نام فیلم: دیوانه‌ای از قفس پرید

نوع فیلم: داستانی (سینمای دفاع مقدس)

کارگردان:
احمدرضا معتمدی

فیلمنامه نویس:
احمد‌رضا معتمدی

موسیقی متن:
مجید انتظامی

بازیگران:
پرویز پرستویی- عزت الله انتظامی- علی نصیریان- نیکی کریمی

      تصویر بردار: محمد آلادپوش

تدوین­گر:
مصطفی خرقه‌پوش

سال تولید: 1381

کشور: ایران

زمان: 110 دقیقه

ژانر:
اجتماعی

موضوع اصلی:
مسئولیت یک رزمنده (جانباز جنگ) در زمانه‌ی فعلی

        کلید واژه‌ها:
تغییر ارزش‌ها- فساد اجتماعی- مبارزه- دوستی و رفاقت-       خاطره- وجدان

مناسب برای گروه سنی:
جوان~       میانسال~        سالمند~

مناسب برای موقعیت‌های اجتماعی و روانی مثلِ…:
تسلیم و مطیعِ ارزش های رایج زمانه بودن؛ فراموش کردن خاطرات و عهدهای والای گذشته؛ انفعال در مقابل فساد؛ ارائه‌ی تصویری انسانی و عدالت‌خواهانه از نقش و مسئولیت یک جانباز (به عوض تصویری کلیشه‌ای و بی محتوا از جنگ)؛ بی‌خبری از فسادهای رایج؛ ظاهربینی و قضاوت در مورد انسانها بر اساس ملاک های ظاهری و فریبنده

زبان اصلیِ فیلم: فارسی

خلاصه فیلم:
جانبازی به نام روزبه ایرانی در تلاش است که با فردی بسیار پر نفوذ (مستوفی) که دارای فسادهای متعددی است مبارزه کند و پرونده‌هایی در دادگاه برای او تهیه نماید. اما به شدت تحت فشار است و احساس تنهایی می‌کند. درست در همین زمان، همسر او(یلدا) نیز به دلیل بحران‌های روحی‌ای که خود دارد، قصد دارد تا از روزبه طلاق گرفته و فارغ از چشم‌انداز او و بدون الگوپذیری از شخصیت عمیق وی، خویشتن خود را باز بیاید. روزبه با همراهی دوست و همرزم قدیمی خود به نام آصف تلاش می‌کند تا  مدارکی علیه مستوفی جمع آوری نماید و در این میانه به سراغ استاد اخلاق قدیمی خود (فراست) می روند تا او نیز به آنها کمک نماید. آنها اما به مرور متوجه می شوند که حجم فساد بیشتر از آن چیزی ست که تصور می کرده اند و با مسائل دشوارتری مواجه می گردند…

دیوانه ای از قفس پرید- 1

* نظرات (نقد و بررسی و نکاتی درباب فیلم):             
(این قسمت ویژه‌ی کسانی است که می‌خواهند پیش از دیدن فیلم، داستان آن را بدانند)

روزبه در تلاش است که با ارزش‌های مادّی روزگار و با فسادهایی که در جامعه جاری شده‌اند مبارزه کند. او نمی‌خواهد هم‌چون بسیاری از هم‌رزمان خود، تنها نامی از جنگ و جبهه باقی گذارد و آن گاه هر مُد جدیدِ غیراخلاقی‌ای را پذیرا گردد. در نظر او، آن میراث مهمی که از سال‌های سادگی انقلاب و جنگ عوض شده و استحاله گردیده، ظواهری هم‌چون حجاب و شعارهای دینی و … نیست. او مسئولیت امروز خود برای میراث‌داری را در تلاش برای عدالت و مبارزه با یکی از اُمّ الفسادهای بازاری -به نام مستوفی- می‌داند.

روزبه در این مسیر از هم‌رزمان قدیم خود نارو می‌خورد و در سکانسی طلایی به استاد قدیم خود که فردی ظاهر الصلاح اما به شدت فاسد است می‌گوید:

«صدای غریبه داره از گلوی خودمون در میاد. منی که بیست سال پیش، قاطی خلق الله، آویزون دو طبقه، سُر می خوردم می رفتم جوادیه و قنات آباد…حالا ماشینم شده یه بشقاب پرنده، خونه ام شده قصر شاه آباد، دیگه هر چی هم زور بزنم فقط صدای غریبه از گلوم در میاد».

دیوانه‌ای از قفس پرید، پایانی نسبتا باز، تراژیک‌ و سنگین دارد. روزبه، خاموش و از کار افتاده در اتاقی از آسایشگاه معلولان است. همسرش در کنار اوست و عزم کرده است تا تحقق‌بخش این سخن باشد که «باشد که این بار پابرهنگان از دیوار معیارهایتان بالا روند، نه از دیوار کاخ‌هایتان». استاد اخلاق که خود یک پای ثابت همه‌ی آلودگی‌های اخلاقی است و از پایان یافتن آرمان‌ها و امیدهای «رزمندگان» سخن می‌گوید، در راهرو آسایشگاه در حال راه رفتن است. صدای خمپاره و بمب و تیراندازی به گوش می‌رسد و گویی جبهه‌ی جنگ هم‌چنان زنده و جاری و حاضر است. معلولان از اتاق‌هایشان بیرون می‌آیند. همگی به استاد اخلاق خیره شده‌اند و او در صحنه‌ای قیامت‌گون، سنگینی خاطره‌ها و چشم‌ها را عمیقا بر خود احساس می‌کند.

* ملاحظات:
فیلم برای نمایش خانگی و بحث و گفتگو مناسب است.
دیالوگ‌های فیلم، ادبی و سرشار از اصطلاحات و ضرب المثل‌های کوچه بازاری است و فهم آن، به دقت و ظرافت احتیاج دارد.

دیدگاهتان را بنویسید