از عصایی که سفید است، بیشتر بدانیم (نوشته)
به بهانه روز جهانی نابینایان
موسسه رحمان ۳ سال پیش پای صحبتهای نرگس نیکخواه نشست؛ استاد جامعهشناسی دانشگاه کاشان که سالها رئیس جامعه نابینایان و کمبینایان این شهر بوده و خود نیز نابینایی را تجربه کرده است. بخشی از صحبتهای ایشان را در ادامه بخوانید:
ما در کاشان کاری انجام دادیم که بسیار مؤثر بود. همه کسانی که در آن برنامه شرکت داشتند، الان به مشکلات نابینایان توجه جدی دارند. از فرمانداری خواستیم تا جلسه شورای شهر را در انجمن ما برگزار کند. نمایندگان رسانهها را هم دعوت کردیم. بدون اینکه بگوییم قرار است با نابینایان آشنا شوند.
در حاشیه جلسه از همگی خواستیم تا کار نابینایان را با رایانه ببینند. مشغول بازدید که بودند، برق را قطع کردیم. طوریکه کفشهاشان را پیدا نمیکردند، به هم میخوردند، در تعارفات و عذرخواهی گیر کرده بودند و ما باید راهنماییشان میکردیم به کدام سمت بروند. وقتی گفتیم در فلان طبقه از شما پذیرایی میکنیم، نمیدانستند کجا و چگونه بروند. برایشان تجربه سخت و ناخوشایندی بود. وقتی نشستند، گفتند اگر برق برود، هیچکاری نمیتوانیم بکنیم و زندگیمان تعطیل میشود. به آنها گفتیم ما نابینایان با همین وضع زندگی میکنیم و درس میخوانیم و موسیقی کار میکنیم و آواز میخوانیم.
این موقعیت برای آنها تلنگری جدی بود. حالا اگر روزنامهنگاری بخواهد مسائل منِ نابینا را بنویسد، از زبان من مینویسد. مسئولِ مرتبط بخواهد برنامهای تدوین کند، از نگاه من مینویسد. شکل گرفتن همدلی و تفاهم و درک مشترک، در بازنمایی معلولیت، آموزشها، سیاستگذاریها، قضاوت مردم و… بسیار موثر و کارا خواهد بود.
تصویری که بچههای نابینا از خودشان دارند، عمدتاً ناشی از برخوردهای دیگران است؛ آنها میگویند وقتی جامعه و خانوادهام مرا ناتوان و سربار میپندارد، چگونه میخواهم تلاش کنم؟ آنها احساس میکنند که:
۱. باید معلولیت خود را پنهان کنند تا دیگران نفهمند و سهمشان در زندگی اجتماعی کاهش نیابد.
۲. باید تلاش کنند بگویند که ”ما میتوانیم“. اما برای اثبات این توانمندی، خود را بسیار آزار میدهند و بیش از آنچه بتوانند، میکوشند.
بسیاری از خانوادهها فکر میکنند دارند ازسوی خدا آزمایش میشوند و باید رضایت خداوند و همچنین فرزندشان را تأمین کنند. اینها فرزندانی وابسته و ناتوان پرورش میدهند.
برخی خانوادهها باور دارند که رسیدگی به فرزند معلول بیفایده است و پیشرفتی در زندگیاش روی نخواهد داد. فرزند معلولشان را طرد میکنند و و برای رشد او سرمایهای نمیگذارند.
اما بعضی خانوادهها به این نتیجه رسیدهاند که فرد دارای معلولیت نباید تنبلی کند؛ باید تلاش کند و ما هم کمکش میکنیم. تنها در چنین عرصهای است که میبینیم نابینایان میکوشند و به خودباوری و ایستادگی در مقابل ساختارهای متصلب جامعه میرسند.
با این وجود، حمایت جامعه همچنان مهم است؛ نابینا تلاش میکند با همه سختیها درس بخواند؛ اما خانواده او را درک نمیکند، انگیزهای نمیدهد، سخاوتمند نیست و در تأمین هزینههای آموزشی همکاری نمیکند. بهعلاوه، مدرسه امکانات لازم را فراهم نمیکند و آموزگار او را جدی نمیگیرد. این برخوردها باعث میشود تا فرد از وضعش راضی نباشد و احساس کند تلاشش فایده ندارد.
کتاب “معلولیت؛ چالشها و سیاستها در ایران”
مجموعه نشستهای برگزار شده در سال 1395
تکنولوژی و نرمافزارهای ویژۀ معلولان (نوشته)
امید هاشمی
هدف از طراحی و توسعه بسترهای مبتنی بر فناوری، قطعاً تسهیل و بهبود زندگی آدمها است. بدون شک شما نیز اذعان دارید که زندگی ما در عصر حاضر، از نظر سرعت و سهولت، حتی با همین بیست و چند سال پیش هم قابل مقایسه نیست. بیگمان همه این سرعت و سهولت را هم مدیون توسعه اقسام مختلف فناوریها هستیم.
استفاده از فناوریها در پیشبرد امور روزمره، خیلی وقتها برای عموم افراد جامعه یک گزینه محسوب میشود؛ بدان معنا که افراد مختارند تصمیم بگیرند که فلان کار روزمرهشان را با یا بدون کمک فناوریها انجام دهند. مثلاً شما میتوانید انتخاب کنید که ظهر برای ناهار، غذا را به شیوه قدیم تلفنی به رستوران نزدیک محل کار سفارش دهید یا اپلیکیشن ثبت سفارش غذا را باز کنید و منوهای رستورانهای اطرافتان را بکاوید و یکی را سفارش دهید و مبلغش را هم پرداخت کنید و منتظر دریافتش بنشینید. این ماجرا اما در باره افراد دارای معلولیت، کمی متفاوت است. برای این گروه از افراد جامعه، خیلی وقتها توسل به فناوریها تنها گزینهای ست که به آنها امکان انجام بعضی کارها را میدهد.
گمان میکنم بتوانم این ادعایم را با یک مثال روشن کنم؛ تصور کنید سال ۱۳۷۵ است و یک فرد نابینا، قصد دارد یک دستگاه تلویزیون بخرد. خب قاعدتاً خبری هم از انواع وبسایتها و اپلیکیشنها نیست که بتواند به کمکشان بازار را زیر و رو کند و مدل مورد نظرش را پیدا کند. این دوست نابینای ما که از قضا ساکن تهران هم است، به قصد صوتی تصویریهای خیابان جمهوری از خانه بیرون میزند. با کلی دردسر، خود را به بورس لوازم صوتی و تصویری میرساند. حالا اصل گرفتاریها از اینجا به بعد شروع میشود.
چون نمیتواند تابلو فروشگاهها را بخواند، نمیداند کدام فروشگاه، چه بِرندهایی را عرضه میکند؛ مجبور میشود به شکل تصادفی وارد هر یک از فروشگاهها بشود و از متصدی سؤال کند. متصدیها هم آدمهایی هستند با روحیات مختلف. یکی باحوصله و خوشبرخورد، آن یکی بدعنق و کمحرف و بیحوصله. یکی باسواد و مسلط به کار، آن دیگری کماطلاع. خیلی جاها هم از آنجا که متصدی با مشتریان دیگر مشغول چانهزنی است، توجهی به مشتری تازه وارد ندارد و نهایتاً بیآنکه بفهمد مشتریاش نابیناست، در پاسخ به سؤالاتش، یک بروشور شامل انواع مدلهای موجود در فروشگاه و توضیحات هر مدل به دستش میدهد.
این روش، با تمام گرفت و گیرهایش، حتی تا همین ده سال پیش هم تا حدودی بر بازار حاکم بود اما حالا چه؟ الآن اوضاع به کلی فرق کرده. یک نابینا میتواند مرورگر گوشی یا رایانهاش را باز کند، وارد یکی از وبسایتهای فروش لوازم خانگی شود و انواع و اقسام مدلها را زیر و رو کند و صحت اطلاعات را هم با چند وبسایت دیگر بررسی کند و حتی قیمت را هم با فروشگاههای دیگر مقایسه کند و در نهایت هم بدون نیاز به خروج از خانه، خریدی موفق را به سرانجام برساند و کالای مورد نظرش هم در خانه به او تحویل داده شود. این، تنها یک نمونه از گشایشی بود که فناوری در زندگی افراد دارای معلولیت به وجود آورده. این نوشته را میتوان تا دهها صفحه هم با همین موضوع ادامه داد اما احتمالاً ذکر همین یک نمونه، در تبیین ضرورت آشنایی و دسترسی افراد دارای معلولیت به فناوریها، کافی باشد.
برای مطالعۀ ادامه متن و آشنایی با نرمافزارها به این لینک مراجعه کنید.
منبع: سایت مدرسۀ رسا
دیدگانی برای نابینایان؛ نگاهی به زندگی لویی بریل از دریچۀ کتاب «پیروزی بر شب» (معرفی کتاب)
لویی بریل، کودک شادمان و پر شر و شور خانوادهی بریل، در حادثهای در کودکی نابینا میشود. این نابینایی اما، با اشتیاقی که خود او به زندگی کردن و آموختن دارد، و با حمایتها و دقت نظر خانواده و دوستان، زمینهای میشود برای پرورش شخصیتی متعهد، باهوش، خلاق و مهربان که سرانجام هدیهای مهم را برای تمامی نابینایان جهان به ارمغان میآورد: خط بریل؛ ابزاری است که «رابطه» و «آگاهی» را برای نابینایانی که زمانی تنها، دورافتاده و تحقیر شده بودند به ارمغان آورده.
گزیدهای از زندگی بریل را به روایت کتاب «پیروزی در شب» را در این لینک بخوانید.
منبع: سایت مجلهٔ طلوع
رسانه و چالشها و فرصتهای آن برای افراد دارای معلولیت در اجتماع (صوتی)
امیر سرمدی، ابوذر سمیعی، اشکان آذر ماسوله
طراحی با در نظر گرفتن نابینایان (ویدئو تد)
فرهنگ تعامل با دانشآموزان دارای معلولیت (مقاله)
ابوذر سمیعی
فرهنگ تعامل با دانش آموزان دارای معلولیت (بخش اول)
فرهنگ تعامل با دانش آموزان دارای معلولیت (بخش دوم)
*چگونه با دانشآموزان معلول رفتار کنیم؟
*چگونه آنها را در کلاس مشارکت دهیم؟
*چه رفتارهایی در برخورد با دانشآموزان معلول در کلاس انجام ندهیم؟
*افراد دارای معلولیت از دوران دانشآموزی خود چه خاطراتی دارند؟
منبع: سایت مدرسه رسا
«تحلیل وضعیت کودکان دارای معلولیت و نیازهای ویژه در ایران» (معرفی کتاب)
کتاب «تحلیل وضعیت کودکان دارای معلولیت و نیازهای ویژه در ایران» ، حاصل همکاری تعدادی از کارشناسان حوزه معلولیت در ایران (شامل نهادهای حمایتی دولتی و انجمن های مردمنهاد) و صندوق کودکان ملل متحد unicef است که در سال ١٣٩٨ منتشر شده است.
از جمله تیترهای مهم کتاب میتوان به موارد زیر اشاره کرد: تعاریف و مفاهیم(تعریف معلولیت و کودک دارای معلولیت)، یافته ها و دادههای موجود، چهارچوبهای حقوقی، قوانین و سیاستها، دستاندرکاران حوزه معلولیت(وزارت آموزش و پرورش، وزارت بهداشت، وزارت ورزش و جوانان، مراکز خصوصی و مردمنهاد) و برنامهها، دستاوردها و چالشهای آنان و… .
از متن کتاب: معلولیت میتواند از بدو تولد (در اثر عوامل و اختلالات ژنتیکی)، ازدواج نامناسب خونی، بیماری در دوران بارداری و … یا در سایر مراحل رشد فرد تا دوران سالمندی عارض شود. در ایران با وجود اینکه معلولیت ناشی از بیماریهای عفونی واگیردار تا حدود زیادی کنترلشده ولی معلولیت ناشی از حوادث و سوانح به خصوص تصادفات جادهای و جنگ یا پیامدهای آن (مانند مینهای باقیمانده از جنگ، اختلالات ژنتیکی و …) نسبتاً بالا است. امروزه تغییر پارادایمی به معلولیت ایجاد شده که در پرتو آن نگاه به افراد دارای معلولیت نه به عنوان ابژه مفعولی اقدامات خیریهای درمانی یا مراقبت و محافظت اجتماعی بلکه به عنوان فردی است عامل و فاعل و دارای حقوق که توانایی مطالبهی آن و تصمیمگیری آزادانه و توأم با اختیار و رضایت برای زندگی خود همچون عضوی فعال از جامعه را دارد. اما واقعیت این است که معلولان به مثابه بخشی از جامعه که بر اثر عوامل ژنتیکی – وراثتی، عوامل زیستی (بیماری)، سوانح و شرایط اجتماعی-فرهنگی و محیطی بخشی از قدرت خود را از دست میدهند، از این حقوق بهرهمندی کامل ندارند. در کشورهای در گذر رشد، افراد معلول به مجموعه ای از امکانات (خدمات بهداشتی، درمانی، آموزشی، بهرهمندی از برنامههای مهارتیابی و حرفهآموزی و خدمات کاریابی) که به طور معمول در اختیار شهروندان عادی قرار میگیرد، دسترسی ندارند. دادههای آماری در مورد افراد دارای معلولیت از یک سو، بسیار متاثر از تعاریف، نحوهی شناسایی و نحوهی ثبت دادههای مرتبط با این افراد و از سوی دیگر متاثر از امکانات و زیرساختهای اطلاعاتی و آماری کشورها است. بازنگری در تعاریف میتوانند به تدقیق آمار و اطلاعات مربوط به این گروه کمک کنند. علیرغم محدودیتهای آماری در رویکرد برنامهریزی حق-محور به حقوق کودک، این محدودیتها، ناقض تعهد و مسئولیت ارکان مختلف جامعه در جهت تلاش برای رفع موانع تحقق حقوق افراد دارای معلولیت و نیازهای ویژه، نخواهد شد. چند نکته مهم در ادامهی این بحث باید مدنظر قرار گیرد. اول اینکه افزایش امید به زندگی، بهبود مراقبتهای بهداشتی-درمانی، بهبود تغذیه و وضعیت معیشتی در جوامع و ….باعث شده افراد بیشتری علیرغم داشتن معلولیت، امکان ادامه حیات داشته باشند. افزایش تعداد سالمندان در کشورهای مختلف نیز عامل دیگری برای ازدیاد تعداد افراد دارای معلولیت و افزایش بار نظامهای حمایتی در جوامع است. از سوی دیگر به دلیل دور باطل بین فقر و معلولیت افراد فقیر بیشتر به معلولیت دچار میشوند و بالعکس. تمامی این موارد، چالشهای مهمی را برای نظامهای رفاه اجتماعی به وجود میآورد.
معرفی طرح «برایت قصه میگویم»
«برایت قصه میگویم…» برنامهای است با هدف تهیهی قصههای صوتی برای کودکان و نوجوانان نابینا، توسط کودکان و نوجوانان دانشآموز. در واقع، این برنامه تنها یک پیشنهاد از جانب ماست، و اجرای واقعی آن به عهدهی خود شما است؛ اما، برای کمک به اجرای چنین برنامهای، ما موادی را آماده کردهایم. با داشتن این مواد، شما میتوانید برنامهی ضبط قصههای صوتی را در هر مدرسهای که خواستید، یا در مکانهای دیگری مثل دانشگاهها، فرهنگسراها، مساجد، یا حتی در جمعهای خانوادگی و دوستانه اجرا کنید.
برای اطلاع کامل از این طرح به این لینک مراجعه فرمایید.
منبع: سایت سپیدهدمان
تکنولوژیهای مفید برای دانشآموزان نابینا و کمبینا (معرفی برنامۀ صفحهخوان)
ابوذر سمیعی
در این بخش قصد دارم تکنولوژیهای مفید برای دانشآموزان نابینا و کمبینا را معرفی کنم. به عنوان اولین تکنولوژی، به سراغ صفحه_خوان یا Screen_readerرفتهام.
پیش از آغاز لازم است توضیح دهم، سابقا رسم بر این بود که دانشآموزان دارای معلولیت از سایر دانشآموزان جدا شوند و در مدارس استثنائی تحصیل کنند، اما در آموزش و پرورش نوین، آموزش فراگیر در دستور کار قرار گرفته و همهی دانشآموزان باید درکنار هم تحصیل کنند تا بتوانند با نیازها و محدودیتهای یکدیگر آشنا شوند و پذیرای تفاوتها باشند. در این خصوص بیشتر صحبت خواهیم کرد. فعلا برویم سراغ «صفحهخوان».
دانشآموزان نابینا و کمبینا، برای کار با کامپیوتر، موبایل یا تبلت، از نرمافزارهایی به نام صفحهخوان استفاده میکنند که هرآنچه بر روی صفحه وجود داشته باشد، برایشان خوانده میشود. به این ترتیب، آنان میتوانند به راحتی با همه نرمافزارها و اپلیکیشنهایی که نصب کردهاند کار کنند. البته این برنامهها باید استانداردهای دسترسپذیری را رعایت کرده باشند تا صفحهخوان بتواند بخشهای مختلف را بخواند. متاسفانه یکی از اپلیکیشنهای ضروری که این استانداردها را رعایت نکرده و توسط صفحهخوانها پشتیبانی نمیشود اپلیکیشن شاد است. یعنی دانشآموزان نابینا و کمبینا فعلا قادر به استفاده از این اپلیکیشن نیستند.
اگر دانشآموز نابینا و کم بینا دارید:
- بهتر است بر روی اپلیکیشنهایی مثل واتساپ یا تلگرام که دسترسپذیر هستند با آنها ارتباط برقرار کنید؛
- حتیالامکان مطالب را به صورت نوشته یا صدا برای آنها بفرستید.
- اگر مجبور شدید عکس یا فیلم بفرستید، حتما برای آن توضیح (کپشن) بگذارید تا دانشآموز نابینا متوجه محتوای عکس بشود.
منبع: سایت مدرسه رسا
معرفی چند سایت و پادکست مرتبط با نابینایان
برنامهی هزار افسان:
وبلاگ:
Http://mehrandousti.blogfa.com
کانال تلگرام:
mehrandousti@
رادیو سوینا (سینمای نابینایان):
کانال تلگرام:
radio_sevina@
اینستاگرام:
https://instagram.com/sevinagroup
سایت رادیو سوینا:
Www.sevinagroup.com
پایگاه اینترنتی نابینایان در ایران(محله نابینایان):
اینستاگرام:
https://www.instagram.com/gooshkon.ir/
سایت:
gooshkon.ir
کانال تلگرام:
hotgooshkonarchive@
معلولیت و سواد رسانهای (پادکست)
در این پادکست ابوذر سمیعی دانشجوی دکتری سیاستگذاری فرهنگی که سالهاست نابینا شده است، داستان زندگیاش را تعریف میکند و دربارهی نحوهی رفتار درست معلمان با دانشآموزان معلول خصوصاً نابینایان صحبت میکند.
او به ما میگوید چه تکنولوژیهای ارتباطی به نابینایان یاری میرساند تا زندگی راحتتری داشته باشند و همچنین با نگاهی نقادانه دربارهی نحوهی بازنمایی معلولان در رسانهها با معلمان صحبت میکند.
کودکان و زنان نابینا، محرومترین گروه در طبقه معلولان (مقاله)
سمیه جاهدعطاییان
«گفتند معلم نابینا نمیخواهیم» (مقاله)
الناز محمدی
چشمی برای دیدن ما نیست؛ حکایت اشتغال معلولان به روایت سه عضو تیم دو میدانی نابینایان (مقاله)
مریم طالشی
ورزشکاران معلول هم از بیکاری رنج میبرند. برای اغلب آنها شغل ثابتی وجود ندارد و از بیمه و قراداد هم محرومند و هیچ امنیتی به لحاظ شغلی ندارند. بسیاری از معلولان وقتی برای استخدام مراجعه میکنند در آزمایشهای پزشکی رد میشوند.
حقوق سیاسی معلولان (مقاله)
محمدکریم آسایش
وقتی حذف یک پله میتواند یک زندگی را عوض کند؛ گفتگو با مانی رضویزاده مدیر پروژۀ متن اطلاعات مناسبسازی (بام) (مصاحبه)
عماد برقعی
«شاد» تبعیض علیه معلولان را تشدید کرد (مقاله)
«بدن ما ملک عمومی نیست»؛ گزارشی از وضع آزار جنسی زنان معلول (مقاله)
الهه محمدی
کارگاه آموزشی آشنایی با مسائل آموزشی معلولین (صوتی)
کارگاه آموزش آشنایی با مسائل آموزشی معلولین با حضور کارشناسان، پژوهشگران و خبرنگاران بر بستر آنلاین برگزار شد. در این کارگاه دکتر احمد میدری؛ استاد دانشگاه و معاون اسبق وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، دکتر سهیل معینی؛ رئیس هیئتمدیره انجمن باور، سرکار خانم دکتر فاطمه مهاجرانی از اعضای جامعه خیرین مدرسهساز و سرکار خانم دکتر تهمینه موسوی؛ عضو هیئتعلمی گروه توانبخشی دانشگاه تهران به ارائه نقطهنظرات خود پرداختند.
همچنین در بخش دوم این جلسه، میزگردی با حضور سرکار خانمها سحر آزاد؛ روزنامه نگار و تولیدکننده پادکست پانزده صدم، شهرزاد همتی؛ دبیر اجتماعی روزنامه شرق، رؤیا بابایی؛ خبرنگار خبرآنلاین و جناب آقای بهار از خبرگزاری ایرنا برگزار شد.
گزیدهای از پژوهش پدیدارشناسی نابینایی؛ از روایت نابینایان تا برساخت اجتماعی نابینایی (مقاله)
مسعود گلچین، فاطمه جواهری، ابوذر سمیعی
چکیده
در این مقاله، پدیدهی نابینایی از منظر افراد دارای آسیب بینایی، واکاوی و نقش گفتمانهای اجتماعی و پیشفرضهای فرهنگی در درک و تفسیر این پدیده بررسی میشود. بدین منظور با پانزده نفر از افراد دارای آسیب بینایی که به روش نمونه گیری هدفمند و نظری انتخاب شدند، مصاحبه عمیق صورت گرفت. دادههای به دست آمده با استفاده از شیوهی کدگذاری سه مرحله ای تنظیم و به روش تحلیل پدیدارشناختی، مطالعه شدند. مهمترین مقولههای یافت شده پژوهش حاضر عبارت اند از: «طبیعی دانستن معلولیت»، «تحمیل معلولیت»، «بازیابی سلامت»، «احساس گناه»، «رنج تحمیلی قضاوتهای کلیشه ای»، «بی هویتی اجتماعی»، و «بازتعریف معلولیت». نتایج نشان داد درک و تفسیر پدیدهی نابینایی از منظر بیشتر نابینایان با آنچه عموم مردم تصور میکنند، متفاوت است و در بسیاری از موقعیتها، گفتمانهای اجتماعی و فرهنگیِ رایج در میان مردم به پدیدهی نابینایی، احساسات نامطلوبی را در افراد نابینا بر می انگیزند و معمولاً رنج مضاعفی را به آنها تحمیل میکنند.
بر این اساس، آنچه موجب محدودیت افراد نابینا شده، تا حد زیادی ناشی از برساخت اجتماعی، انگارهها و پیشفرضهای فرهنگی شکل گرفته در مورد نابینایی است. به نظر میرسد چنین برساختی از جمله عواملی است که میتواند در موارد متعدد موجب به رسمیت نشناختن افراد نابینا از سوی جامعه و ظهور پدیدهی بیهویتی اجتماعی و از دست رفتن اعتمادبهنفس در آنان شود. به این ترتیب آنچه می تواند افراد نابینا را از این موقعیت خارج کند، پدیده اعتماد است که اساسی ترین پایهی آن را نخست میتوان در پذیرش و همراهی خانواده و سپس در بینش و رفتار مناسب جامعه جستوجو کرد. این موضوع در افراد نابینا، زمینهی شکل گیری اعتمادبهنفس و توانایی بیان نیازهای فردی آنها را به وجود می آورد. در این صورت، فرد نابینا ساختارهای محدودکننده معلولیت را که میتواند در او نوعی درماندگی آموخته شده یا ناتوانی و معلولیت ثانویه ایجاد کند، پذیرا نمی شود.
مقدمه و طرح مسئله
آسیب بینایی شامل انواعی از کمبینایی و نابینایی، مسئلهای است که بشر با وجود توسعهی دانش پزشکی و پیشرفت فراوان فناوریهای گوناگون، کماکان با آن دست به گریبان است. شناختی که عموم مردم در خصوص نابینایان و کمبینایان دارند، عمدتاً برآمده از روایات و بازنمایی این افراد در رسانه و ادبیات است. این امر خود موجب بازتولید برساخت اجتماعی نابینایی و تحمیل آن به آنان شده است.
بسیاری از پیشفرضهای فرهنگیِ شکل گرفته در مورد نابینایان، از منظر خود این افراد با واقعیت زندگی آنان تطابق چندانی ندارد. معلولیت امری اجتماعی است، اما عموم مردم آن را مسئلهای زیستی – پزشکی میبینند و ناتوانی افراد دارای معلولیت را با نقصان جسمی آنان مرتبط میدانند. در خصوص افراد نابینا، به طور خاص علاوه بر پیشفرضهای عام حوزه معلولیت، کلیشه ها و نگرشهای قالبی مضاعفی نیز رایج است که منابع معرفتی جامعه آنها را گسترش داده است.
بنیادیترین منبع معرفت پدیده ها، شناخت بر اساس مشاهده است. مواجههی مستقیم با نابینایان این امکان را برای برخی از افراد فراهم کرد که از آنان شناختی نسبی به دست آورند، اما حضور محدود افراد دارای آسیب بینایی در جامعه و مواجههی اندک اغلب مردم با این اشخاص موجب شده معرفت درستی دربارهی آنان شکل نگیرد. از اینرو برخورد نادر و سطحی بیشتر افراد با نابینایان، موجب شناختی مخدوش و گذرا میشود که بسیاری آن را به عموم نابینایان تعمیم میدهند.
منبع دیگرِ کسب شناخت دربارۀ افراد نابینا، روایتها و بازنماییهای مختلفی است که درباره زندگی آنان ارائه میشود. رمان، فیلم، داستان، شعر، برنامه های تلویزیونی و… هر یک تصویری از نابینایان ارائه میکنند.
آنچه در این روایتها مشترک است، غلبۀ ایدئولوژی حاکم بر این روایتها است. خوانش تقریباً واحدی از نابینایی که میتوان آن را با عنوان «گفتمان روشندلی» تفسیر کرد، روایتهای جاری در خصوص نابینایی را تحت الشعاع قرار داده است. در این شرایط آنچه می تواند معرفتی ژرف از موضوع آسیب بینایی ایجاد کند، تجربه زیسته افراد نابینا و روایتهایی است که آنان ارائه میکنند. این روایات میتوانند آنچه را از مفهوم نابینایی تقلیل یافته یا دچار اعوجاج شده، آشکار کنند و ادراک افراد دارای آسیب بینایی را از نابینایی نشان دهند.
اگر با پدیدارشناسان همداستان شویم، جهان را به طور دائم در کنش متقابل نمادین و ادراک انسانیِ در حال خلق شدن خواهیم یافت. پدیدهها در ذات خود معنای خاصی ندارند و ما در ادراک اجتماعی و کنش متقابلی که با پدیده ها داریم، به آنها معنا می بخشیم. نابینایی پدیدهی زندهای است که دائماً در حال خلق و بازتولید است و کنشگران هر روز در مواجهه با جامعه آن را معنا میبخشند، ادراک و باز تعریف و زندگی میکنند . مسئلهی مورد توجه این مقاله، واکاوی پدیده نابینایی از منظر افراد دارای آسیب بینایی است. فرایند نابینایی، چگونگی مواجههی افراد نابینا با این پدیده، و چگونگی مواجههی جامعه با پدیده نابینایی، دیگر مسائلی هستند که در این پژوهش بررسی میشوند. بررسیها نشان میدهد میزان مشارکت افراد معلول در عرصههای اجتماعی به مراتب کمتر از نسبت جمعیتی آنان است. بسیاری از معلولان به دلیل فشارهای اجتماعی وارد شده بر آنها، از جامعه طرد و خانه نشین شده اند. غیبت تحمیلی افراد معلول، سبب به حاشیه رفتن آنان و کم اهمیت شدن نیازهای ایشان در جریان اصلی اجتماع شده است. پژوهش حاضر با پرداختن به فشارهای اجتماعی تحمیلی بر افراد نابینا، برساخت اجتماعی معلولیت و کلیشه های رایج این حوزه را آشکار کرد. این بررسی می تواند با آشکار کردن بخشهای پنهان و طبیعی انگاشته شدهی معلولیت، به اصلاح نگرشهای قالبی در خصوص افراد دارای آسیب بینایی کمک برساند و موجب حضور حداکثری این افراد در عرصههای اجتماعی شود. از سویی، فهم پدیدهی نابینایی میتواند ادراک سیاستگذاران و تصمیم سازان را در مورد موضوع نابینایی تغییر بدهد و موجبات اتخاذ سیاستهای مناسبتر را فراهم آورد.
براساس آنچه گفته شد، پرسشهای این پژوهش عبارت اند از: پدیدهی نابینایی از منظر نابینایان چگونه تجربه، درک، و تفسیر میشود؟ این پدیده چه تأثیری در زندگی نابینایان دارد؟ نگرش و مواجهه عموم مردم با نابینایان و امر نابینایی چگونه است؟ گفتمانهای اجتماعی و پیشفرضهای فرهنگی چه تأثیری در فهم و تفسیر پدیده نابینایی دارند.
تأملات نظری و چارچوب مفهومی
معلولیت، ناشی از نقصان یا ضایعهای در جسم یا روان فرد است، اما هیچگاه در حد یک ضایعه یا نقصان جسمی روانی نمانده است. قرار گرفتن این پدیده در بستر فرهنگی_اجتماعی، آن را به امری اجتماعی تبدیل کرده که در جوامع و ادوار مختلف، با آن برخوردهای متفاوتی صورت میگیرد. نظریهها و نگرشهای مختلفی دربارهی معلولیت ارائه شده که در ادامه به اختصار از آنها یاد می کنیم.
الگوی پزشکی: طرفدارانِ مدلِ پزشکی معلولیت، آسیبدیدگی های فردی را علت اصلی مسائلی میدانند که افراد معلول با آن مواجه میشوند. در این مدل، متخصصان پزشکی نقش مرکزی را ایفا میکنند. آنها همواره درصددند برای مسائلی که افراد معلول از آن رنج میبرند، تشخیصهای توان بخشی و مراقبتی پیشنهاد کنند. تأکید بیش از حد بر بیماربودن فرد معلول، موجب ناچیز انگاشتن تواناییهای او می شود؛ بنابراین فرد معلولی که نقش بیمار را دارد، به احتمال زیاد خودش را پایینتر از حد طبیعی ارزیابی میکند.
الگوی اخلاقی یا دینی_خیریه ای: در اعصار پیشین تصور میشد وقتی مردم خواستههای خدایان را برآورده نکنند و کفران نعمت و عصیان کنند، به درد و معلولیت دچار میشوند. این قسم از تفکرات هنوز هم در بسیاری از جوامع دیده میشود. مردم بر این باور بودند که فلجشدن کودکانشان و تولد فرزندان معلول، حاصل گناهان آنها است؛ بنابراین والدین دچار احساس تقصیر و شرم میشدند. همسایه و خویشاوندان آنها هم تصور میکردند این افراد تاوان گناه و تقصیراتی را پس میدهند. هنوز هم قرائتهایی از آموزههای دینی در برخی ادیان و مذاهب، معلولیت را عقوبت گناه یا عاملی برای پیشگیری از آن میدانند و موجب بازتولید نگاه ترحم آمیز و دست دوم به معلولان شدهاند. این موضوع باعث شده برخی خانوادهها معلول را از انظار عمومی پنهان کنند، مانع مدرسه رفتن آنها شوند و نگذارند نقش تأثیر گذاری در جامعه داشته باشند. این مسئله سبب کاهش اعتمادبهنفس معلولان و طرد اجتماعی آنان شده است. دیدگاه خیریهای را برخی دیدگاه انساندوستانه میدانند. این دیدگاه، معلولیت را نوعی تراژدی در زندگی بشر میداند. کنوانسیون حقوق معلولان سازمان ملل، نگاه خیریهای و صدقاتی به معلولان را طرد میکند.
الگوی اجتماعی: این الگو بر موانع تبعیضی در جامعه تأکید می کند و معتقد است معلولیت برآیند ساختارها، نگرشهای اجتماعی و کنش متقابل بین فرد و عوامل محیطی است. براساس این دیدگاه، معلولیت، مخلوق اجتماع، نهادها، سازمانها، معماریها، خیابانها و قوانین است. جامعه به گونهای تکوین و تشکیل یافته که سه نوع زمینه (نگرشی، محیطی و حقوقی) را برای بی عدالتی دربارهی معلولان فراهم می کند:
الف) نگرشی: به دلیل نوع نگرش مردم به معلولیت، معلولان در معرض انواع بدزبانی ها قرار میگیرند و منزوی می شوند؛
ب) محیطی: جامعه محیط را به گونهای شکل میدهد که گویی انسانهای معلول حق ورود به آن را ندارند؛
ج) حقوقی: قوانین و سیاستهای کلی کشور بر این محور سازمان می یابد که معلولان از دسترسی به عرصههای حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی محروم می مانند.
الگوی حقوق مدنی: این دیدگاه در پی یافتهها و آموزههای الگوی اجتماعی شکل گرفت و حاصل تلاش و کوشش متفکران و فعالان سیاسی در دهههای ۱۹۷۰ به بعد است که بر تعریف، تعیین و احقاق حقوق مدنی تمرکز میکند. اساس این دیدگاه، عدالت اجتماعی است. این دیدگاه، بر حقوقی مانند دسترسی به کار، فضاها، خدمات، حمل ونقل، اماكن و …. متمرکز است. این الگو بر حقوق معلولیت و زندگی مستقل تأکید دارد و معلولیت را شکلی عادی از زندگی میداند. مبنای استدلال الگوی حقوق مدنی این است که تحت حکومتهای بی عدالت، وضعیت معلولان دچار تبعیض میشود و به محرومیت آنها از امکانات عمومی می انجامد.
تئوری داغ ننگ: طبق این نظریه، وقتی فرد دارای معلولیت جسمانی با غریبهای مواجه می شود، غریبه بیدرنگ متوجه خصیصهی بیاعتبارکنندهی او شامل آسیبدیدگی جسمانیاش می شود. آسیبدیدگی به لکهی ننگ تعبیر میشود، و غریبه براساس این خصیصه، خصیصههای زیاد دیگری را در مورد فرد ترسیم میکند (ویژگیهایی مانند نداشتن جاذبه، عاجز بودن از انجام کارهای خود، سرد مزاج بودن، دریافتکنندهی مقرری تأمین اجتماعی یا داشتن هوش پایین). فرد ممکن است به عنوان یک دوست یا عاشق مناسب، خریدار نداشته باشد. از این رو معلولیت به دستهبندی یا مقولهبندی دردناک و کاملاً پخششونده تبدیل می شود که تمام خصوصیات شخصی، مهارتها و تواناییهای دیگرش را تحت الشعاع قرار میدهد.
برساخت گرایی اجتماعی: این نظریه، دیدگاهی نیرومند است که شناخت را حاصل کنش متقابل و تفسیر انسانی میداند. برساخت گرایان اجتماعی معتقدند شناخت، نه عمومی و ثابت، و نه خنثی است، بلکه همواره در واکنش به روابط اجتماعی در حال تغییر است. این مسئله دربارهی پزشکی به این معنا است که شناخت پزشکی دربارهی بدن و آسیبشناسی، آن را چه در بیماریهای فیزیکی و چه در بیماریهای روانی، اصولاً نمیتوان جدای از جامعه و منفک از ویژگیهای شناخت به عنوان یک امر اجتماعی دانست. نگرش برساخت گرایی اجتماعی بیشتر با این وجه از امور سروکار دارد که ما جهان را چگونه میفهمیم، نه اینکه این جهان مادی مستقل از فهم ما چگونه است. این نگرش با نفس جهان مادی کمتر سروکار دارد. به همین دلیل به طور کلی میتوان گفت نگرش برساخت گرایی اجتماعی با مسائل اجتماعی به عنوان ادراکات و معانی ذهنی سروکار دارد. این رویکرد هیچ شرایطی را لزوماً بد نمیداند و بر این ادعا است که جهان مادی، فی نفسه بدون معنا است و این انسانها هستند که با کنکاش ها و دخالتهای ذهنی خود به امور جهان مادی معنا میبخشند. از دیدگاه والکر، ساخت اجتماعی معلولیت، به مرزهای نهادینه شدهی نگرشی برساخته به وسیلهی جامعه اشاره دارد که زندگی افراد دارای اختلال فیزیکی یا حسی را دچار محدودیت و نقص میکند.
یک مسئلهی اجتماعی توسط ادعاسازانی ساخته می شود که وقتی آن ادعا (بیان اظهاری که برانگیزنده و ترغیبکننده است) توسط دیگران جدی گرفته شد، به یک مسئله اجتماعی تبدیل میشود و انگیزهی ادعاسازان ممکن است ارزشهای ذهنی و تبلورهای اخلاقی که شخصاً به امور دارند، باشد. بر این اساس، میتوان گفت متناسب با فرهنگ و نگاه جوامع گوناگون به افراد دارای معلولیت، گفتمانی حول محور موضوع معلولیت شکل گرفته است و به برساختی تبدیل شده که همگان آن را پذیرفته و افراد دارای معلولیت را نیز وادار به پذیرش آن کردهاند. برساخت اجتماعی معلولیت، آن چیزی است که فارغ از واقعیت معلولیت، در طول زمان شکل گرفته و ماهیتی فرهنگی_تاریخی پیدا کرده است. این برساخت میتواند در مواردی به واقعیت نزدیک باشد اما به دلیل تأخر فرهنگی جوامع، عمدتاً فاصلهی زیادی با وضعیت جاری معلولیت دارد. قدرت برساخت اجتماعی در تحمیل به افراد دارای معلولیت بسته به موضوع دیگری است که میتوان آن را در نظریهی اکسل هونت دنبال کرد.
نظریه به رسمیت شناختن اکسل هونت: هونت سه حوزه از تعامل را که با سه مدل از شناسایی مرتبط هستند، از یکدیگر متمایز میکند. هر یک از این سه حوزه، برای تحول افراد در ارتباط مثبت با خود ضروری است. وی بر این باور است که ما به اشکال گوناگونی از شناسایی از جمله احترام در حوزه سیاسی، عزت در حوزهی اجتماعی و در حوزهی درون خانوادگی نیازمندیم؛ بدون این حوزههای به هم پیوسته از به رسمیت شناختهشدن، نمیتوانیم به خودفهمی تام و تمام برسیم. برای هونت، خسارت ناشی از به رسمیت شناختهنشدن یا بد به رسمیت شناختهشدن، از بی عدالتی اجتماعی بدتر است.
هونت این سه شکل از هویتسازی را به مدل سهگانهای از شناسایی مرتبط می سازد که عبارت اند از: ۱. روابط خانوادگی، عشق و دوستی؛ ۲. روابط مبتنی بر حقوق و احترام همگانی به خودمختاری و شأن انسانها؛ ٣. روابط اجتماعی مبتنی بر همبستگی. این اشکال سهگانه، این امکان را برای افراد فراهم میآورند تا اعتماد به نفس، احترام به خود و عزت نفس لازم برای تحقق بخشیدن کامل به هویت خود را به دست آورند.
یکی از عمده ترین مسائل معلولان، به رسمیت شناختهنشدن آنها توسط دیگران، بهویژه خانواده و جامعه است. براساس نظریه هونت، یک فرد زمانی قادر به دستیابی به هویت خواهد بود که دیگران او را به رسمیت شناخته باشند. بر این اساس، پذیرش و شناسایی ای که فرد معلول توسط دیگری در جریان روابط عشقی و خانوادگی به دست می آورد، زمینه شکلگیری اعتمادبهنفس را در وی به وجود می آورد و وی قادر خواهد بود نیازهای فردی خویش را بدون ترس از پذیرش نکردن بیان کند. در صورتی که این جزء اساسی رابطه با خود (اعتمادبهنفس) به دست نیاید، نبود آن به ظهور کمبودهایی در شخصیت فرد دارای معلولیت منجر میشود که خود را در واکنشهای احساسی منفی از قبیل شرم ،خشم، و توهین و تحقیر نشان میدهد. زمانی که سوژه نیازهای عاطفی خود را برآورده شده مییابد، این ارضای نیازهای اولیهی فیزیکی و عاطفی، سوژه ای همراه با اعتمادبه نفس به وجود میآورد که این امر خود مبنایی برای استقلال اجتماعی خواهد بود. آنچه این نظریه را به نگاه برساخت گرایان اجتماعی نزدیک میکند، رابطه میان میزان اعتمادبهنفس در افراد دارای معلولیت و توجه آنها به برساختهای تحمیلی جامعه است. بر این اساس، پذیرش نکردن افراد، موجب کاهش اعتمادبهنفس آنان میشود. این موضوع موجب ناتوانی در بیان تمایلات و خواستههای فردی و ابراز وجود اجتماعی میشود و در نهایت افراد با این ویژگی، مغلوب برساخت ها و کلیشههای رایج در مورد افراد دارای معلولیت میشوند. همانطور که پیشتر اشاره شد، نابینایی پدیدهای است تاریخی، اجتماعی و فرهنگی که در قالب برساختی متأثر از انگاره ها و پیشفرضهای رایج اجتماعی شکل گرفته است. برحسب الگوی اجتماعی برساخت گرایی اجتماعی و دیدگاه اکسل هونت، معلولیت پدیدهای مستقل از شرایط زمانی و مکانی، همیشگی، تام و تغییر ناپذیر نیست؛ در حالیکه بر پایهی الگوی پزشکی، معلولیت ناشی از نقص عضو و کاستیهای جسمی و روانی است که باید درمان شود و ماهیت اجتماعی ندارد. همچنین رویکرد اخلاقی/دینی، معلولیت را حاصل گناهان قبلی یا آتی فرد معلول یا وابستگان به او میداند.
در نگرشهای پزشکی و اخلاقی، فرد معلول متفاوت با دیگران، شایستهی انزوا، طرد، بی اعتنایی، ترحم و نگاههای تحقیر آمیز یا در مواردی غلو آمیز است که مسائل وی ربطی به جامعه ندارد و قاعدتاً باید تا حد ممکن از راه درمان یا کمکهای صدقه ای و خیریه ای و قرار گرفتن در فرایند شفاخواهی مشکلاتش حل شود.
بر این اساس، جامعه نیازمند هیچگونه تغییری در سیاستگذاریها برای کمک به شهروندان معلول نیست و صرفاً تغییر فرد معلول و برخی کمکهای موضعی ممکن است بتواند به آنها یاری برساند.
در حالی که برحسب رویکرد مدافع حقوق مدنی معلولان، الگوی اجتماعی، دیدگاه برساخت گرایانه و به ویژه در چارچوب نظریهی اکسل هونت، معلولیت و مسائل ناشی از آن، نتیجه گفتمانها و انگارههای نادرست اجتماعی، بینشها و نگرشهای غیرواقعی، ساختارهای حقوقی_قانونی نامناسب، شرایط فیزیکی و فناورانه، سازماندهی جامعه برحسب سالم سالاری، طرد و حذف معلولان و نابینایان و در یک کلمه، به رسمیت شناختن آنها است.
یافتهها
پذیرش معلولیت
اولین موضوعی که افراد دارای آسیب بینایی در سنین کودکی با آن روبهرو هستند، فهم و ادراک پدیدهی نابینایی به عنوان مقولهای طبیعی است. در واقع این افراد تا زمانی که از سوی جامعه محدودیتهایی بر آنان تحمیل نشده، مانند دیگران زندگی و فعالیت میکنند. البته پذیرش نابینایی برای کسانی که با اختلال بینایی متولد شدهاند یا در سنین پایین به آن دچار شده اند با کسانی که دیرتر نابینا شدهاند، متفاوت است. افرادی که نابینای مادرزاد بودهاند یا در سنین پایین دچار نابینایی شدهاند، معمولاً در سنین کودکی این پدیده را تا حد زیادی طبیعی دانسته و بدون فشار و مشکلی با آن کنار آمدهاند. پریسا گفت: «همیشه با بچههای فامیل بازی میکرديم.
با دخترخالههام میرفتیم تو کوچه سهچرخه سواری میکردیم. یادم نمی آد با دیگران تفاوتی احساس کرده باشم. برخورد اونا هم عادی بود». افراد دارای آسیب بینایی در دوران کودکی و طفولیت تصور میکنند دیگران نیز دنیا را مانند آنان درک میکنند. همین برابر دانستنِ ذهنی و پذیرش از سوی سایر افراد موجب میشود در همه فعالیتهای کودکانه مانند دیگران مشارکت داشته باشند و ابایی از حضور در جمع نداشته باشند.
تحميل معلولیت
تحمیل کلامی معلولیت از سوی جامعه: مقولهی دیگر، تحمیل معلولیت یا مواجهه با برساخت اجتماعی معلولیت است. به تدریج و با گسترش دامنهی فعالیتهای اجتماعی و افزایش کنشهای میان فردیِ افراد دارای آسیب بینایی، موقعیتهای جدیدی خلق میشود که در آنها محدودیتهایی بر این افراد تحمیل میشود و به تدریج تفاوتی میان خود و دیگران احساس میکنند. آنها اولین نمودهای این موضوع را در ادبیات و زبان در مییابند. گویی جامعه تلاش دارد از زبان برای جداسازی این افراد از جریان اصلی و به حاشیه راندن آنان استفاده کند. محمد گفت : «وقتی شیش سالم بود، یکی از اقوام به مادرم گفت مراقب این کور باشید؛ به کاری دستتون میده این همه ورجه وورجه میکنه. من معنی این حرفو نمیدونستم. از اطرافیان پرسیدم و برام توضیح دادن که من نابینا هستم. از همون موقع کم کم متوجه شدم با دیگران تفاوتهایی دارم، اما هنوز هم دقیقاً نمی دونستم این تفاوت چیه» و پریسا بیان کرد: «وقتی شیش ساله بودم، مادرم منو به مهدکودک نابینایان برد. شاید این واژه رو اولین بار اونجا شنیدم، اما نمیدونستم چه معنایی داره ولی میدونستم من با دختر خاله م یه فرق هایی دارم که مهدکودکی که اون میره، نمیرم».
تحمیل عملی معلولیت از سوی ساختارها: روبهروشدن با موقعیتهای جدید و نیازهای نوین و نبود ابزاری برای رفع این نیازها، فاصلهی افراد دارای آسیب بینایی را از سایر افراد جامعه بیشتر میکند. بیشتر مصاحبهشوندگان، اولین تفاوتهای آشکار خود با دیگران را زمانی میدانند که وارد مدرسه شدهاند. همان جا که ساختارهای اجتماعی آنان را نادیده گرفته و هیچ گونه امکاناتی برای آنها در نظر نگرفته است. فاطمه گفت: «تا قبل از اینکه برم مدرسه، هرکاری که بقیهی بچه ها انجام میدادن، منم میتونستم انجام بدم،اما وقتی رفتم مدرسه، متوجه شدم بچهها میتونن از رو کتاب ببینن و بنویسن و بخونن اما من نمیتونستم. اونا دفتر و کتاب داشتن، اما من هیچی نداشتم».
بازیابی سلامت
دوگانه سلامت-معلولیت، موضوعی است که همۀ افراد دارای معلولیت با آن مواجه هستند و براساس آنچه زبانشناسان بیان میکنند، هویت این افراد در برابر هویت افراد «سالم» تعریف میشود. بر این اساس، جامعه با قرار دادن افراد دارای معلولیت در این دوگانه، به طور پنهانی چنین القا میکند که آنان را بخشی از بدنه اصلی جامعه به حساب نمیآورد و برای بازگشتن به بدنه اصلی، باید سلامت خود را به دست بیاورد. در این مقوله، بیشتر مصاحبهشوندگانی که با عارضه بینایی متولد شده بودند، فرایندی مشابه را طی کرده بودند؛ بدین معنا که خواست و نیاز بازیابی سلامت، نه از درون آنان و به عنوان مطالبهای شخصی، بلکه از سوی دیگران به آنان تحمیل شده است و افراد دارای آسیب بینایی، وارد فرایندی شدهاند که عاملیت آنها در راستای ساخت اجتماعی سمت وسو میگیرد. در این راستا، همۀ شرکتکنندگان برای بازیابی سلامت خویش از دو راه بهره جستند که در این پژوهش، تحت دو زیرمقوله ی «بازیابی سلامت از راه شفا» و «بازیابی سلامت از راه درمان پزشکی» صورتبندی شد.
بازیابی سلامت از راه درمان: هنگامی که یک فرد با عارضهی بینایی متولد میشود، طبیعتاً اولین اقدامی که برای رفع آن صورت میگیرد، مراجعه به پزشک و سیستم درمانی است. برخورد با معلولیت به مثابۀ بیماری سبب میشود اطرافیان فرد معلول تمام تلاش خود را برای بازیابی سلامت فرد انجام دهند و این در حالی اتفاق میافتد که فرد آن مشکل را در زندگی روزمرهاش آنچنان بزرگ احساس نمیکند و در بسیاری از مواقع برایش بهمثابه موضوعی است که می تواند بر آن کنترل داشته باشد و آن را حل کند. فرزاد گفت: «از وقتی که یادمه، منو میبردن دکتر، میدونستم یه مشکلی هست، اما دقیقاً نمی دونستم مشکل چیه! بزرگتر که شدم حس خوبی از این دکتر رفتنها نداشتم، اما فقط به خاطر خونواده رضایت می دادم».
مصاحبهشوندگان پیگیریهای پزشکی را از زمانی که خود قادر به تصمیمگیری و دخالت در این امر بودند، رها کردند. این موضوع عمدتاً به این دلیل اتفاق افتاده که این افراد نقصی در خود احساس نمیکردند که نیاز به جبران آن داشته باشند.
بازیابی سلامت از راه شفا: براساس یک باور رایج، راه دیگر دستیابی به سلامت، تمسک به شیوههای فرامادی و غیر پزشکی است. دعا کردن، دخیل بستن، توسل به بزرگان دین، درمان از طریق عرفان حلقه، فرادرمانی و انرژی درمانی، راه های فرامادی یا فراطبیعی بازیابی سلامت بود که با عنوان کلی «شفا» صورت بندی شد. بازیابی سلامت از طریق شفا یافتن راهی است که بیشتر مصاحبهشوندگان پس از ناامیدی از سیستم درمانی و پزشکی به سراغ آن رفتهاند. علی بیان کرد: «وقتی پدر و مادرم از دکتر ناامید شدن، منو برداشتن بردن جاهای مختلف برای شفا گرفتن. هر کسی هر جایی رو معرفی میکرد می رفتیم. از امام زاده ها تا فال گیر و رمال و دعانویس. پریسا اظهار داشت: «بچه که بودم همه میگفتن خدا شفات بده. از هشت تا ده سالگی منم فکر میکردم یه چیزی کم دارم و باید شفا بگیرم. وقتی دعا می کردم، می گفتم خدایا شفام بده. با وجود اینکه درکی از بینایی نداشتم اما فکر میکردم وقتی دیگران میگن ، خب باید ببینم».
احساس گناه
بسیاری از مصاحبهشوندگانی که انرژی زیادی برای دعاکردن گذاشته بودند، پس از نتیجه نگرفتن سرخورده شدند و احساس گناه یا تقصیر داشتند. همۀ آنان در سنین متفاوت این احساس را داشتهاند که گناهی مرتکب شدهاند یا لیاقت شفا گرفتن را نداشتهاند. تجربهی پریسا شنیدنی است :
«هفت هشت سالم بود که گفتن بریم یه جا. علم راه افتاده شفا میده. رفتیم اونجا و سه روز دخیل بستیم و منتظر شدیم، اما اتفاقی نیفتاد. فکر میکردم آدم کثیفی هستم که بینا نشدم؛ چون همون جا میشنیدم که مثلاً بعضیها شفا گرفتن. منم فکر میکردم شاید چون پدر و مادرم رو اذیت کردم، شفا نگرفتم یا گناه دیگهای دارم. خب این حس خیلی بدی بود. راستش اصلاً بینا شدن یا نشدن برام مهم نبود. بیشتر این اذیتم میکرد که چقدر آدم بدی هستم که خوب نمیشم!»
رنج تحمیلی
رنج تحمیلی، موضوعی است که بسیاری از مصاحبهشوندگان با آن مواجه بودهاند. این رنج با نبود یک عضو یا از دست رفتن کارکردی از بدن حاصل نشده، بلکه عاملی خارجی بوده و با ساختارهای اجتماعی شکل گرفته است. «ترحم کلامی، ترحم عملی، انتظار رنج، نابینایی را رنج بزرگی دانستن و متفاوت دانستن نابینایان» زیر مقولههایی هستند که در این دسته جای میگیرند. واقعیت این است که بیشتر افراد دارای معلولیت، از سوی عموم جامعه مورد ترحم قرار میگیرند و متفاوت با آنها به حساب میآیند. محسن گفت: «ترحم تقریباً از طرف همهی افرادی که با نابیناها آشنا نیستن وجود داره؛ فقط فرقش اینه اونایی که سواد بیشتری دارن یا از طبقات متوسط و بالای جامعه هستن، سعی میکنن ترحمشون رو به زبون نیارن، اما تو رفتارشون دیده میشه؛ مثلاً لحن صحبتکردنشون رو تغییر میدن یا با تو متناسب با سن و جنسیتت رفتار نمیکنن». دیگر بُعد این مقوله، «انتظار رنج» یا القای رنج کشیدن است. این مقوله نیز موضوعی است که مصاحبهشوندگان در زندگی روزمره خود مکرراً مشاهده کرده بودند. انتظار رنج یا القای رنج کشیدن هم در کلام و هم در رفتار کنشگران عام قابل مشاهده است و این امر موجب رنج کشیدن و آزار رساندن به افراد دارای آسیب بینایی می شود.
نگار تضاد فضای ذهنی خود و کنشگران را این گونه به تصویر می کشد: «میشه گفت نابینایی بخشی از ماست؛ پس نه رنجی برامون به حساب می آد نه بهش فکر میکنیم، اما انگار جامعه وظیفهی خودش میدونه مدام به یاد ما بیاره که نابینا هستیم و انگار یه چیزی کم داریم. یه بار میخواستم برم خونه دوستم مهمونی، شیک و مرتب، ادکلن زده، با یه دسته گل. از نظر خودم همه چیز اوکی بود. وقتی سوار آژانس شدم که برم، راننده به محض اینکه متوجه شد من نابینا هستم، یه آه کشید و گفت:خانم خیلی وقته مریض هستین! گفتم آقا مریض تو بیمارستانه! من دارم میرم مهمونی. بازم آه کشید و با یه حالتی گفت خوش بگذره! انگار میخواد بگه هم مریضی، هم حالیت نیست چقدر بدبختی!»
بیشتر مصاحبهشوندگان از کنشهای دیگران تفسیرهای مشابهی ارائه کردند. همهی این عوامل، موضوعاتی خارجی، عینی و ساختاری هستند که بر افراد دارای معلولیت، عارض و مانع رشد و بالندگی آنها می شوند.
قضاوتهای برساختی: یکی از عمدهترین منابع معرفتی عموم جامعه در خصوص افراد دارای آسیب بینایی، رسانه است. تصویری که از نابینایان در رسانه ارائه میشود، کلیشههایی در ذهن عموم مردم ایجاد کرده که به بخشی از فرهنگ اجتماعی تبدیل شده است. تصور بیناذهنی دربارهی نابینایی، از نظر مصاحبهشوندگان عمدتاً تصوری دوقطبی است. عموماً افرادی که با نابینایان و کم بینایان تعامل مستقیم و مداوم نداشته اند، آنان را در مواردی بسیار توانمند و در مواردی بسیار ناتوان مییابند.
امید عنوان کرد: «خیلی ها تو برخورد با ما میپرسن درس هم خوندید! انگار اصلاً انتظار ندارن ما توان درس خوندن داشته باشیم؛ بعد یهو پشت بندش میگن شما خیلی حافظه قوی ای دارید. فکر کنم همه شمارهها و مسیرها و صداها رو حفظ هستین یا فکر میکنن همه حس هامون از بدو تولد به صورت اتوماتیک قویتر از بقیهی مردمه. به قولی میگن شیخ راه میرود و مریدان می پرانند» . «ضعیف و ناتوان پنداشته شدن» نیز موضوعی است که عموم مصاحبهشوندگان با آن مواجه شده بودند. پریسا گفت: «خیلیها تصور میکن -ما هیچ کاری نمی تونیم انجام بدیم؛ می پرسن خودت غذاتو میخوری ؟ یا خودت لباستو میپوشی؟ یا خیلی وقتها میخوان تو سادهترین کارها مثل باز کردن در نوشابه یا ماست هم کمکمون کنن»!
بی هویتی اجتماعی
این مقوله یکی از مهمترین موضوعاتی است که در صحبتهای بیشتر مصاحبهشوندگان به طور برجسته مشاهده شده است. نقض حریم شخصی، به رسمیت نشناختن هویت فردی، به رسمیت نشناختن توانمندی، ارج شناسی ظاهری یا دروغین، برخورد نابرابر، لحن متفاوت، کنشهایی هستند که از سوی جامعه حس بی هویتی اجتماعی را به افراد دارای آسیب بینایی القا میکنند. این افراد در مواجهه با چنین کنشهایی از سوی جامعه، احساس میکنند هویت آنان به عنوان یک شهروند، یک شخص و یک کنشگر اجتماعی به رسمیت شناخته نمیشود. نقض حریم شخصی تنها به صورت کلامی اتفاق نمیافتد. محمد اظهار کرد: «وقتی دیگران میتونن بدون اینکه تو متوجه باشی، همهی کارات رو زیر نظر بگیرن، از رفتوآمد گرفته تا خرید، حریم شخصیت نقض میشه. وقتی میری تو خیابون، ممکنه یکی تا جایی که چشمش کار میکنه تو رو رصد کنه و زیر نظر بگیره. به عنوان یه انسان عادی که حق حیات داره به تو نگاه نمیکنه» . ناباوری درمورد توانمندی یا به رسمیت نشناختن توانمندی فرد دارای آسیب بینایی نیز موضوعی است که برای بیشتر مصاحبهشوندگان پیش آمده است. امین بیان کرد: «جامعه به طور کل خیلی وقتها تواناییهای ما رو میبینه و ستایش هم میکنه، اما همۀ اینا مثل کارهای خارق العادهای دیده میشه که تو دیدنیها نشون داده میشد؛ یعنی فکر میکنن ما تواناییهایی بالاتر از عموم جامعه داریم، اما انگار همه اینا ساختگیه و موقع عمل واقعاً کاری به تو سپرده نمی شه.»
مورد اعتماد نبودن: محورهایی که تا اینجا مطرح شد، بین بیشتر مصاحبهشوندگان مشابه بود، اما پاسخگویان در دو محور «اعتماد» و «بازتعریف معلولیت» از یکدیگر مجزا میشوند. گروهی از افراد دارای آسیب بینایی که حمایت و اعتماد خانوادگی را بههمراه داشتند، توانسته بودند با اعتمادبهنفس کسب شده از این راه، عاملیت فردی را در راه تغییر ساختارهای اجتماعی به کار گیرند، اما آن دسته از افرادی که اعتماد لازم را از سوی خانواده نداشتند، نتوانسته بودند بر محدودیت حاصل از ساختارهای اجتماعی غلبه کنند. اکسل هونت ضمن اعتقاد به وابستگی بخشهای سیاسیاجتماعیخانوادگی به یکدیگر، بر نقش اعتماد خانواده در تحول افراد در ارتباط مثبت با خود تأکید دارد و یکی از پایههای پراهمیت به رسمیت شناخته شدن را در خانواده میبیند. هونت، به رسمیت شناخته نشدن یا بد به رسمیت شناخته شدن را آسیبزنندهتر از بی عدالتی اجتماعی میداند. نگار گفت: «پدرم سوادچندانی نداشت، اما همیشه به من احترام زیادی میذاشت و ازم انتظار داشت همه چیز رو یاد بگیرم. وقتی وارد یه جمع میشدم، پدرم به احترام من بلند میشد و همه به احترام پدرم همین کار رو میکردن. این در حالی بود که من یه دختر بچهی سیزده چهارده ساله بودم. از همون زمان احساس کردم من آدم مهمی هستم و حتماً باید توانمند بشم».
بسیاری از مصاحبهشوندگان اعتمادی را که از سوی خانواده داشتند، پنهانی و ضمنی میدانستند. عاملیت فردی در مواردی بسیار قوی عمل کرده بود، اما بیشتر مصاحبهشوندگان این موضوع را نشئت گرفته از اعتماد خانواده میدانند. اما آن گروه از مصاحبهشوندگان که اعتماد لازم از سوی خانواده را کسب نکردهاند، نتوانستهاند عاملیت را در تغییر وضعیتشان به کار گیرند. طاهره می گوید: «هیچ وقت اجازه نمیدن من تنها برم بیرون یا کاری بکنم. به اصرار یکی از دوستام رفتم کلاس تحرک و جهت یابی، اما همون روز که عصا آوردم خونه، مادرم کلی گریه کرد و گفت تو نیازی به این چیزا نداری. بالاخره خوب میشی.» این گروه از افراد دارای آسیب بینایی عمدتاً معلولیت خود را نپذیرفته بودند و بیشتر آنان نتوانسته بودند اعتمادبهنفس لازم را برای حضور در اجتماع کسب کنند و حتی درصورت حضور در اجتماع نیز همواره خود را از منظر دیگران مورد قضاوت قرار میدادند. رنج و عذابی نیز که برای این گروه از نابینایان وجود داشت، متفاوت با سایرین بود. گروه اول نابینایان، صرفاً از نابرابری و بی عدالتی موجود رنج میبردند اما این افراد رنجی ناشی از نقصان داشتند. محمد گفت: «خیلی دوست دارم تنهایی برم خرید، اما نمیشه! خیلی دوست دارم مستقل زندگی کنم اما نمی شه! وقتی نمیتونم تنهایی یه غذا بپزم، واقعاً خسته میشم. این درحالی است که هیچ یک از افراد گروه اول نابینایان چنین حسی نداشتند.
بازتعریف معلولیت
آن گروه از افراد دارای آسیب بینایی که فرایندهای مذکور را پشت سر میگذارند، به باز تعریفی از معلولیت می رسند که به آنان امکان متفاوتی میدهد. آنان معلولیت را دیگر نه یک نقصان فردی و جسمی، بلکه تفاوت یا ویژگی میدانند و به این آگاهی دست می یابند که معلولیت یک پدیدهی اجتماعی است. فرزاد بیان کرد: «معلولیت محدودیت جسمیه و یه ویژگی. قبل از اینکه محدودیت جسمی باشه، ویژگیه؛ مثل تفاوت در قد و رنگ و … منتها چون خیلی جاها این ویژگی جسمی متفاوت با جامعهست و آدمهای کمتری هستن و درصد کمتری از جامعه هستن که این ویژگی جسمی رو داشته باشن، خیلی از شرایط فیزیکی جامعه با این ویژگی من معلول همخونی نداره و باعث محدودیتهام میشه. در واقع محدودیتهایی رو جامعه سر راه من قرار میده. صرفا به خاطر اینکه من شبیه اکثریت نیستم».
تلقی این افراد این است که عموم مردم جامعه محدودیتهایی دارند و همه افراد بهنوعی در زندگی از چیزی رنج میبرند. در نقطهی مقابل، آنان نیز آموختهاند که از زندگی خویش لذت ببرند و اسیر رنج تحمیلی ساختارهای اجتماعی نشوند. امین اظهار داشت : «بچه تر که بودم، ممکن بود از خیلی چیزها در مورد ندیدن رنج بکشم. از اینکه ندونی طاقچه کجاست، باغچه کجاست تا خیلی چیزای دیگه. اما رنج های این شکلی برای من از زمانی تموم شد که من متوجه شدم بیناها هم تو زندگیشون مثل من هستن. اونا هم ممکنه گاهی خجالت بکشن و رنج ببرن. از طرف دیگه، با رشد و اعتمادبهنفسی که به دست آوردم به این نتیجه رسیدم که اونایی که می بینن، مثلاً چیکار کردن و کجا رو گرفتن! من از پس زندگی خیلی بهتر از اونا بر اومدم. حالا بذار چهار تا اشتباه هم داشته باشم که به معلولیتم ربط داشته باشه.»
این افراد معلولیت را به عنوان بخشی از خود پذیرفتهاند و زندگی در شرایط نابینایی را به عنوان سبکی متفاوت تلقی میکنند. آنان به راحتی با معلولیت خود شوخی میکنند و حساسیت چندانی در خصوص به کارگیری عبارات و واژه معلولیت ندارند. چندان به درمان نمی اندیشند و به بازیابی بینایی تنها به عنوان تجربهای مثبت مینگرند که اگر حاصل نیاید نیز اتفاق خاصی نمیافتد. این گروه از افراد خود را کارآمد و مفید میدانند و بر این عقیده هستند که تأثیر گذاری آنان در اجتماع تفاوتی با سایر افراد ندارد و اگر هم دارند، این نقصان جامعه است که آنها را محدود کرده است.
بحث و نتیجهگیری
در این مطالعه به منظور کشف لایههای ژرف پدیده نابینایی و فهم تفسیر افراد دارای آسیب بینایی از این پدیده، با پانزده فرد نابینا و کمبینا مصاحبههای عمیق صورت گرفت. یافتههای پژوهش نشان داد درک و تفسیر افراد نابینا از این پدیده، با آنچه عموم مردم تصور میکنند، متمایز است. هشت محور اصلی از مصاحبههای افراد نابینا حاصل آمد که فرایندی از پذیرش معلولیت تا باز پذیرش معلولیت را دربرداشت.
اولین موضوعی که افراد دارای آسیب بینایی از بدو تولد با آن روبهرو میشوند، نه رنج کشیدن از نقصان و ناتوانی، بلکه پذیرفتن آن به عنوان بخشی از وجود خود است. این موضوع، اما تا زمانی ادامه دارد که ساختارهای اجتماعی معلولیت را به افراد تحمیل میکند. «تحميل معلولیت یا مواجهه با برساخت اجتماعی معلولیت» مسئلهای است که جامعه به صورت کلامی (نام گذاری و برچسب زنی نابینایان) یا تحمیل عملی (ایجاد ساختارهای محدودکننده) بر نابینایان اعمال میکند. همچنین الگوی اجتماعی معلولیت که بر موانع تبعیضی و نقش ساختارها، نگرشهای اجتماعی، کنش متقابل بین فرد و عوامل محیطی در ناتوان ساختن افراد تأکید دارد، مؤید همین مطلب است.
بر این اساس، معلولیت، مخلوق ساختارها و عوامل اجتماعی پیرامون افراد است.
محور دیگر «رنج تحمیلی یا رنج برساختی» بود. «ترحم کلامی، ترحم عملی، انتظار رنج، نابینایی را رنج بزرگی دانستن، متفاوت دانستن نابینایان» نشان داد رنجی که بیشتر نابینایان متحمل میشوند، نه برخاسته از نقصان و ناتوانی، بلکه برخاسته از کنشهایی است که از سوی کنشگران غیر نابینا دریافت میکنند. واکر این موضوع را با عنوان برساخت اجتماعی معلولیت صورت بندی و اشاره کرد که مرزهای نهادینه شده و نگرش برساخته به وسیله جامعه، زندگی افراد با اختلال جسمی را دچار محدودیت میکند. بازیابی سلامت امری است که نابینایان از سوی اجتماع تشویق میشوند به آن روی بیاورند؛ گویی فرد نابینا بیمار است. دیدگاه پزشکی، معلولان را به جایگاه انفعالی میکشاند، آنها را به مشاهده و معاینه میگذارد و به آنها القا میکند که چیزی در آنها ناقص است. بر پایه این دیدگاه طبیبانه، فرهنگ نیز معنای انسانیت را با بدنهای سالم تطبیق میدهد و سیاستها براساس تواناییها و نیازهای بدنهای سالم طراحی و در نتیجه جمع کثیری از مردم عزلت نشین میشوند.
اگر پزشکی نتواند فرد نابینا را به جامعه برگرداند، فرد تشویق میشود از راههایی فرامادی به دنبال بازیابی سلامت باشد. دیدگاه اخلاقی، معلولیت را ناشی از عواملی مانند نارضایتی خداوند از انسانها، نافرمانی انسان، عقوبت گناه یا عاملی برای پیشگیری از گناه و… می داند و آنها را ترغیب میکند که برای رفع این موضوع از گناهان خود توبه و جبران مافات کنند. آنچه افراد نابینا را آزار میدهد، این احساس است که گناهی نابخشودنی از آنان سر زده که نمیتوانند دنیا را ببینند یا از آن محروم شدهاند.
قضاوتهای برساختی یا کلیشه ای، دیگر موضوع و محور مورد تأکید همه نابینایان است. نگاههای دوقطبی، کم برآورد /بیش برآورد، فرشته/شیطان، کلیشه ها و پیشفرضهای فرهنگی هستند که همواره از سوی رسانهها بازتولید و تقویت میشوند. نقصان جسمانی منتج به بیاعتباری و داغ ننگی میشود که ترسیم کننده ویژگیهای کلیشهای درباره این دسته از افراد است. از دیگر مقولههای استخراج شده از مصاحبهها، «بی هویتی اجتماعی یا به رسمیت نشناختن هویت» بود. در بسیاری از موقعيت ها عموم جامعه متناسب با جایگاه فرد نابینا با او برخورد نمیکنند و در موارد فراوانی هویت او را به رسمیت نمیشناسند. نقض حریم شخصی، ارج شناسی ظاهری، و برخورد نابرابر، اتفاقات روزمرهای هستند که نابینایان با تجربهی آن احساس میکنند به عنوان یک شخص دارای حقوق مستقل، به رسمیت شناخته نمیشوند. مطابق نتایج این مطالعه، در برابر به رسمیت شناخته نشدن از سوی جامعه، دو کنش متفاوت از جانب افراد نابینا شکل میگیرد: «پذیرش ساختارهای محدودکننده و برساخت اجتماعی معلولیت» و «مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن». پدیدهی زیربنایی در این راستا اعتماد است؛ موضوعی که درصورت ظهور و بروز آن در خانواده، زمینههای رشد و شکوفایی و مبارزه علیه ساختارها را در افراد دارای آسیب بینایی ایجاد میکند و ساختارهای اجتماعی میتوانند تقویتکننده آن باشند.
آخرین مرحله از شکوفایی افراد نابینا، بازتعریف معلولیت بود. آنچه میتواند افراد نابینا را از موقعیت برساخت شده از سوی جامعه خارج کند، پدیدهی اعتماد بهویژه در خانواده است. این موضوع در افراد نابینا زمینهی شکلگیری اعتماد به نفس و توانایی بیان نیازهای فردی آنها را بدون ترس از پذیرش نشدن به وجود میآورد. چنانچه این جزء اساسی رابطه با خود (اعتمادبهنفس) به دست نیاید، فرد نابینا ساختارهای محدودکننده معلولیت را که میتوانند در او نوعی درماندگی آموخته شده یا ناتوانی و معلولیت ثانویه ایجاد کنند، پذیرا خواهد شد.
به نظر میرسد بهبود وضعیت معلولان به طور کل و نابینایان به طور خاص، در گرو کنار گذاشتن رویکردهای پزشکی، خیریه ای، صدقه ای که مستلزم متفاوت انگاری معلولان، حذف، طرد، ترحم و کمکهای پراکنده موضعی و بلااثر در مورد آنها است. همچنین به رسمیت شناختن آنها به عنوان افرادی که در همه زمینهها و اصلاح ساختارهای شناختی، نگرشی، حقوقی، قانونی، تجهیزاتی و فیزیکی در جامعه، دارای حقوق انسانی برابر باشند.
از اینرو لازم است در قالب سیاستهای جامع در چارچوب اصلاح گفتمانها و انگارههای نامطلوب دربارهی نابینایی و نابینایان از مراحل اولیهی تربیتی در خانواده، مهدکودک، مدرسه، کتب و منابع آموزشی، رسانهها، مقررات، نگرشها و رفتارها در نظام آموزشی، اداری، اجرایی، حوزهی عمومی و سیاسی کوشش کرد.
در این راستا، پذیرش واقعی کنوانسیون بین المللی حقوق معلولان (مصوب ۱۳۷۸/۰۹/۱۳) و قانون جامع حمایت از حقوق معلولان مصوب ۱۳۹۶/۱۲/۲۰ به عنوان اسناد مهم تعیینکننده سیاستگذاریهای حوزه معلولان و نابینایان توسط مجلس شورای اسلامی است. از اینرو عمل به مفاد آنها و در عین حال کوشش برای تکمیل و بهبود سیاستها و برنامههای موجود در این زمینه، از یک سو باید در سرلوحه کار سیاستگذاران، مدیران و مجریان کشور و از سویی دیگر، در رسانه ها، نهادهای مختلف دولتی و غیردولتی، خانواده ها و آحاد مردم قرار گیرد. این مسئله موجب میشود به تدریج و در رهگذر حرکت به سوی وضعیتی توسعه یافته تر و پیشرفتهتر از آنچه اینک در آن قرار داریم، وضعیت افراد معلول، نابینایان و کم بینایان و همه کسانی که به نوعی دارای شرایط خاص بودهاند یا خواهند بود، بهبود یابد.
بدیهی است دست یافتن به این اهداف مستلزم تدوین و اجرای بستههای فرهنگی، آموزشی، تربیتی، مناسبسازی های مختلف اجتماعی نرمافزاری و سختافزاری و دسترسپذیر کردن شرایط برای یک زندگی مناسب و موفق برای معلولان و نابینایان جامعه است که شرح آنها مجال دیگری میطلبد.
مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران / دوره ۱۱، شماره ۳، پاییز ١۴٠١
معرفی موسسۀ خیریۀ یاوران شبچراغ شیراز
گفتگو با سید حسین علویزاده؛ مديرعامل و رئيس هياتمديره مؤسسه
موسسه خیریه یاوران شب چراغ شیراز، اولین مرکز تخصصی آموزش کودکان کمبینا و نابینا در جنوب كشور است كه در سال ١٣٨٣ در شيراز تاسيس شده است. به بهانهی “روز جهانی عصای سفید” ، با سید حسین علویزاده، مدیرعامل این مؤسسه، گفتگویی داشتیم که گزیدهای از آن، در ادامه آمده است.
آقای علویزاده، در ابتدای گفتگو، اشارهی کوتاهی به شرایط کلیِ جامعهی نابینایان داشت: «حدود ۲۱ هزار فرد نابینا و کمبینا در استان فارس زندگی میکنند که ۱۰ هزار نفر از آنان در شیراز ساکنند؛ البته این تنها آمار رسمی است و تعداد واقعی جمعیت معلولین، بیش از اینها است. طبق آمار رسمی، ۱۵ درصدِ جامعهی ایران معلول هستند اما تنها یک دهمِ این جمعیتِ بزرگِ معلول، از طریق ثبت مشخصات در نهادهای دولتی، توسط جامعه به رسمیت شناخته میشوند».
آقای علویزاده، همچنین با اشاره به چالشهایِ جامعهی معلولین در دورههای مختلف حضور اجتماعیشان، گفت: «سیر کنشگریِ جامعه معلولین در ایران، فراز و فرودهای بسیارْ داشته است؛ یکی از تلاشهای گروهیِ جدّی و موثر، کوشش برای قانونگذاری در حوزه معلولین در اوایل دهه ۸۰، تا پیگیری های بسیار برای تصحیح و فراهم کردن ضمانت های اجراییِ همان قوانین در نیمه دوم دهه ۹۰، بوده است.
طی چند سالِ اخیر، معلولین با عضویت در بیش از ١٢٠ نهادِ مردمی( در قالب مجموعهی “چاوش”) در حوزهی اجتماعی فعالتر شده اند» .
او در مورد وضعیت کنونی کنشگران حوزه معلولین نیز گفت: «آنچه اکنون وجه بارز کنشهای معلولین است، مطالبهگری است؛ آنچنان که معلولیت را، نه مقولهای عمدتا پزشکی، بلکه معلولیتِ اجتماعی و برساخته نگاه و ارزشها و محدودیتها و چهارچوبهای جامعه میداند و تلاش دارد نگاه به معلولینْ را از مددجویانِ فعالیتهای خیریهای به عضوی موثر، صاحبْ حق و مطالبهگر در جامعه، تغییر دهد. از جمله مصادیق این نوع نگاه، میتوان به برنامهی یکشنبههای اعتراضی معلولین اشاره کرد که تلاشی است برای شنیده و دیده شدن توسط جامعه و مسئولین؛ فعالیتی که طی آن معلولین با حضور در مراکزی دولتی همچون بهزیستی و فرمانداری تلاش میکنند پاسخگویی این سازمان ها را در جهت احقاق حقوقشان، مطالبه کنند».
***
موسسه خیریه یاوران شبچراغ شیراز، با نزدیک به دو دهه تجربهی ارزشمند در زمینهی کمک به بهبود کیفیت زندگی نابینایان و حضور فعالتر آنها در جامعه، نمونهای از موسسههای مردمنهادِ فعال در حوزه نابینایان است که تلاش میکند بر اساس تصویری که از نابینایان و نيازمندی ها و تواناییهای آنها دارد، فعالیتهایش را سازماندهی کند.
این موسسه با فراهم آوردن فضاي اداری و آموزشی مناسب، کادر آموزشی علاقمند و مجرّب، تدارک اردوگاهی اختصاصي، تلاش دارد در زمینهی شناسايي، جذب، مشاوره، آموزش و توانمندسازی، ارائه خدمات بهداشتي_پزشكي و پيشگيري، به كودكان و نوجوانان نابينا و خانوادههایشان یاری رساند.
از جمله فعالیتهای دیگر ِاین مرکز، ارائه خدمات کاردرمانی، فيزيوتراپي، گفتاردرمانی، مشاورهی روانشناختی و تشکیل پرونده سلامت برای مراجعین نابینا میباشد.
همچنین هنردرمانی از طریق آموزش هنرهای نمایشی(تئاتر) و موسیقی ، بازی درمانی (از طریق نیروهای روانشناس مرکز)، آموزش در زمینهی ورزشهای فکری (شطرنج) و مهارت آموزی در حوزهی الکترونیک (کار با کامپیوتر و آموزشِ حضور مناسب و موثر در فضای مجازی) از جمله برنامههایی است که به منظور توانمندسازی مددجویان، در این مرکز اجرا میشوند.
یکی از مهمترین فعالیت های خیریه یاوران شبچراغ، کمک به بهبود وضعیت مراجعین نابینا و کمبینا در زمینهی تحصیلی است؛ آموزش جدی و تخصصی نابینایان در دورهی پیش دبستانی و همچنین کمک به رفع مشکلات تحصیلی در سنین بالاتر، از دغدغههای مهم این مجموعهی آموزشی بوده است.
توانمندسازی در حوزه مهارتهای اجتماعی و بهبود سلامت روان نابینایان، نیز یکی از برنامههای موثر و کارآمد مرکز یاوران شبچراغ بوده است که نمونه آن را میتوان در برگزاری دورههای مهارت آموزی اجتماعی و روانشناختی به ویژه برای دختران نابینا مشاهده کرد.
آقای علویزاده، جذب نیروهای انسانیِ آگاه و علاقمند به فعالیت در حوزه نابینایان را یکی از مهمترین فعالیتهای مرکز شبچراغ میداند و معتقد است فعالیت در این حوزه، بدون داشتن دید درست به جامعهی معلولین امکان پذیر نیست. او میگوید برای جذب افراد کارآمد، آنچه بیش از تحصیلات دانشگاهی اهمیت دارد، انگیزهی انسانی، خلاقیت در زمینهی ابداع روشهای آموزشی موثر و تلاش برای آموختن در حین آموزش دادن است؛ به این ترتیب است که نیروهای فعال در مرکز خواهند توانست – پس از دریافت آموزش و فعالیت میدانی اولیه تحت نظارت مدیریت_ در زمینهی آموزش والدین افراد نابینا و تهیهی محتواهای آموزشی برای مخاطبین نابینایشان، توانمند شوند.
برای ارتباط با این مرکز میتوانید به آدرس زیر، مراجعه کنید:
شیراز،بلوار باهنر جنوبی، میدان پارسه، خیابان پاسارگاد غربی به سمت ترمینال باربری قدیم، خیابان صنعتگر، کوچه ۲۷، سمت چپ، درب هفتم.
تلفن ثابت:
٠٧١٣٨٢٣٧۵٨١
٠٧١٣٨٢٣٧۵٩٨
تلفن همراه:
٠٩١٧٣١۶٢١٩٧
معرفی کتابخانۀ رئیسی اردکانی (بخش نابینایان)
بخش نابینایان کتابخانه رئیسی اردکانی، در حال حاضر به حدود ۶٠٠ عضو نابینا و کم بینای این مرکز، در سراسر استان فارس خدماترسانی میکند. خدمات این مرکز که به هردو صورت مجازی و حضوری، به مراجعین ارائه میشوند، کاملا رایگان میباشند.
از جمله خدمات حضوری این مرکز، میتوان به امانتسپاری کتابهایی با خط بریل و نیز برگزاری دورههای آموزشی با موضوعات متنوع برای افراد نابینا اشاره کرد. در حال حاضر بیش از ۲٢۰۰ عنوان کتاب بریل در این کتابخانه وجود دارد.
در فضای مجازی، مهمترین فعالیت مرکز، ارائه محتواهای صوتی است. استودیوی صدابرداریِ این مرکز، فرصت خوبی برای همیاران فراهم کرده تا آنها بتوانند محتواهای صوتی با کیفیتی خوب، تولید کنند. این فایلهای صوتی در هر دو حوزه تخصصی (بعنوان مثال ضبط مطالب درسی برای دانشآموزان و دانشجویان نابینا) و عمومی (مانند روایت صوتی کتابهای داستان) تولید میشوند.
گفتنی است، تبدیل کتابهای داستان به فرم صوتی، در این مرکز هیچ محدودیتی ندارد و خوشبختانه افراد نابینا میتوانند بدون نگرانی بابت چالشهای اخلاقی – قانونیِ حقوق نشر، کتابهای درخواستیشان را از طریق لینکهای موجود در فضای مجازی کتابخانه، سفارش دهند.
بیش از ١٢هزار عنوانْ کتاب گویا(فایل صوتی) نیز در این مرکز موجود است.
ارائه خدمات به مراجعین به صورت حضوری، امکان استفاده از محتوای کانال مجازی و نیز ارسال محتواهای درخواستشده از طریق پست صورت میگیرد.
کانال اطلاعرسانیِ مرکز در فضای مجازی واتساپ، امکانی فراهم کرده است تا اطلاعرسانی طرحهای اجرایی مرکز، فراخوانها، کلاسهای آموزشی و … انجام شود.
مديريت واحد نابینایان این مرکز، خانم محمدی، در راستای کمک به ارتقا و بهبود شرایط و زیست افراد نابینا، در تلاش است تا بتواند همکاری خوبی با سایر نهادها و مراکز حمایتی در حوزه نابینایان، شکل دهد.
همیاری در زمینه ضبط محتواهای صوتی و برگزاری دورههای آموزشی مناسبسازیشده برای افراد نابینا و کمبینا، از جمله طرحهای اجرایی هستند که افرادِ علاقهمند به فعالیت در این حوزه، میتوانند در آن مشارکت داشته باشند.
آدرس مرکز : شیراز، فلکه اطلسی، ابتدای بولوار هجرت
شماره تماس : ۰۷۱۳۲۲۷۶۹۳۸
لینک کانال مجازی برای عضویت افراد نابینا.