نام کتاب: نان و گل سرخ
نویسنده: کاترین پاترسون ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
مترجم: حسین ابراهیمی(اِلوند) گروه سنی: هـ(دروهی دبیرستان)
“رُزا، تصویر تازهای از آنا و مامان را در ذهنش میکشید. آنها در زندان بودند اما مامان سرود میخواند و تمام زنان و کودکان هم با او میخواندند. نگهبانان ماتشان برده بود و با شنیدن آن موسیقی دلانگیز از گلوی کسانی که آنها را حقیر شمرده بودند و با آنها بد رفتاری کرده بودند، احساس شرمساری میکردند.
رزا در فضایی مهآلود و مبهم سرگردان بود.
«ز جا هرگز، ز جا هرگز نمیجنبیم…» مامان این سرود را میخواند و همه او را همراهی میکردند:
«ز جا هرگز، ز جا هرگز نمیجنبیم
درخت ریشه در آبیم
ز جا هرگز نمیجنبیم…»“(ص 257)
کتاب «نان و گل سرخ» روایتی است از داستان زندگی خانوادهای در آغاز قرن بیستم؛ زمانی که انقلاب صنعتی در ایالات متحده به اوج خود رسیده بود. «رزا» دختر نوجوانی است که همیشه نگران حضور مادر و خواهر کارگرش در اعتصابهاست. او و خانوادهاش زندگی سخت و مشقتباری را سپری میکنند و رزا فکر میکند شرکت مادر و خواهرش در اعتصابهای کارگری خیلی خطرناک است و امکان دارد به خاطر آن، همین غذای اندک و خانهی محقرانه خود را هم از دست بدهند. علاوه بر آن او که در مدرسه شاگرد ممتازی است، دوست دارد به مدرسه برود و نمیخواهد اعتصاب و مبارزات کارگران مانع آن شود.
“رزا میفهمی چه اتفاقی افتاده؟ آنها هفتهای دو ساعت کمتر به ما حقوق میدهند. این مقدار با پنج قرص نانی که اصلا نداریم برابر است. من کار کنم، بچههایم از گرسنگی میمیرند؛ اعتصاب کنم بچههایم از گرسنگی میمیرند. هر کاری بکنیم از گرسنگی میمیریم. اما آدم مبارزه کند و از گرسنگی بمیرد بهتراست تا کار کند و از گرسنکی بمیرد!” (ص 36)
رزا سعی میکند با روشهای مختلفی مادر و خواهرش را متقاعد کند که اعتصاب کاری بیهوده است و هیچگونه امیدی به پیروزی نیست ولی موفق نمیشود. چندی بعد مبارزه به اوج خود میرسد. رهبران اعتصاب به جُرمهای واهی به زندان میافتند، چند نفر کشته میشوند و غذا و سوخت کمیاب میشود ولی مبارزه همچنان ادامه مییابد.
شرایط دشوار مبارزه، اتحاد و رابطهی کارگران را تقویت میکند و دوستان و همراهان آنها را در دیگر شهرها بیش از پیش برای یاری آنها برمیانگیزاند. کارگران رفتهرفته در خلال مبارزهی خود در مییابند که آنچه برای خود و عزیزانشان در زندگی میخواهند، چیزی بیش از غذا برای خوردن است. آنها تصمیم میگیرند که برای معنا و عزّتی بجنگند که سرمایهداران و صاحبان قدرت به بهای شغلی برای زندهماندن، از زندگی آنها دریغ داشتهاند…
“مامان به نرمی شروع کرد: «من فکر میکنم. من فکر میکنم ما فقط… فقط نان برای شکممان نمیخواهیم. ما برای دلمان، روحمان هم خوراک میخواهیم. ما میخواهیم… چهطور بگویم ما برای بچههایمان هم کمی زیبایی میخواهیم. ما گل سرخ هم میخواهیم!»”(ص 90)
* * *
این داستان با روایت زندگی و مبارزات چند کارگر و خانوادههای ایشان، مخاطب را با فضایی آشنا میسازد که در آن مبارزه با بیمها، امیدها و سختیهایش به نمایش درآمده است و پرسشهای بسیاری را پیش روی ما قرار میدهد؛ پرسشهایی مانند اینکه در یک مبارزه به دنبال کدام یک از نیازهای خود هستیم؟ انگیزههای ما برای مبارزهکردن یا نکردن چیست؟ ترس از دست دادن چه چیزها یا چه موقعیتهایی را داریم؟ حاضریم برای رسیدن به هدفی که به آن ایمان داریم، تا کجا مبارزه کنیم و چه هزینههایی بدهیم؟ روابط و دوستیهای ما در فضای چنین مبارزهای چه تغییری میکند؟ چه موقع خیرخواهی در روابط ما معنای واقعی خود را از دست میدهد و تبدیل به دعوتی از سر یأس و محافظهکاری میشود؟ و… .
هر یک از ما میتوانیم همراه با این داستان، پرسشهایی این چنین را در زندگی خود دنبال کنیم و با قرار دادن خود به جای افرادی که در این مبارزه شرکت داشتهاند، تجربهای ارزشمند کسب کنیم. این کتاب به خصوص برای مخاطبان نوجوان خود، به منزلهی گشودن پنجرهای به دنیای مبارزانی است که برای برپایی حق و عدالت تلاش میکنند و به آنها کمک میکند تا با دغدغههای انسانی و اجتماعیِ کسانی که در زندگی تجربههای متفاوتی داشتهاند، مواجه شوند.
امید که این داستان انگیزهی تلاشها و مبارزات بزرگتری را در همهی ما برانگیزاند… .