آنچه كه می‌خوانید عمدتاً خلاصه‌ای از ماجرای پدر فلاناگان و شهر پسران است كه در فصل دوم از بخش دوم كتاب «تعلیم و تربیت در جهان امروز» اثر «ولفگانگ برزینكا» آمده است. بعضی اطلاعات جزئی از منابع دیگری از جمله سایت Wikipedia آورده شده‌اند. مؤسسه‌ی «شهر پسران» (Boys Town) مؤسسه‌ای است كه برای حمایت از جوانان بی‌خانمان، آسیب‌دیده و بی‌سرپرست توسط «پدر فلاناگان» در نبراسكای آمریكا تأسیس شده است. نام كامل پدر فلاناگان، «ادوارد جوزف فلاناگان» (Edward Joseph Flanagan) است. او در سال ۱۹۸۸ در ایرلند متولد شد و در سال ۱۹۰۴ به آمریكا مهاجرت كرد و با ادامه دادن تحصیلات خود توانست در سال ۱۹۱۲ یك كشیش كلیسای كاتولیك شود. اولین حوزه‌ی فعالیت وی به عنوان نماینده‌ی كلیسا شهری در ایالت نبراسكا بود. در اوایل دوران فعالیت خود به عنوان یك كشیش، پدر فلاناگان تلاش خود را بر یاری رساندن به كارگران نیازمند متمركز كرد. او مهمان‌سرایی تأسیس كرد و كارگران فصلی خرمن‌ها و برداشت محصول را گرد هم آورد و سعی كرد تا به آنها در رفع مشكلاتشان كمك كند. همنشینی با این كارگران فلاناگان را به این نتیجه رساند كه كمك به انسان‌های بالغ و رشد یافته‌ای كه دوران كودكی خوبی را نگذرانده‌اند غالباً كار مشكلی است و سال‌های تعیین‌كننده‌ی سرنوشت یك انسان همان دوران جوانی اوست. این فكر او را مصمم كرد تا خود را وقف كودكان و نوجوانانی كند كه خانه و مسكنی ندارند. وی ابتدا چند تن از نوجوانانی را كه از طرف دادگاه به عنوان بزهكار معرفی شده بودند تحت حمایت خود گرفت و در سال ۱۹۱۷ اولین خانه‌ی جوانان را در یك ساختمان استیجاری افتتاح كرد. آغاز كار با مشكلات زیادی همراه بود. خطر ورشكستگی مالی دایماً وجود داشت و در عین حال پدر فلاناگان مجبور بود بر پایه‌ی تجربیات روزانه‌ی خود روش‌های تربیتی مؤثر را بیابد. ولی در نهایت پایداری پدر فلاناگان بر مسیری كه در آن قدم گذاشته بود باعث شد كه دامنه‌ی فعالیت‌ها به تدریج گسترش یابد و مشكلات مالی كم‌كم رفع شود. در سال ۱۹۲۱، فلاناگان توانست تشكیلات خود را به مزرعه‌ی بزرگی در خارج از شهر منتقل كند و به این ترتیب «شهر پسران» به وجود آمد، تأسیسات تربیتی نمونه‌ای كه تا پیش از مرگ فلاناگان بیش از شش هزار پسر جوان در آنجا زندگی كردند، تربیت شدند و از آنجا رفتند. علت موفقیت تجربه‌ی شهر پسران در امر تربیت كودكان و نوجوانان تنها این نیست كه پدر فلاناگان از افراد بزرگ و نادری بود كه همیشه همه را دوست دارند بی‌آنكه چیزی برای خود بخواهند. او به این امر واقف بود كه كسب موفقیت در فرایند تربیت تنها به نیت خوب و پیروی از ایده‌آل‌ها بستگی ندارد، بلكه در كنار آنها باید وضع روحی و موقعیت فردی هر یك از كودكان به خوبی درك شود و نیز وسایل كمكی و فنونی كه برای جهت‌دهی به آنها لازم است در دسترس باشد. در واقع، تجربه‌ی پدر فلاناگان الگوی قابل تقدیری است كه نشان می‌دهد چگونه می‌توان از تمامی امكانات تربیتی نهایت استفاده را برد و هیچ‌كدام را بدون مصرف نگذاشت. مسأله‌ی بزهكاری نوجوانان مسأله‌ای بود كه فلاناگان از ابتدا با آن درگیر بود. این مسأله در نظر وی بیش از آنكه به گناه و مجازات مربوط باشد جنبه‌ی تشخیصی و درمانی داشت. او در پی علل خطاها و ریشه‌ی آنها می‌رفت و با روش اصولی مخصوص خود این علل را در فساد محیط، شرایط در هم ریخته‌ی خانواده، سستی و اهمال والدین و بالاخره در كمبود سرمشق‌های خوب جستجو می‌كرد. از مطالعه‌ی این عوامل این اعتقاد در وی تقویت شد كه «هیچ جوان بدی وجود ندارد» و در واقع نوجوانان ولگرد و بی‌بند و بار درست شناخته نشده‌اند. تصور فلاناگان این بود كه شناخت صحیحی كه از همنشینی با این نوجوانان به دست می‌آید می‌تواند به تربیت و اصلاح ایشان كمك قابل توجهی بكند. نوجوانانی كه توسط فلاناگان پذیرفته شده بودند در شهر پسران مكانی را یافتند كه نیاز آنها برای احساس امنیت، صمیمیت و كسب یك شخصیت رشد یافته را كه مدت‌های مدیدی سركوب شده بود ارضا می‌كرد. آنها در محیط مهرآمیز یك خانواده‌ی خوب كه فلاناگان همواره آن را به عنوان یكی از مهم‌ترین اركان خود قرار می‌داد جای گرفتند. در واقع، فلاناگان می‌كوشید تا با داشتن یك رفتار مناسب شایستگی خود را برای اینكه پدر این پسران به شمار آید اثبات كند. او بر این باور بود كه انسان تنها در صورتی می‌تواند احترام دیگران را جلب كند كه خود به دیگران احترام بگذارد. از این رو بود كه فلاناگان به جای اینكه خطاها و اشتباهات یك پسر جوان را به رخ او بكشد بلادرنگ و با نظری كاملاً مثبت به استقبال او می‌رفت. او سعی می‌كرد این احساس را در جوان ایجاد كند كه در كنار اوست و گذشته‌ها فراموش شده و تنها چیزی كه اهمیت دارد راهی است كه به آینده منتهی می‌شود. شیوه‌ی برخورد فلاناگان با جوانان باعث می‌شد در فرایند تربیتی این وضعیت به وجود نیاید كه مربی خود را عاملی مسلط  و نوجوان خود را عاملی منفعل بپندارد، بلكه هر دو مشتركاً توجه خود را به راهی عملی كه منجر به اصلاح وضعیت می‌شد معطوف می‌داشتند. فلاناگان دریافته بود كه بایستی خصوصیات فردی یك نوجوان را به سرعت درك كند و بدون صرف وقت بیش از حد و سخن گفتن‌های نابجا او را به حوزه‌ای از كار و فعالیت كه متناسب با علاقه و توانایی‌های او باشد راهنمایی كند. خوشبختانه در شهر پسران فرصت‌های فراوانی برای كار و فعالیت وجود داشت. در سال‌های نخست به دلیل كمبود امكانات مالی، جوانان حاضر در شهر پسران مجبور بودند بسیاری از كارهای شهر را خودشان انجام دهند، مثلاً مبل‌ها و اسباب منزل را در كارگاه شهر پسران بسازند. به این ترتیب كار به اندازه‌ی كافی وجود داشت و فلاناگان سعی می‌كرد از این موقعیت‌ها نهایت استفاده را بكند. از آنجا كه فلاناگان اداره شهر توسط پسران حاضر در آن را فرصتی تربیتی می‌دید، این رویه بعد از بهبود وضعیت مالی شهر پسران نیز ادامه پیدا كرد. به این ترتیب، در شهر پسران برای انواع استعداد و علاقه فرصت‌های زیادی فراهم بود، به طوری كه به فكر هیچ كس خطور نمی‌كرد كه بیهوده وقت‌گذرانی كند و اوقات خود را به بطالت بگذراند. افراد یا پس از دیدن آموزش‌هایی همچون آموزش‌های فنی و كشاورزی به حرفه‌ای مشغول می‌شدند یا اینكه با جدیت تحصیلات دبیرستانی خود را ادامه می‌دادند و برای دانشگاه آماده می‌شدند. هر انتخابی كه توسط فرد صورت می‌گرفت كاملاً جدی تلقی می‌شد و صرف نیرو و وقت زیادی را از جانب او طلب می‌كرد. فلاناگان بر این امر اصرار داشت كه فعالیت‌ها عملی و قابل رؤیت باشند. بر همین اساس، مثلاً هر كارآموز كشاورزی یك دام برای نگهداری و یك تكه زمین برای زراعت در طول سال در اختیار داشت. او هزینه‌های ضروری خود را دریافت می‌كرد و موظف بود كه موارد مصرف این هزینه‌ها را با جزئیات در دفاتر مخصوص حسابداری خود درج كند. چنانچه در پایان سال از فروش دام یا محصولات كشاورزی سودی حاصل می‌شد سهم كارآموز به خود وی تعلق می‌گرفت. به همین ترتیب پسرهای جوان در كارگاه‌های تعمیر ماشین، آرایشگاه‌ها، فروشگاه‌ها، مرغداری و كارگاه‌های كمپوت‌سازی با حفظ استقلال مالی كار می‌كردند. فلاناگان علاوه بر اینكه سعی می‌كرد از فعالیت‌های عملی برای رسیدن به اهداف خود استفاده كند، به راه‌های دیگری در جهت شكوفا كردن دیگر استعدادهای نوجوانان آنها نیز می‌اندیشید. او تبحر خاصی در قصه‌گویی داشت و از داستان برای ایجاد زمینه فهم بهتر وضعیت استفاده می‌كرد. فلاناگان همچنین به نیروی شفابخش موسیقی اعتقاد راسخی داشت. او مخصوصاً توانست از طریق آموختن سرودها و نواختن آلات موسیقی به كودكانی كه ضایعات روحی شدیدی دیده بودند كمك‌های مؤثری بكند. یك دسته‌ی كُر، یك اركستر و همچنین گروه‌های مخصوص برای كوزه‌گری، طراحی، چوب‌بری و فلزكاری و باشگاه‌هایی برای سرگرمی‌های مفید، پاسخ‌های مناسبی برای علاقه‌های مختلف در اوقات فراغت نوجوانان فراهم می‌كردند. ورزش در شهر پسران از اهمیت خاصی برخوردار بود. فلاناگان خود ورزشكاری با ذوق و علاقمند بود و تمرین‌های بدنی را به عنوان وسیله‌ای اجتناب‌ناپذیر در تربیت و شفای روحی تلقی می‌كرد. در كنار ورزش‌های انفرادی مسابقات تیمی اهمیت خاصی داشتند. پسران در فعالیت‌های ورزشی تیمی می‌آموختند كه چگونه باید با هم‌گروهی‌های خود ارتباطی مؤثر برقرار كنند و ایفای نقش‌هایی مانند رهبری و داوری مسابقات فرصتی برای كسب شكل‌های دیگری از تجربه اجتماعی برای آنها فراهم می‌كرد. فلاناگان معتقد بود كه كار، ورزش، تحصیل و زمینه‌های دیگر زندگی بایستی در یك نظام كلی در كنار یكدیگر قرار گیرند كه بر پایه ایمان بنا شده است. تفكر او این بود كه تنها اعتقاد مذهبی است كه به نوجوان هدف روشن و مشخصی می‌دهد و در عین حال آن دسته از صفات معنوی را كه برای رسیدن به این هدف ضرورت دارد در نهاد وی تقویت می‌كند. فلاناگان اصراری نداشت كه جوانان اعتقاد مذهبی خاصی را دارا باشند، اما از آنها می‌خواست كه مراسم مذهبی را طبق اصولی كه پذیرفته‌اند انجام دهند. فلاناگان بر این اعتقاد بود كه صرفاً یك جهان‌بینی مذهبی كه به پیوند هر یك از انسان‌ها با ابدیت ایمان دارد می‌تواند جوانان بی‌خانمان و آسیب‌دیده را از احساس بی‌ثمر بودن حفظ كند. فلاناگان به این امر باور داشت كه اعمال و اعتقادات ارزشمند تنها در صورتی می‌توانند ایمن و استوار باشند كه بر پایه‌ی انگیزه‌های نیرومندی بنا شوند. از این رو او می‌كوشید مسایل مذهبی و اخلاقی را به گونه‌ای تبیین كند كه به صورت یك مشت مقررات خشك و روزمره جلوه نكنند. او سعی می‌كرد شناخت روشنی از ارزشهای مختلف برای جوانان به وجود آورد و آنها را دعوت می‌كرد تا مسایل شخصی خود و دیگران را با دقت و به شكلی صحیح ارزیابی كنند. او فكر می‌كرد كه تربیت جوانان این نیست كه به آنان بگوییم چه باید بكنند یا اینكه هر كاری را چگونه انجام دهند، بلكه باید آنها را به جایی برسانیم كه خود تصمیمات لازم را اتخاذ كنند. پس از موفقیتی كه در شهر پسران حاصل شد، پدر فلاناگان كوشید تا تلاش برای سروسامان دادن به وضعیت نوجوانان بی‌سرپرست را در جاهای دیگر پی بگیرد. او سفرهایی به مناطق مختلف دنیا داشت و مطالعاتی در مورد مسایل جوانان انجام داد. او همچنین در كمیته‌های مختلفی كه با هدف بررسی مسایل جوانان شكل گرفته بودند فعالیت می‌كرد. پدر فلاناگان در سال ۱۹۴۸ هنگامی كه برای یكی از سفرهای مطالعاتی‌اش در آلمان به سر می‌برد بر اثر سكته قلبی دیده از جهان فرو بست. پیكر او را در شهر پسران دفن كردند. مؤسسه‌ی شهر پسران چنان‌كه فلاناگان امیدوار بود بعد از مرگ وی به كار خود ادامه داد. امروزه این مؤسسه یك مؤسسه‌ی ملی محسوب می‌شود كه پسران و دختران بی‌سرپرست بسیاری را در سراسر آمریكا تحت پوشش گرفته است. پی‌نوشت ۱- برای كسب اطلاعات بیشتر در مورد فعالیت‌های فعلی و همچنین تاریخچه مؤسسه‌ی شهر پسران به سایت اینترنتی این مؤسسه در این آدرس رجوع كنید: http://www.boystown.org ۲- در سال ۱۹۳۸ فیلمی با محوریت كار پدر فلاناگان با نام «شهر پسران» (Boys Town) ساخته شد. این فیلم كه مورد استقبال عمومی قرار گرفت نقش مؤثری در شناساندن شهر پسران به مردم دنیا ایفا كرد. اطلاعات در مورد این فیلم را در این آدرس ببینید: http://en.wikipedia.org/wiki/Boys_Town_(film) .

دیدگاهتان را بنویسید