«سایهٔ خیال»، به کارگردانی «مسعود دلیر»، بر اساس فیلمنامهای از «مسعود جعفری جوزانی» ساخته شده و در سال ۱۳۶۹ به نمایش در آمده است. بازیگر نقش اصلی فیلم «حسین پناهی» است.
این فیلم متأثر از زندگی شخصی حسین پناهی است و افکار و دغدغههای هر روزهٔ او جا به جای فیلم آشکار است. پارههایی از نوشتهها و اشعار وی نیز در فیلم به کار گرفته میشود. «سایهٔ خیال» را میتوان از مهمترین آثار سینمایی حسین پناهی به شمار آورد.
***
در گفتگوی زیر، مسعود جعفری جوزانی از چگونگی آشنا شدن خود با حسین پناهی و ساخته شدن فیلم «سایهٔ خیال» میگوید:
بخشی از یک گفتگو با «آنا پناهی»، فرزند حسین پناهی
[… پدرم] همیشه دوست داشت بهعنوان شاعر شناخته شود و نه یک بازیگر. هر چند که بازیگری یا به تعبیری سینما را همسایهی دیوار به دیوار شعر میدانست و هرچند شاعرانگی، ذاتی و درونی او بود، ولی بسیاری از بازیهای او نقشهایی بودند که او بهناچار بازی میکرد. هر چند که به همان نقشهای معمولی با آن ذهنیت شاعرانه رنگی شاعرانه میداد. البته بماند که شاید گاهی اوقات آثار و نوشتههای پدرم با همین بازیها و نقشها ارزشگذاری شد و ارزشگذاری آثار هنری براساس زندگی حرفهای یا شخصی یک هنرمند میتواند کاملاً اشتباه باشد.
به عقیده من اگر در شناخت و معرفی او در سطحی بالاتر و بهتر کمک میشد به این نتیجه میرسیدیم که او شاعر و نویسندهای است که قابلیتی بیش از آنچه که امروز برای او بهعنوان جایگاه یک شاعر در نظر گرفته شده، دارد.
او مانند رودی جاری است و مسیرش را طی میکند. فکر میکنم هنوز خیلی زود است که جامعه بخواهد تمامی وجوه شخصیت یا شعر حسین پناهی را بشناسد، یا به تعبیری خیلی کم پیش میآید که آثار یک هنرمند به طور کمال و تمام در زمان حیات هنرمند یا حتی سالها بعد از مرگ او مورد اقبال و توجه واقع شود و این امر نیاز به زمان و آگاهی و شناخت و معرفی درست دارد.
پدر تعریف میکرد روزی در یکی از روستاهای کهگیلویه که برای خرید محصولاتی روستایی رفته بوده، مادری دخترش را صدا زد و گفت: «بیا آقای پناهی آمده» و وقتی دخترش آمده، از او پرسیده: «حسین پناهی را میشناسی؟» دختر میگوید: «بله، بازیگر هستند» و مادر میگوید: «نه! شاعر!» این نوع شناخت برای پدرم باارزش و شیرین بود که همیشه از آن بهعنوان یکی از بهترین خاطرههایش یاد میکرد.
[…] فکر میکنم آنچه او به دنبالش بود در دورههای مختلف زندگیاش فرق میکرد. ذهن حسین پناهی همیشه پر از سؤال بود. پر از نمیدانمها و همه آن دانستگیهای حسین پناهی برآمده از نمیدانمها بود. چیزهایی که او دنبالشان بود توأمان در سادهترین تا پیچیدهترین چیزها خلاصه میشد.
وقتی از او سؤال میشود چرا به تهران آمدی، پاسخ میدهد: «برای دیدن و لمس کردن برف». این سؤالهای بیجواب گاهی از سادهترین تا پیچیدهترین مسائل زندگی را شامل میشد. به تعبیر خود او: «زندگی حسین پناهی استثنایی نیست، دنیایش استثنایی است. در دوران کوتاه طلبگی به جای کتاب معتبر و سالم اصول کافی، بوف کور میخواندم و اکنون که انواع پیتزاها را میشناسم و فاصله استکهلم تا بُن را از حفظ هستم، گاهی دلم برای آن روزهای پیامبرانهی طلبگی و نثر جامعالمقدمات و چکمههای لاستیکی و سرمای قطبی قم تنگ میشود. به هر حال شعرای دیوانه یادم دادهاند که از جهنم دیگران برای خودم بهشت بسازم؛ دنیایی که در آن با خیلیها سرنوشت مشترک داریم».
از طرفی دیگر همیشه مرگ یکی از مسائل و دغدغههای اساسی ذهناش بود. اما این مرگ معنایی کاملاً متفاوت از معنایی دارد که در ذهن ماست. «همیشه تلاشم این بوده تا خودم را به آن سوی مرگ برسانم، مرگ نه به معنای نفس نکشیدن، آنسوی مرگْ انسانِ وارسته از تعلّق و فرهیخته از تملّق است.»
و در نهایت میگوید: «من امروزه به نمیدانم رسیدهام و فکر میکنم که رسیدن به نمیدانمها جای خوبی باشد.»
منبع: همشهریآنلاین
گاهشمار زندگی و آثار حسین پناهی
۱۳۳۵ تولد در دژکوه (روستایی در استان کهگیلویه و بویراحمد)
۱۳۴۱ رفتن به مکتبخانه دژکوه
۱۳۴۵ اتمام دوره ابتدایی
۱۳۴۶ ترک دژکوه، رفتن به سوق
خواندن کلاس ششم
۱۳۴۷ رفتن به بهبهان و گرفتن سیکل
۱۳۵۱ رفتن به قم و طلبگی
۱۳۵۴ رها کردن درس حوزوی
سفر به شوشتر و یکسال آموزگاری در آن شهر
۱۳۵۵ اقامت در اهواز و اشتغال به شغلهای مختلف
۱۳۵۶ بازگشت به روستای دژ کوه و ازدواج
۱۳۵۷ رفتن به اهواز و کار در کتابخانهای در آن شهر
تولد فرزند نخست
۱۳۵۹ رفتن به جبهه و فعالیت در بخشهای فرهنگی
تولد دومین فرزند
۱۳۶۰ مهاجرت به تهران
عضویت در گروه تئاتری آناهیتا
۱۳۶۱ نخستین تجربههای نمایشنامهنویسی
نوشتن «یک گل و بهار»
کارگردانی نمایشنامه «خوابگردها»
۱۳۶۲ نوشتن «آسانسور»
نوشتن و کارگردانی تلهتئاتر «سرودی برای مادران»
۱۳۶۳ تولد سومین فرزند
نخستین تجربههای بازی در تلهتئاترهای تلویزیونی
بازی در سریال «محله بهداشت»
نوشتن «به سبک آمریکایی»
۱۳۶۴ استخدام در صدا و سیما
بازی در سریال «گرگها»
نوشتن «دل شیر»
نوشتن «دو مرغابی در مه»
۱۳۶۵ نخستین بازی در سینما
بازی در فیلم سینمایی «گال»
بازی در فیلم سینمایی «گذرگاه»
بازی در تلهتئاترهای «دو مرغابی در مه»
۱۳۶۶ کارگردانی تلهتئاتر «ماجراهای رونالدو و مادرش»
بازی تلهتئاتر «در آیینه خیال»
۱۳۶۷ بازی در فیلم سینمایی «در مسیر تندباد»
بازی در فیلم سینمایی «هی جو»
بازی در فیلم سینمایی «ارثیه»
بازی در فیلم سینمایی «نار و نی»
نوشتن نخستین شعرها
۱۳۶۸ فوت مادر
بازی در فیلم سینمایی «راز کوکب»
نوشتن مجموعه شعر «من و نازی»
۱۳۶۹ بازی در فیلم سینمایی «چاووش»
بازی در فیلم سینمایی «سایه خیال»
دیپلم افتخار بهترین بازیگر جشنواره فجر برای فیلم «سایه خیال»
نوشتن «پیامبران بیکتاب»
۱۳۷۰ بازی در فیلم سینمایی «اوینار»
بازی در فیلم سینمایی «مهاجر»
نوشتن «کابوسهای روسی»
۱۳۷۱ نوشتن «گوش بزرگ دیوار»
بازی در فیلم سینمایی «هنرپیشه»
بازی در فیلم سینمایی «مرد ناتمام»
۱۳۷۲ نوشتن «خروسها و ساعتها»
انتشار کتاب «من و نازی»
۱۳۷۳ بازی در فیلم سینمایی «آرزوی بزرگ»
بازی در فیلم سینمایی «روز واقعه»
۱۳۷۴ نوشتن بازی و کارگردانی سریال «بیبی یون» برای تلویزیون (این سریال توقیف و چند سال بعد نسخه نسخهای کوتاهشده از آن در تلویزیون نمایش داده شد.)
۱۳۷۵ انتشار آلبومی از دکلمه شعرهایش با نام «ستارهها»
بازی در سریال «دزدان مادر بزرگ»
۱۳۷۶ به صحنه بردن نمایش «چیزی شبیه زندگی»
انتشار «چیزی شبیه زندگی»
انتشار «بیبی یون»
انتشار «خروسها و ساعتها»
۱۳۷۷ بازی در فیلم سینمایی «کشتی یونانی»
۱۳۷۸ نوشتن دیالوگهایی از سریال «امام علی» و بازی در آن
۱۳۷۹ بازی در سریال «یحیی و گلابتون»
۱۳۸۰ بازی در سریال «آژانس دوستی»
۱۳۸۱ نوشتن مجموعه «نمیدانمها»
بازی در سریال «روزگار قریب»
۱۳۸۲ بازی در سریال «آواز مه»
نوشتن مجموعه «سالهاست که مردهام»
۱۳۸۳ ضبط آلبوم دوم دکلمههایش
وفات در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
انتشار آلبوم آخرین دکلمه از سرودههایش به نام «سلام، خداحافظ» در پانزدهم مهر ماه