دورهی کارآموزیام را در یک شرکت خصوصی گذراندم که تجهیزات لازم برای پالایشگاهها و پتروشیمیها را تأمین میکرد. آن دوره، اولین حضور جدی من در یک محیط صنعتی بود. در طی این مدت، چیزهایی که در محیط و روابط کاری و انسانی میدیدم، برایم جدید و عجیب بود و با آن چیزی که قبلاً تصور میکردم بسیار فاصله داشت.
روزی مدیر شرکت با من تماس گرفت و گفت: «امروز جلسه داریم و از آن جایی که شما جزو مهندسان آینده کشور خواهید بود، به نظرم خوب است که شما هم در این جلسه شرکت کنید تا علاوه بر آشنایی با صنعت، با فضای جلسات نیز آشنا شوید.»
من در موعد مقرر در جلسه حاضر شدم. جلسه نسبتاً رسمی بود و مدیر، جلسه را اینگونه آغاز کرد: «همانطور که میدانید تجهیزاتی که ما تولید میکنیم، عمر مفیدشان بیش از هشت سال است. این قطعات، به ندرت در این 8 سال دچار مشکلی و نقص فنی میشوند. به این ترتیب، اگر ما با تمام پتروشیمیها و پالایشگاههای کشور هم تعامل داشته باشیم و بتوانیم تأمینکنندهی تجهیزات همهی آنها هم باشیم، در دو سال آینده بیکار میشویم چون همهی تجهیزات را فراهم کردهایم و دیگر جایی برای کار کردن نداریم. پس باید کیفیت را پایین بیاوریم؛ بهگونهای که عمر مفید تجهیزات کم شود و صنایع، پالایشگاهها و پتروشیمیها مجبور شوند زودتر به ما رجوع کنند تا تجهیزاتشان را تأمین کنیم و از این طریق سود بیشتری کسب کنیم.» تقریبا همهی اعضای حاضر در جلسه، به شکل تأییدآمیزی به حرفهای مدیر گوش میدادند و هیچ واکنشی مبنی بر طبیعی نبودن یا منصفانه نبودن این کار وجود نداشت.
حرف مدیر و واکنش اعضا برایم خیلی عجیب و البته غیرقابلقبول بود. فکر میکردم که باید چیزی بگویم و نباید در این موقعیت سکوت کنم. از طرف دیگر، به خودم میگفتم: «من فقط کارآموز هستم و جلسه، جلسهای رسمی است و من فقط برای آشنایی دعوت شدهام. مدیر عامل و بقیه، از من مسنتر و باتجربهتر هستند. شاید صحبت کردن من اصلاً بجا نباشد یا حرفم بیاهمیت تلقیشود» و … .
اما چیزی در درونم میگفت: «اگر سکوت کنی، همیشه ساکت خواهی بود. از طرف دیگر، چه بسا که فضا با دادن پیشنهادهای دیگر تغییر کند. از همهی اینها گذشته، سکوت به معنی پذیرش این وضعیت و شریک شدن در چنین مسیری است و این، خیانت به خودم، مصرفکنندگان و حتی همین آدمهای روبروست…»
اجازه گرفتم تا صحبتی بکنم. گفتم: «همانطور که وقتی هر کدام از ما میخواهیم چیزی بخریم، از تولید کننده و فروشنده انتظار داریم بهترین چیزی را که میتواند در اختیارمان بگذارد، فکر میکنم این منصفانه نیست که کیفیت تجهیزات را پایین بیاوریم.»
اما مدیر بلافاصله موضعگیری کرد و گفت:«وااااااای خانم عزیز، شما هنوز دستتون توی جیبتون نرفته که مفاهیم اقتصادی را بفهمید. دیگه همهی شرکتها همینطور شدند. زمانی بود که بنز ماشین خیلی خوبی تلقی میشد و اولین بنزهای تولیدی آنقدر با کیفیت بودند که برای اسقاط کردنشان اول سقفهایشان را جدا می کردند اما امروزه روز، بنز را هم نمیشود بیش از پنجسال سوار شد و اگر شرکت بنز میخواست بنزهایی با کیفیت قدیم تولید کند تا الان ورشکست شده بود.»
من گفتم: «اگر چیز نادرستی باب شود، لزومی ندارد که همه افراد از آن پیروی کنند. به هر حال، پایین آوردن کیفیت کار غلطی است…»
اما کسی از این حرف استقبال نکرد. دفاع اخلاقی من از نظرم، در نظر مدیران و کارکنان، موجه تلقی نمیشد.
فکر کردم شاید بهتر باشد دلیل دیگری را مطرح کنم. گفتم: «خوب، در صورت نزول کیفیت، مشتریان شما سراغ رقیبانتان خواهند رفت که محصولات شما را با کیفیتی مشابه شما، اما در یک کارگاه کوچک و با تجهیزات اندک و تعداد کمی کارگر انجام میدهند. در شرکتهای کوچک، معمولاً قیمت تمام شدهی محصول، کمتر از شرکتهای بزرگ است. بنابراین در صورت وجود کیفیت یکسان، شرکتهای بزرگ تقریبا هیچ مزیتی نسبت به شرکتهای کوچک ندارند.»
در اثنای زدن این حرفها، به این فکر میکردم که در این موقعیت واقعاً چه کاری میتوان انجام داد؟ همان وقت چیزی به نظرم رسید و گفتم :«شاید بهتر باشد که به سمت تولید محصولات جدیدی برویم که تا الان تولید نکردهایم و یا حتی تا الان کسی در کشور تولید نکرده و مشابه داخلی ندارد و مشتریان هم به آنها نیاز دارند.»
بعد از این گفتگوها، و پیگیریها و بحثها و پیشنهادات بعدی، اعضای جلسه بالاخره تصمیم گرفتند به طراحی و تولید محصولات جدید فکر کنند.
* * *
برخی نکات قابلتوجه
- وقتی که مشکلی برای ما پیش میآید طبیعی است که آن را جدی بگیریم و برای حل مشکل کاری کنیم. اما ممکن است در این مسیر به بیراهه برویم. اولین چیزی که در این راه به ما کمک خواهد کرد تعقل صحیح میباشد.
- مقدمهی حل مشکلات، این است که به حرف موافقان و مخالفان، درست و بدون غرض و سوء نیت، گوش بدهیم. این کار کمک میکند که به راهحلهای واقعی دست بیابیم. به علاوه، راههایی همچون مشورت، مطالعه و تحقیق و کسب دانش علمی لازم نیز، ما را در گرفتن تصمیمهای درست یاری کرده و از همرنگی با رویههای غلط دور میکند. قطعا بسیاری از شرکتهای جهان با مسئلهی شرکت نامبرده روبرو بودهاند و به احتمال زیاد، همهی آنها، جهت بالا بردن سود به سراغ تنزل کیفیت نرفتهاند.
- «تقلید کورکورانه ممنوع.» اگر بدون تفکر و ندانستن دلیلِ کار عدهای، از آنها تقلید کنیم، آسیبهایی خواهیم دید. به عنوان نمونه، در این خاطره شرکت بنز شاید بهخاطر سود و منفعت بیشتر خودش دست به چنین کاری زده باشد که در اینصورت تقلید از آنها و پایین آوردن کیفیت محصول، باعث خدشهدار شدن اعتبار شرکت ما خواهد شد.
- بهتر است به این توجه کنیم که کارآموزی، فرصت مناسبی است که علاوه بر آموزش عملی کارآموز برای ورود او به دنیای کار، ممکن است فوایدی برای شرکتها یا کارفرماها نیز داشته باشد. به عنوان مثال، کارآموزان بهدلیل نداشتن پیشزمینههای ذهنی رایج و همچنین غرق نشدن در کار، پتانسیلهایی برای «خلاقیت و نوآوری» دارند.
- در تصمیمگیریها، انصاف داشتن نسبت به دیگران ما را در ساختن جامعهای بهتر کمک خواهد کرد. به عنوان نمونه در خاطره فوق، دلیل واضحی که کارآموز ارائه میکند این است که: «خودمان هم دوست نداریم که در خرید، تولیدکنندگان، اجناسی با کیفیت پایین به ما بفروشند.» در حدیثی معروف، آمده است: «آنچه را برای خود میپسندید برای دیگران هم بپسندید و آنچه را برای خود نمیپسندید برای دیگران هم نپسندید.»