You are currently viewing سالروز شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر

امیر کبیر و سنت کشورداری ایرانی؛ فعالیت های امیرکبیر در مبارزه با فساد (صوتی)

جهت‌گیری‌ای که امیرکبیر در مبارزه با فساد برای ما ترسیم می‌کند این است که جامعه قوی در کنار دولت قوی می‌تواند با فساد مبارزه کند و نه فقط دولت قوی.
اهمیت امیرکبیر در این است که کار مبارزه با فساد را از جایی که فاقد الگو بود شروع کرد. امروزه ما دانشگاهیان با سطح وسیعی از ادبیات علمی مواجه هستیم که مفهوم فساد و علل ایجاد آن را و حتی شیوه های مبارزه با آن را  مطالعه می‌کنیم. اما مسئله‌ای که در زمان امیرکبیر وجود دارد این است که مکتب، دیدگاه و نظریه‌ای در این‌باره وجود ندارد. اما خود امیرکبیر در چه جهتی پیش رفت؟ یکی توجه به دوگانگی دولت و ملت بود و اینکه باید در هر دو زمینه کار و سرمایه‌گذاری کرد. برخی از اقداماتی که امیرکبیر انجام داد را شاید بتوان با یک مقدار تسامح گفت که رضا شاه هم انجام داد. به عنوان مثال ارتش مدرن، پایه‌گذاری بروکراسی یا صنایع نوین. اما چیزی در رفتار امیرکبیر وجود داشت که در رفتار رضا شاه وجود ندارد و آن توجه به مردم و حقوق مردم است.

منبع: کانال تلگرامی جامعه‌شناسی حوزه عمومی

تقیخان؛ فرزانه عدالتخواه و نوآور (نوشته)

علی رضاقلی

از توان من بر نمی‌آید که میرزاتقی خان را در چند خط تلگرامی توصیف کنم ولی تلاش می‌کنم، چون سالگرد شهادت یکی از نوادر سیاستمداران و وطن‌پرستان است که بر خلاف انبوهی از سیاستمداران ایران که به هزینه مردم به دنبال بهینه کردن منافع خود هستند، به هزینه خود برای “رفاهیت” مردم جان خود را در طبق اخلاص گذاشت و تا آخر ایستاد.

نویسنده انگلیسی واتسون درباره او نوشته بود که “اشرف مخلوقات بود”.

قائم‌مقام که او را تربیت کرده بود گفته بود: “این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می‌گذارد، حقیقت من بر پسر کربلایی قربان حسد می‌برم و بر پسرش می‌ترسم.”

کلنل شیل وزیر مختار انگلیس می‌گفت: “پول‌دوستی که خوی ایرانیان است در وی اثر ندارد، به عشوه و رشوه کسی فریفته نمی‌شود.”

خوش هیکل، تنومند، سیمای گشاده، پرکار، با غیرت مسئولیت، هوشمند، درست، صادق، فسادناپذیر و صمیمی بود، جسور و بی‌باک و دلیر همراه با رفتاری سنگین بود، چشمانی نافذ داشت همراه با مناعت طبع و حق‌شناسی.

میرزا تقی‌خان زمانه خود را خوب می شناخت و شرایط جهان و ایران را می‌شناخت، عقب‌افتادگی ایران را می‌شناخت و با اهداف توسعه‌ای خود آشنایی کامل داشت. شرایط گذار را می‌شناخت و در تمامی ساحت‌هایی که برای توسعه ایران لازم بود به صورت هماهنگ تلاش می‌کرد.

اهداف میرزاتقی خان را تحت سه عنوان می‌توان خلاصه کرد:

•نوآوری در راه نشر فرهنگ و صنعت جدید

•پاسداری از هویت ملی و استقلال سیاسی ایران

•مبارزه با فساد مالی و مبارزه برای احیاء اخلاق مدنی که به زوال کشیده شده بود.

برای تامین اهداف فوق در سطوح مختلف وارد کارزار شد، در سطح کلان بودجه کشور را که دچار کسری مزمن شده بود با مدیریت هزینه و حذف هزینه های غیرضروری و از طرف دیگر وصول درآمدهای معوق و لاوصول متعارف و احیاء امنیت تولید و بسط تولید و تجارت و اخذ مالیات به تعادل رسانید که تلاش های او در این زمینه هنوز راهنما و موثرند و در این زمینه فعالیت های گسترده و آموزنده ای کرد.

برای بسط اقتصاد و تولید و صنعت می‌دانست نظم در تمام کارها و اجرای قانون و اصلاح دوایر عدلیه و حکام شرع و اینکه همه مردم و همه فرق و اقلیت “در محافظه” در سایه قوانین ولایتی برابرند، املاک از دستبرد مصون‌اند و ادیان در کمال رفاهیت، برای اولین بار دیوانخانه عدالت تامین کرد که جد دیوان عدالت اداری امروز است که مردم اگر از دولت شکایت داشته باشند در آن مطرح کنند و برابری حقوقی اجتماعی اقلیت‌ها.

با تقی‌خان این اصطلاحات در ایران شایع شد:

نظم تقی خانی، دیوان خانه عدالت، وکیل دیوانخانه، تنظیمات مملکتی، نظم جدید، قرار حکومتی، قانون درست، اجرای حقوق ثابته، رفاهیت و آسودگی مردم، عدم تبعیض، کاری مغایر عدالت نکردن، مبارزه با رشوه‌خواری، تنظیم قوانین مالیاتی، گماشتن کسان عاقل و قابل بر سر کار، ایجاد دارالفنون (پلی تکنیک) و ایجاد روزنامه برای روشن کردن مردم و آشنا کردن آن‌ها با مسائل روز ایران و جهان و افزودن بر دانایی و بینایی آن‌ها، مبارزه جدی با فساد اداری، توسعه صنعت، بسط تعلیمات در ارتش منظم و توسعه مهمات سازی، ایجاد چاپارخانه و پست، حفظ آثار باستانی، تنظیم واردات و صادرات، خلاصه هر کار خوبی که امروز می‌بینید کم و بیش نطفه اولیه آن با میرزا تقی خان شروع شد.

“خدایش بیامرزاد”

▫️پی نوشت: برای اطلاع از شرح مختصر احوال و اقدامات و موقعیت میرزاتقی خان امیرکبیر به کتاب جامعه شناسی نخبه‌کشی و برای بحث مبسوط راجع به میرزاتقی خان به کتاب ارزشمند امیرکبیر و ایران نوشته فریدون آدمیت مراجعه شود.

منبع: این لینک

داستان گاو والامقام (نوشته)

در سال ۱۲۶۵ هجری قمری، قصابی در میدان «صاحب‌الامر» تبریز می‌خواست گاوی را ذبح کند. گاو از زیر دست وی در رفت و به مسجد قائم گریخت. قصاب ریسمانی برد و در گردن گاو انداخت تا بیرون بکشد. گاو زور داد، قصاب به زمین خورد و در حال قالب تهی کرد. در این وقت بانگ صلوات مردم بلند شد و این امر معجزه‌ای تلقی شد.
پس آن چنان که افتد و دانی، بازار تا یک ماه چراغانی گردید. تبریز شهر «صاحب‌الزمان» به‌شمار آمد و مردم خود را از پرداخت مالیات و توجه به حکم حاکم معاف دانستند. گاو را به منزل مجتهد جامع‌الشرایط وقت، آقا میرفتاح بردند و ترمه‌ای رویش کشیدند. مردم دسته دسته با نذر و نیاز به زیارت آن رفته و به شرف سُم‌بوسی‌اش نایل آمدند و ترمه آن حیوان را به تبرک ربودند. در عرض یک ماه مویی از گاو به جا نماند و همه به تبرک رفت.
لسان الملک سپهر در باره‌ی این بخش ماجرا می‌نویسد: میرفتاح مجتهد تبریزی عامل اصلی «فتنه تبریز و غوغای عامه» بود و شورش بظاهر مذهبی ، که در بوسیدن «سُم گاو مقدس» بر دیگران پیشی گرفته بود . عوام مردم را واداشت تا در شهرهای آذربایجان بر سر کوچه و بازار از معجزات حضرت گاو داستان ها بسازند و نعره زنند که شهر تبریز مقدس و از مالیات دیوان و حکم معاف است . حتی چهره گاو را نقاشان زبر دست ترسیم کردند و به زائرین بقعه مبارکه فروختند و مردم نادان در خانه‌های خود شمایل گاو صاحب الزمان را آویختند . متولیان حضرت گاو از سر نادانی به جای کاه و یونجه به او نقل و نبات دادند و بعد از چندی گاو مقدس بیمار شد و مرد . مردم با حزن و اندوه فراوان در حالیکه بر سینه خود می‌کوفتند تشییع جنازه مفصلی از آن «بزرگ مقام» کردند و در مکانی به خاک سپردند که هنوز به آرامگاه گاو صاحب الزمان برای اهل منبر معروف است.
کور و لنگ، غرفه‌ها و شاه‌نشین‌های مسجد را پر کرده بودند. هر روز معجزه‌ و آوازی تازه بر سر زبان‌ها می افتاد. بزرگان، پرده و فرش و ظرف به مسجد می‌فرستادند. کنسول انگلیس هم چهل‌چراغی فرستاد که هم‌اکنون زیر گنبد مسجد آویزان است.
حاج میرزا باقر، امام جمعه تبریز، که با کنسولگری انگلیس رابطه مستقیم داشت، فتوا داد که هر کس در جوار آن مسجد به‌خصوص باده بنوشد یا قمار کند واجب القتل خواهد بود و چون رسما شهر تبریز محل ظهور «امام زمان» اعلام شده بود، پس بنا به روایات و احادیث معتبر، مردم از پرداخت مالیات به دولت و اجرای قوانین وضع شده‌ی حکومتی معاف بودند.
بالاخره امیرکبیر نیرویی از تهران فرستاد که حاج میرزا باقر امام جمعه، و میرزا علی شیخ‌الاسلام و پسرش میرزا ابولقاسم، که هر سه از ملایان بانفوذ بودند دستگیر و تبعید کنند و با وجود مقاومت آن‌ها و حمایت عوام این مقصود حاصل و غایله تمام شد.
چون روشن شد که این فتنه‌ها نتیجه‌ی تحریک و دخالت مستقیم استیونس، کنسول انگلیس در تبریز بوده، امیرکبیر نامه‌ای به سفارت انگلیس در تهران می‌فرستد که بخشی از آن چنین است:

«. . . بعد از اینکه مردم اجامر و اوباش تبریز به جهت شرارت‌های خودشان در امور مملکتی و اتلاف مالیات دیوانی از برای خود مامن و بستی قرار گذاشته و خودسری‌ها کنند، عالیجاه مشارالیه به جهت تقویت آن‌ها و استحکام خیالاتشان چهل‌چراغی به مسجد صاحب‌الزمان فرستاد و بر آنجا توقف کرده، زیاده از حد باعث جرأت عوام و اشرار گشته و پای جسارت را بیشتر گذاشته‌اند تا از این خیالات خدا داند چه حادثات بروز و ظهور کند.»

برگرفته از کتاب : امیرکبیر و ایران، به قلم : دکترفریدون‌آدمیت، انتشارات : خوارزمی، ۱۳۷۸

نگاهی به جایگاه دارالفنون در تاریخ فرهنگی ایران مدرن (نوشته)

محمد صادقی

دارالفنون در سال 1231 هجری شمسی توسط ناصرالدین شاه افتتاح شد. ایده ساخت مدرسه از امیرکبیر بود که چند روز پیش از افتتاح دارالفنون از تمام مناصب حکومتی خلع شده بود و چند روز پس از افتتاح، به قتل رسید. امیرکبیر مسئولیت طراحی بنای دارالفنون را در سال 1229 به “میرزا رضا خان مهندس تبریزی” سپرد. همچنین زمینی در جوار ارگ حکومتی ناصرالدین شاه، در محلی که مخصوص آموزش نظامی سربازان بود، جهت احداث دارالفنون انتخاب شد. این زمین در فاصله میان میدان توپخانه و در اندرون از سویی و از سویی دیگر بین دو خیابان الماسیه و ناصریه قرار داشت. ساخت بنا نیز بر عهده محمدتقی معمار باشی بود. میرزا رضا ، مترجم و طراح، از فرستادگان عباس میرزا به اروپا، در رشته توپخانه و فن استحکامات تحصیل کرده بود. علاوه بر طراحی دارالفنون، وی طراحی و ساخت سد ناصری را هم در کارنامه خود دارد.

نقشه‌ای که وی برای ساخت دارالفنون تهیه کرد از سربازخانه ای انگلیسی به نام ویلچ الهام گرفته بود. بنای اولیه شامل پنجاه اتاقِ مربعی شکل یکسان، که در چهار طرف حیاط قرار می‌گرفت بود. جلوی این اتاق‌ها ایوانی قرار داشت و یک حوض آب نیز در وسط حیاط جاداشت. همچنین دارالفنون صاحب یک چاپخانه و کتابخانه می‌شود.  کتابخانه‌ای که به مرور با ترجمه‌های اساتید و دانشجویان کامل‌تر می شود. در سال‌های بعد یک سالن تئاتر مخصوص شاه به مجموعه اضافه می‌شود. آنچه از خلال توصیفات از معماری اولیه بنا بر می‌آید آن است که فضای دارالفنون کاملا یادآور یک سربازخانه است.

منبع: این لینک

تفاوت نگاه -از «قرنطینه بیماران» تا «سامان مملکت»- در دوره صدراعظمی امیرکبیر و میرزا آقاخان نوری (نوشته)

سهند ایرانمهر

میرزا تقی خان امیرکبیر و میرزا آقا خان نوری، به ترتیب و هردو وزیر ناصرالدین شاه بودند. اگر میرزا تقی مصلح بود و تاوان آن را در حمام فین داد میرزا آقا خان که سعایت او در قتل امیر هم بی‌تاثیر نبود و بعد از او صدراعظم شد (جالب اینکه جنازه میرزا آقاخان  به کربلا انتقال و در صحن مسجدی که از ثلث اموال امیرکبیر ساخته شده بود دفن گردید) نه تنها بویی از اصلاح نبرده بود که وطن‌پرستی امیر را نیز نداشت چرا که پیش از قبول صدارت اعظمی تبعه انگلیس بود و با نوشتن نامه به وزیر مختار انگلیس در ایران، از تابعیت این کشور خارج شد.

دوران صدارت میرزا آقاخان نوری برای انگلستان دورهٔ پیشرفت و تحکیم نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی و اقتصادی بود و آنچه عمال این دولت خواستند انجام شد و مسئله جدایی هرات بزرگترین ضربتی بود که در این دوران به ایران وارد شد (رائین، اسماعیل؛ حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص ۲۵۸)

یکی از نکاتی که به وضوح تفاوت میان این و صدراعظم را نشان می‌دهد مقایسه میان نامه او و امیرکبیر به ناصرالدین شاه است:

میرزاتقی خان فراهانی امیرکبیر می‌نویسد:

«به این طفره‌ها و امروز و فردا کردن و از کار گریختن در ایران به این هرزگی حکما نمی‌توان سلطنت کرد. گیرم من ناخوشم یا مردم، فدای خاک پای همایون، شما باید سلطنت بکنید یا نه؟ …هر روز از حال شهر چرا خبردار نمی‌شوید که چه واقع می‌شود و بعد از استحضار چه حکم می‌فرمایید؟ از درخانه و مردم و اوضاع ولایات چه خبر می‌شود و چه حکم می‌فرمایید؟»

اما میرزا آقاخان نوری می‌نویسد:

» هوا سرد است ممکن است به وجود مبارک صدمه‌ای برسد. دو تا خانم بردارید ببرید به ارغونیه عیش کنید. آنجا پشت کوه قاف است. سه شب متوالی عیش بفرمایید.»

در موضوع ‌«وبا» هم‌ میان نگاه و رویکرد امیرکبیر و‌میرزا آقاخان‌نوری تفاوت‌های جالبی وجود دارد.

اول اینکه روزنامه وقایع اتفاقیه که به دستور امیرکبیر تاسیس شده است برای رفع خرافات و‌ افزایش آگاهی مردم این‌چنین می‌نویسد:

«در باب ناخوشی‌های مسری از قبیل طاعون و وبا و غیره اطبای روی زمین معالجات مختلف کرده‌اند… اما يك علت را در این باب مسلم گرفته اند که کثافت و عفونت این ناخوشی‌ها را زیاد می‌کند و با اینکه امنای دولت افرادی را به پاکیزه کردن شهر گماشته‌اند بطوریکه می‌باید هنوز در این کار و نظم داده نشده و سربازخانه های دورشهر را چنان کثیف و متعفن نگاه داشته‌اند که مردم از عبور از آنجاها نفرت دارند. امید است که بعد از این در این باب دقت شود که رفع کثافت از آنجاها بشود که امراض مزبوره روی ندهد».

به جز این، جزوه «قواعد معالجه وبا» راجع به چگونگی این بیماری و جلو گیری از سرایت آن منتشر و‌ میان‌وعاظ و افراد باسواد توزیع شد تا به مردم اطلاع‌رسانی کنند.

اقدام بعدی امیر دستور فوری برای قرنطینه بود. او‌ به‌ حاکم‌ کرمانشاه نوشت:

«برای محافظت ممالك محروسه از آلودگی ناخوشی مزبوره در مرزها قاعده (گراختین) یعنی قرنتین (قرنطینه) برقرار شود مخصوصا چون از قرار یکه کارپرداز اول دولت عليه مقيم دار السلام بغداد نوشته است ناخوشی وبا همه عربستان را فراگرفته و از اول خانقين الي نجف طغیان تمام دارد، اهالی بغداد کاملا متفرق شده اند… چون آنجا معبر عام است و هر روزه زوار عتبات و سایرین به همه ممالك محروسه تردد دارند، بسیار لازم است که برای محافظت ممالك محروسه از آلودگی ناخوشی مزبور و نشر و سرایت آن بنای گراختين (قرنطینه) که منفعت آن بكرات به تجربه رسیده است گذاشته شود».

نقطه مقابل امیرکبیر، وریر منفعت‌جو‌‌ و‌ خرافاتی یعنی میرزاآقاخان نوری است. او‌ در واکنش به اقدام عثمانی در قرنطینه مرزی بخاطر وبای عمومی ۱۲۷۳ خطاب به عثمانی نوشت:

«از حالت قرانتین دولت عثمانی بستوه آمده‌ایم. نزديك است که عنقریت حکم عمومی قطعي بكل اهالی ایران صادر شود که دیگر تردد خودشان را از خاک عثمانی، خاصه از عراق عرب موقوف دارند. نزديك است این حکم از قوه به فعل درآید. دولت عثمانی حق ندارد قرانتین بگذارد و خلاف قانون دول منحابه است و می‌توانید بالمره وضع قرانتین را موقوف سازید» .

پاسخ دولت عثمانی هم‌ به این‌ صدراعظم نادان کوتاه بود: «در این‌کار، حفظ صحت عمومی موضوع شده است و چون درحق تبعه سایردول مرعي الاجر است ایرانیان نیز باید تبعیت کنند».

منبع: کانال تلگرامی سهند ایرانمهر

دانش و بینش امیرکبیر در خدمت انساندوستی (نوشته)

سال ۱۲۶۴ قمرى، نخستین برنامه دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانان ایرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى، به امیرکبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان مى‌شود!

هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باخته‌اند، امیر بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد، باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مى‌کرد که با این فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب‌انبارها پنهان مى‌شدند یا از شهر بیرون مى‌رفتند.

روز بیست‌و‌هشتم ماه ربیع‌الاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سى‌صد‌و‌سى نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره‌دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و گفت: ما که براى نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم، جن‌زده مى‌شود. امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى! حال، گذشته از این‌که فرزندت را از دست داده‌اى، باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد؛ سپس گفت: حکم برنمى‌گردد؛ این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.

چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد… .

در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره‌دوز و بقالى از بیمارى آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب! من تصور مى‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این‌چنین هاى‌هاى مى‌گرید. سپس به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این‌گونه، براى دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست.

امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست؛ آن‌چنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان هم ما هستیم.

میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند.

امیر کبیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ایرانى‌ها اولاد حقیقى من هستند و من از این مى‌گریم که چرا این مردم باید این‌قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.   

منبع: کانال تلگرامی آینده

فراز و فرود یک صدراعظم توسعهخواه (صوتی)

دکتر رسول رئیس جعفری

به مناسبت ۱۷۱مین سالروز شهادت  امیرکبیر؛
با یادی از استاد فقید علی رضاقلی

منبع: کانال تلگرامی موسسه مطالعات دین و اقتصاد

نظم میرزاتقی خانی (نوشته)

امیرکبیر از معدود نخست‌وزیران ایران است که وطن‌پرستی، دلیری و گستاخی و شعور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، صلابت رأی و اندیشه، ملت‌دوستی و … را به انضمام سواد «آکادمیکی» مورد نیاز کارش به تناسب روز آموخته بود.

باریک و ریز شدن در کار امیر می‌رساند که وی خوب می‌دانست که بر اثر آنچه فرهنگ ایران به سر خود آورده، امنیت اجتماعی که لازمۀ نظم و در نتیجه امید به آینده و در نهایت تلاش اجتماعی‌ـ‌اقتصادی است در ایران وجود ندارد و این خودکامگی و بی‌قاعدگی که سر تا پای این فرهنگ را گرفته، مهلک‌ترین دشمنی است که در مقابل فعالیت این مردم ایستاده است. و تا این مردم فعال نشوند، کار ایستادگی آن‌ها در مقابل غرب و تأمین توسعه و رفاه غیرممکن خواهد بود. این ظرایف فهم در ذهن او فعال بودند، به همین جهت در کتاب جهان‌نمای جدید آورده است: «… در فرانسه طریق سلوک پادشاه با رعیت با قانون آزادی است، چنانکه در ایام پیشین قرار داده‌اند، الحال نیز همان قاعده معمول است، نه پادشاه زیاد از آن دست تطاول بر رعیت تواند دراز کرد، و نه رعیت از آن قرار قدیم، قاعدۀ دیگر تواند آغاز نمود…»

امیر نظم و قانون و تأمین عدالت و درواقع آنچه را که به «نظم میرزاتقی‌خانی» معروف شد بسیار وسیع می‌دید. او از نظم میرزاتقی‌خانی نوعی قانونمندکردنِ قدرت خودکامه و به ضابطه‌کشیدنِ هر نوع بی‌ضابطگی را می‌فهمید. و به جد در راه آن ایستاده بود. این مقوله، همان چیزی است که به صورت جدی و نو مربوط به جوامع صنعتی و عقلانی شدنِ شیوۀ فعالیت‌های اجتماعی و حیات جمعی است. این فعالیت‌های نوین با هرگونه بی‌نظمی و بی‌قاعدگی سر ناسازگاری دارند. این بی‌قاعدگی و عقلانی‌نشدنِ حیات اجتماعی ایران، یکی از چهره‌های کریه فرهنگ این زاد و بوم است که قرن‌هاست در لباس‌های مختلف ادامۀ حیات داده است. امیر با زمانه هماهنگ نشد، جان خود را بر سر آن گذاشت و همین نکته را نیز کراراً قید می‌کرد که یا به خواسته‌هایش تحقق خواهد بخشید یا جان بر سر آن خواهد گذاشت.

از کتابِ «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی»، نوشتۀ علی رضاقلی.

منبع: کانال تلگرامی نشر نی

چه نیازی به امیرکبیر داریم؟ (صوتی)

دکتر نعمت‌الله فاضلی

ما به امیرکبیر نیاز داریم تا به بازاندیشی انتقادی خودمان بپردازیم.
امیرکبیر آگاهی را در مشی و منش و شخصیت خود درونی کرده بود.
آیا کارگزاران و مدیران امروز هم می‌توانند مانند امیرکبیر شجاعانه، مسئولانه و خلاقانه به توسعه، آبادانی، عمران و اخلاق و ارزش‌های انسانی حداقل در شهر و محله خود بیندیشند؟
آیا ما هم می‌توانیم غمخوار جامعه باشیم و دغدغه جامعه و فرهنگ و سرکوب و فقر را داشته باشیم؟
نخبگان اصلاح گر جان خود را در راه از بین بردن موانع تغییر و پویایی جامعه فدا کردند.
این نخبگان به ما نشان دادند که اگر خواهان تغییر هستیم باید خودمان هم بخشی از این تغییر باشیم.

منبع: کانال تلگرامی دکتر نعمت‌الله فاضلی

چگونه امیرکبیر بودن (نوشته)

امیر ناظمی

رویای امیرکبیر بودن
رویای امیرکبیر بودن، رویای سیاستمدار ایرانی در دهه‌های اخیر بوده است. بسیاری از سیاستمداران وسوسه امیرکبیر شدن را در ذهن داشته‌اند؛ تا حدی که فردی مثل هاشمی رفسنجانی در این الگوی ذهنی‌اش کتابی در خصوص امیرکبیر نوشت. اما پرسش آن است چرا هیچ‌کدام امیرکبیر نشدند؟

شخصیت‌های تاریخی مدام نیاز به بازخوانی دارند؛ چرا که در هر بازخوانی ویژگی یا برداشتی از آن‌ها ارائه می‌شود که بی‌ارتباط به وضعیت موجود برداشت‌کننده نیست. نمی‌توان تاریخ را خواند و به پیوندهایش با وضعیت فعلی فکر نکرد؛ امیرکبیر نیز از حیث مستثنی نیست.

امیرکبیر تا سال‌ها پس از صدارتش برای ایرانیان شناخته‌شده نبود؛ او در دوران پهلوی بود که به مرور شناخته شد. آشپززاده‌ای که ابتدا در نامه‌های قائم‌مقام فراهانی نام‌اش مشاهده می‌شود؛ وقتی از هوش و ذکاوت‌اش می‌نویسد، وقتی در طعنه به برادرش، از میرزاتقی (که هنوز نه امیر شده بود و نه کبیر) مثال می‌زند و وقتی در نامه‌ای پیش‌بینی می‌کند که «صبح دولت‌اش» خواهد دمید و او قانون‌گذار خواهد شد!

ویژگی‌های ۳گانه
«فریدون‌ آدمیت» در کتاب «امیرکبیر و ایران» به ۳گانه‌ای از ویژگی‌های امیر اشاره دارد، که ترکیب این ۳ نقطه تمایز او از دیگر سیاستمداران ایرانی است. به زعم آدمیت، امیرکبیر برای نوسازی‌ ایران‌ ۳ نسخه تجویز می‌کند و این ۳ باید با هم حضور داشته باشند؛ و در مورد امیرکبیر این موارد وجود داشتند (متن‌ها از فریدون آدمیت است):

1️⃣ نوآوری: «نوآوری‌ در راه‌ نشر فرهنگ‌ و صنعت‌ جدید»

2️⃣ ملی‌گرایی: «پاسداری‌ هویت‌ ملی‌ و استقلال‌ سیاسی‌ ایران در مقابله‌ با تعرض‌ غربی»

3️⃣ اخلاق‌گرایی و بهبود حکمرانی: «اصلاحات سیاسی‌ مملکتی‌ و مبارزه‌ با فساد اخلاق‌ مدنی»

تقریبا در هر سیاستمدار ایرانی، یکی از پایه‌های این ۳گانه مفقود بوده است. امیرکبیر یگانه سیاستمداری بود که توانست هر ۳ را با هم پیش ببرد.

نمادهای ۳گانه
امیرکبیر در مدت کوتاه صدارتش روزنامه‌ای را پایه‌گذاری کرد که شماره ۴۹ آن خبررسان مرگ امیر بود! روزنامه وقایع‌ اتفاقیه روزنامه‌ای بود که نه تنها عموم مردم می‌خواندند؛ بلکه برای هر کارمند دولتی که درآمد بیش از ۲۰۰ تومان داشت، اشتراک آن اجباری بود. همان‌طور که افتتاحیه مدرسه دارالفنون تقریبا هم‌زمان شد با مرگ او، هرچند نسل سیاستمداران و روشنفکران ایرانی را شکل داد، همان‌هایی که مشروطه‌خواهی ایران را ساختند!

هم مدرسه و هم روزنامه برآمده از همان ۳ ویژگی امیر کبیر بود: هر دو نوآوری‌هایی ویژه در ایران آن روز بودند؛ و به دلیل همین نوآور بودن مورد طعن و لعن محافظه‌کاران قرار داشت.

هر دو ابزارهای بهبود حکمرانی و ارتقاء اخلاق مدنی بودند. اصلی‌ترین هدف مدرسه و روزنامه ارتقاء نظام حکمرانان و چارچوب فکری ایرانیان بود.

و البته هر دو ابزارهایی ملی‌گرایانه که نه تنها پیش‌نیاز استقلال (و به دور از شعارزدگی) بود؛ بلکه ابزار هویت‌سازی ملی نیز بود. هویتی که ابزارهای خود را نیاز داشت.

و البته هر دو همان بهانه‌هایی بودند که برای قتل امیر به دست دشمنان محافظه‌کار، وابسته و فاسد کافی بود.

نتیجه راهبردی
اما ویژگی‌های متعدد او باعث شده که کمتر دیده شود. این‌که سیاست را پله پله آموخت، این‌که چگونه جهان خارج از کشور بر ذهن‌اش تاثیرات جدی گذاشت؛ و توسعه تبدیل به دغدغه‌اش شد. این که چطور مذاکرات بلندمدت کشور را برای ۴ سال راهبری کرد، علی‌رغم همه کارشکنی‌های داخلی و خارجی. این که چطور او در مدت تنها ۳ سال صدارت این همه تغییر را برای کشور رقم زد!

هر ۳ ویژگی نوع خاصی از دشمنان امیر را شکل می‌داد:
1️⃣ محافظه‌کاران و سنت‌گرایانی که با نوآوری مخالف بودند.
2️⃣ وابستگان به کشورهای قدرتمند آن زمان
3️⃣ گروه‌های فاسدی که نظام حکمرانی را ناکارآمد کرده بودند.

امیرکبیر هنوز می‌تواند نماد سیاستمدار ایرانی باشد؛ سیاستمداری که باید برخوردار از ۳ ویژگی نوآوری، ملی‌گرایی و اصلاح‌گر نظام حکمرانی باشد.

منبع: کانال تلگرامی آینده

دیدگاهتان را بنویسید