفتي يک کوهستان، يک درياچه يا حتي يک انسان به دست نمي آيد؛ بلکه ايشان رضايت خاطر را بر حسب بهره مندي و استفاده ي مادي مي سنجند؛ به اين ترتيب [از نگاه ايشان]، کوهستان به تلي از سنگ و شن و درياچه به مايع خنک کننده ي کارخانه تبديل مي شود.
انسانها حق تخريب مامِ زمين را ندارند؛ نيروهايي فراتر از هر چه که ذهن اروپايي به تصور آورده، وجود دارد. انسان بايد با تمام روابط [در نظام هستي] هماهنگ باشد و گرنه اين ناهماهنگي سرانجام او را به وادي نابودي هدايت مي کند.”
* * *
هماهنگي با نظام هستي…اين چيزي است که ما، در دنياي جديد خود آن را از دست داده ايم و بايد براي آن کاري کرد…و براي هر کاري بايد از جايي شروع نمود…و اين، قدم اول است:
کتاب “شناخت محيط زيست؛قدم اول”، کتابي 163 صفحه اي است که مطالب خود را به صورت نکته وار و همراه با تصاوير و نقاشي هاي مختلف، به مخاطب منتقل مي کند. به بيان خود کتاب، “کتاب حاضر با يادآوري گستره ي موضوعاتي که با محيط زيست مرتبط است، قدم اولي است براي خواننده اي که بخواهد به زبان ساده با مشکلات زيست محيطيِ ناشي از زندگي صنعتي، ازدياد جمعيت و گسترش فقر که جهان امروز با آن مواجه است آشنا شود”. اما اين آشنايي، يک آشنايي ساده و سطحي نيست، بلکه در اينجا ما با طبيعت آشنا، دوست و سپس صميمي مي شويم…و دوستان صميمي، از داستان زندگي همديگر باخبرند:
در اين کتاب، در ابتدا ما سرگذشت طبيعت را مي شنويم: از زمان پيدايش زمين، شکل گيري حيات و بالاخره قدم نهادن انسان بر زمين. و از اينجا، داستان رابطه ي انسان و طبيعت آغاز مي شود. انسان هاي کوچ نشين، يکجانشين مي شوند و با پيدايش شهرها، تمدّن آغاز مي شود. با آغاز تمدّن، رابطه ي انسان و طبيعت نيز دچار اولين تنش ها مي گردد.
کتاب، داستان زندگي بشر و رفتار او با طبيعت را در طول تاريخ پي مي گيرد تا اينکه به عصر جديد(دوره مدرن) مي رسيم؛ يعني زماني که بسياري از مناسبات اعصار و زمان هاي قبل، دچار تغييرات بنيادين شدند. در اين ميانه، پيدايش تکنولوژي هاي جديد، رابطه ي انسانها با يکديگر، و رابطه ي آنها با طبيعت را نيز دچار تغيير مي کند.
اما ظاهرا اين تغييرات، چندان توافقي نيستند و زمين، دل خوشي از آن ندارد!
قسمت اول کتاب، ضمن بررسي مراحل مختلف تاريخي و تاثير آن بر زندگي انسان ها و طبيعت، با رسيدن به قرن بيستم تمام مي شود.
در قسمت بعدي، ما با “زيست شناسي” آشنا مي شويم. در اينجا نيز، داستان ها و ماجراهايي در وجود دارند: فوتوسنتز و محبت هاي درخت در حق بشر؛ اثر گلخانه اي گازهاي دي اکسيد کربن و محبت هاي بشر در حق لايه ي اوزون؛ باران هاي اسيدي و … .
حيوانات و گونه هاي جانوري نيز در داستان زندگي طبيعت، جزئي از قربانيان و شاکيان هستند.
يکي از حساس ترين و مهم ترين قسمت هاي کتاب بخش سوم آن است. اين قسمت، يک روزِ زندگي خانواده ي لي در دهه ي نود قرن بيستم را نشان مي دهد. دوريس 47 ساله و آرتور 45 ساله، مرد و زن خانه هستند و گِرِگ 22 ساله و جولي 17 ساله فرزندان خانه.
گويا بي احترامي به نظم طبيعت و از دست رفتن هماهنگي انسان با هستي، تنها به محيط زيست آسيب نزده، بلکه هم چنين، باعث شده تا زندگي ما انسان ها به کلي دچار مسخ شود. روي آوردن به داروهاي اعصاب و آرام بخش، استفاده از مواد آرايشي، خوردن غذاهاي آماده و مضرّ، تنفس در هواي آلوده و کثيف، تعامل مدام با کامپيوترها و ماشين هاي فاقد احساس، شغل هاي خسته کننده و ملال آور، مصرف دخانيات، امکان ابتلا به انواع بيماري هاي سرطاني جديد و محروميت از چشم اندازهاي زيباي طبيعت، بخشي از زندگي روزانه ي خانواده ي لي است.اما همه ي آنها در رؤيا، آرزوي زندگي اي ديگرگونه را دارند.
قسمت بعدي کتاب در مورد جهان سوم است. وضعيت محيط زيستي اين کشورها، گرسنگي، فقر، کشاورزي، سهم کشورهاي شمال(صنعتي) و شرکت هاي چندمليتي در مشکلات جهان سوم، برنامه هاي جهاني براي رفع مشکلات کشورهاي فقير، برنامه هاي رشد و توسعه در اين کشورها و نيز نقد محيط زيستي اين گونه برنامه ريزي ها، موضوعات اين قسمت از کتاب را تشکيل مي دهند.
اما پايان داستان سرگذشت طبيعت تلخ است يا شيرين؟
مي تواند تلخ باشد، اگر با خشونت و بي تفاوتي به رفتارهاي فعلي مان ادامه دهيم…و مي تواند شيرين باشد، اگر…
قسمت پاياني کتاب، دعوت به تغيير است؛ تغيير در رفتارمان با طبيعت. در اين قسمت پيشنهادهاي مختلفي وجود دارند در اين باره که چه کارهايي مي توانيم انجام دهيم:
در اين کتاب مي آموزيم که براي حل بحران هاي محيط زيستي، به هيچ وجه کافي نيست که به مجموعه اي از راه حلهاي جايگزين اکتفا کنيم؛ ما بايد نوع نگاه مان به طبيعت را به کلي عوض کنيم. جمله ي ابتدايي متن، چنين مقصودي دارد: طبيعت را بايد همچون منبع الهام و احساس و معنويت دانست و نه منبع “بهره وري” و سود بيشتر.
از دل اين نگاه، تلاش هاي فردي و اجتماعي براي نجات و حفظ طبيعت بيرون مي آيند: تلاش و مبارزه براي توليد کالاهاي مرغوب و بادوام(به عوض کالاهاي مصرفي)؛ تمرکززدايي از توليد و رفتن به سمت توليد محلي؛ برنامه ريزي هاي اکولوژيکي مانند بازيافت و …؛ کشاورزي اکولوژيکي (از جمله کاستن از نقش سموم شيميايي در کشاورزي و…)؛ انتخاب تکنولوژي هاي سازگار با محيط زيست؛ اکولوژي در خانه و از همه
مهمتر اقدام جمعي براي نجات طبيعت!
“ما حالا ديگر به تهديدي براي هستي خود بدل شده ايم. در اين وضعيت، اين اعتقاد که “کارشناسان رفع و رجوعش مي کنند” همان قدر مي تواند خطرناک باشد که با بي اعتنايي شانه بالا بيندازيم و بگوييم “ديگر کار از کار گذشته است”. قضيه اين نيست که “يک عده افراد شرور” مي خواهند محيط زيست طبيعي را ويران کنند و “آدم هاي نيک نهاد” مي خواهند از آن دفاع کنند. خير و شرّ در کنار هم و در وجود همه ي ما هستند. آن چه که بيش از همه ي چيزهاي ديگر به آن نياز داريم عبارت است از مفهوم شايسته تر و معنادارتري که از واقعيت به دست مي آوريم؛ واقعيتي که تمامي حيات روي زمين را در بر مي گيرد، زميني که همه ي ما جزئي از آن هستيم و وابسته به آن ايم[…]”.