حدود نُه سال در یک شرکت مهندسی مشاور[1] کار کرده بودم و عملاً یکی از مهندسین باسابقهی آن شرکت محسوب میشدم. طی این سالها، مدیر عامل شرکت، پیرمردی باتجربه و صبور بود که هر گاه ما در فضای شرکت مشکلی احساس می کردیم، بادقت به حرفهای ما گوش کرده و سعی میکرد مشکلات را حل کند.
اما پس از این نُه سال، به علّت مشکلات جسمانیای که برای مدیر عامل بوجود آمد، فرد دیگری جایگزین او شد. مدیر عامل جدید، مشکلات موجودِ شرکت را جدی نمی گرفت و عملاً هیچ راهحلی در پیش نمیگرفت.
مشکلات عمدهای در محیط کار ایجاد شده بودند. در این مدت فشار کارها بر روی من، زیادتر شد. نحوهی تقسیم کار بین افراد شرکت، روز به روز از حالت منصفانه خارجتر میشد. عدهای از همکاران که از فرط بیکاری، پای کامپیوتر فیلم میدیدند و بازی میکردند، در مقابل مدیران طوری وانمود میکردند که گویی در حال کار کردن هستند. درحالی که من و چند نفر دیگر مجبور بودیم، بیشتر کار کنیم و فشار این بیبرنامگی بر دوش ما بود.
من علاوه بر توضیح این مشکل برای مدیران شرکت، جهت تقسیم درست کار و نظارت بر عملکرد کارکنان داخل شرکت پیشنهاد دادم تا مسئولی برای این کار تعیین شود. آنها میگفتند از این معضل آگاهاند و به زودی آن را حل خواهند کرد، اما عملاً هیچ اصلاحی صورت نمی گرفت.
از دیگر مشکلات آن شرکت نحوه ی پرداخت حقوقِ کارکنان بود. برای افزایش حقوق کارکنان، توانایی و میزان بازدهی اشخاص در نظر گرفته نمیشد. فضای روابط کاری هم تغییرات عجیبی پیدا کرده بود. دروغگویی و تخریب یکدیگر در میان کارمندان رواج پیدا کرده بود.
بارها با همکاران و مدیران برای حل مشکلات صحبت کردم. اوضاع روز به روز در حال بدتر شدن بود و به نظر میرسید که یکی از علل اصلی این وضعیت، جدی نگرفتن مسائل توسط مدیر عامل و سایر مدیران بود.
با توجه به چنین شرایطی، گهگاه به خارج شدن از شرکت فکر می کردم و به درستی و نادرستی چنین کاری فکر میکردم و با بعضی همکارانم هم درباره مشکلات صحبت میکردم. در نهایت من و عدهای از همکاران، نامهای به مدیران شرکت نوشتیم و در آن مشکلاتِ موجودِ شرکت، به علاوهی راهکارهایی که برای بهبود وضعیت به نظرمان می رسید را توضیح دادیم. به آنها گفتیم خوب است جلسه ای با کارکنان گذاشته شود و با نظرخواهی از کارکنان سعی کنیم مشکلات موجود را حل کنیم. یک ماه گذشت و مدیران جلسه ای نگذاشتند و وقتی هم درباره ی زمان جلسه با آن ها صحبت می کردیم، مُدام امروز و فردا میکردند. بعد از این ماجرا بود که سرانجام تصمیم گرفتم از این شرکت خارج شوم.
یکماه بعد، به شرکت مهندسی مشاور دیگری رجوع کردم. مدیرعامل شرکت جدید، دربارهی سابقهی کاری من پرسید و من نام شرکتی که در آن کار میکردم را به او گفتم. او گفت: «من مدیرعامل و مسئولان شرکت شما را میشناسم. شرکت شما شرکت معروف و خوبی است. به چه دلیل میخواهید از آن جا بیرون بیایید؟» من هم چند مورد از مشکلات عمدهی آن شرکت را برای او توضیح دادم. مدیر عامل وقتی حرف هایم را شنید گفت: «به نظر من هم در نظر گرفتن مسائل اخلاقی در کار خیلی مهم است و انشاءالله ما از این لحاظ مشکل خاصی با هم نخواهیم داشت».
با صحبتهای اولیهای که با مدیر عامل آن شرکت داشتم قرار شد در پروژه طراحی پل با آنها همکاری کنم. او به من گفت: «کارفرما برای طراحی سریعتر این پل، به شدت به ما فشار می آورد و به همین دلیل باید کار را سریعاً شروع کنیم». پیشنویس قرارداد تهیه شد، اما مدیرعامل امضای قرارداد را به هفتهی بعد موکول کرد.
با توجه به درخواست مدیرعامل برای آغاز سریع کار، طراحی پل را شروع کردم. یک هفته بعد به مدیر زنگ زدم و پرسیدم آیا قرارداد را امضا کردهاید؟ او گفت: «من برای انجام یک مأموریت به مسافرت رفتهام. پس از برگشت، حتما آن را پیگیری خواهم کرد.» یک هفته بعد به او زنگ زدم.
– توانستید قرارداد را امضا کنید و پول پیش قرارداد را به حساب بریزید؟
– نه!
– اگر مشکلی هست بگویید تا من هم در جریان باشم.
– دخترم در حال آماده شدن برای کنکور سراسری است. اگر اجازه بدهید یک هفته دیگر بگذرد تا من از این وضع پرتنش خارج شوم و در کمال آرامش قرارداد را امضا کنم.
اما ماجرا همچنان ادامه داشت. این مدت نیز سپری شد و من مجدداً زنگ زدم. مدیرعامل گفت:«شاید باورنکنید مهندس، ولی الان در حال اسبابکشی هستیم. پس از اسبابکشی، خودم با شما تماس خواهم گرفت.»
ده روز دیگر گذشت. اکنون بیش از یک ماه بود که بدون این که قراردادی ثبت شود، در حال انجام پروژه بودم. با خودم فکر کردم: «نکند قسمت اعظم طراحی را بدون عقد قرارداد انجام دهم و مدیر عامل هم بدون حقالزحمه از طرح استفاده کند؟ هر چند در ابتدا او آدم اخلاقیای به نظر میرسید، اما در عمل خبری از اخلاقی عمل کردن نیست؟!»
چند روز بعد، باز هم با مدیرعامل تماس گرفتم ولی این بار گوشی را برنداشت. دو ساعت بعد جانشین مدیر عامل به من زنگ زد و گفت: «کاری داشتید مهندس؟!…مدیرعامل الان مسافرت هستند.» من متوجه شدم که مدیرعامل از پاسخگویی طفره میرود و مدام به بهانههای مختلف، امضای قرارداد و واریزِ پیشپرداخت را به تعویق میاندازد و به همین خاطر گفتم: «ببخشید، من به دلیل عدم شفافیت و صداقت و نبود قرارداد، از ادامه کار با شما معذورم.»
جانشین مدیرعامل گفت:
– ما هم با مشکلاتی دست به گریبان هستیم. مثلاً کار فرما پول ما را به صورت منظم پرداخت نمیکند؛ البته برای پول شما مشکلی وجود ندارد. بدقولی هم در جامعه خیلی وجود دارد و شما نباید خیلی سخت بگیرید.
– شاید خیلی از آدم های جامعه بدقول و پشتگوشانداز باشند، اما این دلیل نمیشود که ما هم عملی مشابه آنها انجام دهیم. من بارها به مدیر عامل گفتهام که اگر مشکلی وجود دارد، صادقانه بگویید، اما ایشان هیچ حرفی نمیزد و مکرّر وعدهی آینده می داد. من روز اول گفته بودم اگر شرایط محیط های کاری، به دور از انصاف و صداقت و همراه با بهرهکشی باشد، حاضر به همکاری نیستم. در مورد مشکلات مالی ای که با کارفرما دارید نیز قبلاً به مدیر عامل پیشنهاد داده بودم که همهی مهندسین مشاور شهر، با شهردار جلسه ای بگذارند و در آن مشکلات خود را عنوان کنند و به دنبال راهی برای حل مشکلات خود باشند؛ ولی ایشان ظاهراً این قضیه را جدی نگرفته اند.
پس از بحث و گفتگوی بسیار گفتم: «مسئلهی اصلی این است که مدیر عامل به دنبال یک همکاری سالم و شفاف نیستند و التزامی هم به گفتگوی صادقانه ندارند». وجود چنین فضایی، باعث شد تا از این محیط کاری نیز خارج شوم و فرصتهای دیگری را امتحان کنم.
***
برخی نکات قابل توجه
- گفتگو، تعامل مبتنی بر صداقت و عملکرد مسئولانهی مدیران میتواند محیطهای کاری را به فضایی امن و شاداب تبدیل کند. بر خلاف آن، پیگیری نکردن مشکلات موجود و حذف گفتگو و روالهای مناسب برای ارتباط کارمند-مدیر (مانند جلسات بررسی مشکلات)، اعتماد را از بین برده و کارکنان را به یأس کشانده و یا دعوت به مسئولیتگریزی میکند.
- سکوت و مماشات در برابر مشکلات هم به ضرر مدیران است؛ هم به کل شرکت لطمه میزند و هم خود فرد را در موضعی از انفعال و ستمپذیری قرار میدهد. طرح انتقاد، پیشنهاد و ارائهی بازخوردِ برنامههای فعلی به مدیران ما را در حلّ مسئله یاری خواهد کرد: اگر سازمان قابل اصلاح باشد، این انتقادات و پیشنهادات به بهبود شرکت خواهد انجامید و ما را از فشارهای نابجا نجات میدهد. و اگر اهتمامی به حل مشکلات نبوده و وضعیت به کلی خراب باشد، روشن شدن این مسئله که «شرایط آزاردهنده ادامه خواهد یافت»، ما را از بلاتکلیفی دور کرده و در تصمیمگیری برای ماندن یا رفتن یاری خواهد نمود.
- در خاطره دوم، مدیرعامل می خواهد از هر روشی برای پیشبرد پروژه استفاده کند. این رویکرد او، از یک طرف باعث نادیده گرفتن همکاران، دروغگویی و پنهانکاری شده و از طرف دیگر به زیان خود وی نیز تمام خواهد شد، زیرا بخش اعظم نیرو و انگیزهی کاری در کشمکشهای ناشی از دروغ و بیاعتمادی تلف میگردد.
- تلاش برای دستیابی به محیط کاریای که همراه با صداقت، شفافیت و (شاید) دوستی باشد، چیزی است که نباید از آن مأیوس بود. جنین یأسی، سبب میگردد تا هر شرایط رنجآوری را ادامه دهیم. شرایط شغلی سالم چیزی است که میتوان برای آن کوشید.
- رفتارهای غیر اخلاقیای نظیر دروغگویی و عدم شفافیت، به دلیل از بین بردن اعتماد – که زیربنای هر گونه رابطه پایدار و مؤثر است- باعث میشود به خواستههایی که میتوان به نحوی معقولی به آنها دست یافت، نرسیم. در خاطره دوم، مدیر عامل مدعی بود که کارفرما بموقع پرداختهای مالی را انجام نمیدهد و همین امر را دلیلِ تعویق قراردادها و موش و گربه بازی با مهندسان و طراحان عنوان کرده بود. اگر واقعا چنین مشکلی وجود داشته است، میشد به شکلی منطقی به حل مسئله رسید. اگر کارفرما (شهرداری یا اداره راه و شهرسازی) در پرداختهای مالی خود خوب عمل نمیکند و این مشکل برای اغلب مشاورانی که با آن کارفرما کار می کنند وجود دارد، بنابراین میتوان به جای این که هر مشاور به تنهایی برای رفع مشکل خود اقدام کند، از طریق انجمن مهندسین مشاور و تشکیل جلساتی مشترک با کارفرما مسائل موجود را مطرح کرده و برای آن راهکار اندیشید. ولی اگر ما به جای پی گیری چنین راه حل هایی، با کارکنان خود غیر شفاف رفتار کنیم، نتایج چندان خوشایندی به بار نخواهد آمد: بیبرنامگی کارفرمای بالادستی ما به نحو اصولی حل نمیشود؛ روابط ما با کارکنان زیردستمان خراب و خرابتر خواهد شد.
- به منظور کمک به شفافسازی روابط کارمندان و مدیران میبایست قراردادهایی کتبی که در آن حقوق طرفین در نظر گرفته شده است، مابین آنان منعقد شود. برای این منظور باید شکل کلی قرردادهای این چنینی، با ذکر تمام موارد تهیه شود و در اختیار همهی داوطلبان کسب شغل قرار گیرد.
- ) شرکت مهندسیای که وظیفهاش، طراحیِ پروژههای مهندسی و نظارت بر اجرای صحیح آنها است. ↑