سکه طلا
نویسنده : آلما فلور آدا تصویرگر : نیل والدمن مترجم : نسرین وکیلی ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1386
«خووان سالها دزدی میکرد و همیشه اخمو و گرفته بود چون هیچ دوست و آشنایی در زندگی نداشت. شبی از شبها نور کلبهای در میان درختان توجه او را به خود جلب کرد و در آن جا پیرزنی را دید که سکهای طلا در دست داشت و با خود میگفت: من ثروتمندترین آدم دنیا هستم.
خووان تصمیم گرفت سکههای پیرزن را بدزدد، ولی به دست آوردن سکهها آنقدر هم که او فکر میکرد آسان نبود. خووان راه طولانی را در جستجوی پیرزن و طلاهایش طی کرد ولی روزی که دوباره او را روبروی کلبه اش یافت آرزوها و اهدافش تغییر زیادی کرده بودند…»
کتاب سکه طلا برای کودکانی که در سالهای آخر دبستان و یا راهنمایی تحصیل میکنند مناسب است و با داستانی بسیار عالی روند گام به گام تغییر یک راهزن را نشان میدهد که به خاطر رسیدن به هدفی هرچند نادرست چیزهایی را دوباره در زندگی و کار خود تجربه میکند که سالها آنها را از یاد برده بود.
خووان از نو با طبیعت، خانواده و دوستان مواجه میشود و به یاد میآورد که زندگیاش تا چه اندازه میتوانست متفاوت باشد.
این داستان برای قصهگویی بسیار مناسب است و میتواند به وسیله تصاویر زیبا و طرح خوب خود به راحتی مخاطب را با خود همراه سازد و به او نشان دهد که رابطه یک شخص با دیگری و قرار گرفتن در راهی که با کمک او طی میکند چگونه میتواند همه چیز را به طرز شگفتانگیزی تغییر دهد.
لوبان نجاری میآموزد
نویسنده : جی هوا تصویرگر : دودا کایی مترجم : محمد سلامت ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1377
«لوبان جوان ترین فرزند نجاری به نام لو بود که آرزو داشت پسرانش نزد استادی ماهرتر از خودش آموزش ببیند و نجاران ماهری شوند. دو برادر بزرگتر لوبان پدر را ناامید کردند ولی لوبان تصمیم گرفت که به هر قیمتی که شده استاد مشهور ساکن کوهستان جونگنان را پیدا کند و از او هنر نجاری بیاموزد.
لوبان با کمک مردم مهربان و سختی های فراوان خود را نزد استاد رسانید و به او نشان داد که برای یاد گرفتن هنر او شایستگی و مهارت لازم را دارد. پس از سالها تمرین سرانجام روزی استاد به او دستور بازگشت نزد مردم را داد و تنها چیزی که از او خواست این بود که نام نیک استادش را حفظ کند.
لوبان به نزد خانواده خود رفت و سالیان درازی به مردم خدمت کرد، چنان که تا امروز نیز از او و کارهایش به نیکی یاد میشود.»
کتاب برای کودکان سالهای آخر دبستان نوشته شده است و داستان جذابی برای قصه گویی دارد. تصاویر کتاب بسیار زیبا هستند ولی متأسفانه در چاپ فارسی کتاب کیفیت آنها پایین آمده است، هرچند که همچنان گویایی خود را حفظ کرده اند.
کودک در مواجه با زندگی و تلاش لوبان میآموزد که پشتکار و امید تا چه اندازه در آموزش و موفقیت هر فرد تأثیر دارد و با کسی روبرو میگردد که برای رسیدن به هدف خود از هیچ کار کوچک و بزرگی دریغ نمیکند.
داستان همچنین الگویی از اخلاق در فرهنگ چین را نمایان میسازد که افراد را به ادب و سختکوشی دعوت میکند و برای باز کردن باب آشنایی کودکان با این فرهنگ مناسب است.
جوراب پشمی
نویسنده : فروزنده خواجو تصویرگر : هوشنگ محمدیان ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1378
«آن سال، زمستان با باد سخت و تندی شروع شد. هوا به طور عجیبی سرد و گزنده بود. برف یکریز و بی امان میبارید. هر روز صبح، قبل از رفتن به مدرسه، مادرم مرا زیر کرسی مینشاند که گرم بشوم؛ اما تا از خانه بیرون میرفتم تنم یخ میزد و گرمای چند لحظه پیش را فراموش میکردم.
یکی از روزهای سرد و یخ زده زمستان که از مدرسه به خانه برمیگشتم، پشت شیشه یک مغازه چشمم به کاغذی افتاد که روی آن با خط درشت و خوانا نوشته بودند : جوراب پشمی رسید. زیر آن کاغذ یک جفت جوراب آویزان بود و به نظر میآمد خیلی ضخیم است. جوراب در نظرم مثل یک ستاره میدرخشید.
شب وقتی که توی رختخواب دراز کشیده بودم، فکر کردم که در تمام عمرم جورابی به آن قشنگی ندیده ام. خیلی دلم میخواست زودتر صبح بشود تا اکبر بهترین دوستم را به مغازه جوراب فروشی ببرم و جوراب را به او نشان بدهم.
صبح روز بعد زودتر از همیشه به مدرسه رفتم؛ اما آن روز اکبر به مدرسه نیامد. سر راه به خانه شان رفتم، تب داشت. توی رختخواب خوابیده بود و مادرش غمگین و گرفته دستمال خیس روی پیشانی اش میگذاشت…
آن شب، در تمام مدتی که مشق مینوشتم، به یاد اکبر بودم و قیافه معصوم او در نظرم مجسم میشد. وقتی به کتاب نگاه میکردم، به جای کلمات آن، اکبر را میدیدم. شاید اگر اکبر جوراب پشمی داشت هیچ وقت مریض نمیشد…»
داستان جوراب پشمی که برای کودکان سالهای آخر دبستان و مقطع راهنمایی نگاشته شده است تلاش امیدوارانهی کودکی را نشان میدهد که برای رسیدن به آرزویش دست به عمل میزند و سعی میکند از دسترنج خود چیزی را که دوست دارد تهیه کند.
نویسنده کتاب به خوبی شرایط دشوار پسربچه را توصیف کرده، به وسیله داستان خود کار سخت کودک را به راه حل مشکل دوست او تبدیل نموده و رابطه او را با خانواده و دوست خود به زیبایی تصویر کرده است.
کتاب تصاویر زیبایی دارد، داستان آن برای قصهگویی بسیار مناسب است و کودکان میتوانند با خواندن آن متوجه جنبه های دیگری از آرزو شوند که با حضور فرد عزیزی همچون یک دوست بروز پیدا میکند.
قصه گلبو و گلرو
نویسنده : محمدرضا یوسفی تصویرگر : لیلا درخشانی ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1379
«گلرو نوه یکی یکدانه ننه رعنا همه چیز داشت. از گردنبند رنگی گرفته تا پیرهن گل گلی و شلیته زردوزی ولی دست های خوش بوی گلبو را میخواست. حتی گلاب سرجوش ننه رعنا هم نتوانست عطر خوش گلبو را به دستهایش بدهد. گلرو غمگین و ناراحت پیش گلبو رفت و از او خواست که راز دستهایش را به او بگوید…»
داستان گلبو و گلرو که برای کودکان دبستانی مناسب است با طرحی قوی و تصاویری شاد و زیبا دوستی ورزیدن کودکی را نشان میدهد که با صبر فراوان دوست خود را به کار کردن و تحمل سختیها برای رسیدن به آرزویش دعوت میکند.
این کتاب برای قصهگویی بسیار مناسب است و روند گام به گام آن به مخاطب اجازه میدهد که اندک اندک با دو کودک همراه شود و صبر کردن را فراگیرد.
گل بو و گل رو در داستان زیبای خود یک به یک مراحل کار گلابگیری را نشان میدهند و علاوه بر تشویق کودک به تلاش و کوشش او را با جنبههای دیگر کار مانند محکم شدن دوستی و به دست آوردن احساس زیبایی و ارزشمندی آشنا میکنند.
شالیزار سبز
نویسنده : محمدرضا یوسفی تصویرگر : حمیدرضا خواجه محمدی ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1374
«فصل شالیکاری فرا رسیده بود و صنوبر و مادر پا به ماهش به سختی کار میکردند، رنگین کمان قشنگی به رنگ سبز در آسمان خودنمایی میکرد و گل بانو مادر صنوبر امیدوار بود که سال پربرکتی در پیش داشته باشند و توم ها خوب جوانه بزنند…
همه خانواده تلاش میکردند که زمین به موقع برای کشت برنج آماده شود ولی گل بانو حال خوشی نداشت و دیگر نمیتوانست پا به پای آنها در مزرعه کار کند. صنوبر با دیدن وضعیت دشوار خانواده تصمیم گرفت به مادر خود کمک کند و جای او را در میان گروه زنان شالی کار پر کرد…»
کتاب شالیزار سبز با تصاویری زیبا و داستانی دلنشین زندگی و کار مادر و دختری را توصیف میکند که برای تأمین معاش خانواده با یکدیگر همکاری میکنند و با تمام توان برای حفظ شغل خانواده خود کوشش مینمایند.
داستان برای قصه گویی مناسب است و با توصیف رابطه صنوبر و مادرش گل بانو به زیبایی نشان میدهد که چگونه کار دشواری همچون شالیکاری به خاطر عشق به مادر برای کودکی به سن صنوبر هموار میشود.
هر کسی کاری داره (ترانه هایی درباره شغل ها)
شاعر : اسدالله شعبانی تصویرگر : ابوالفضل همتی آهویی ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1376
«نانوا:
اینجا مغازه چیه؟
مغازه نونواییه!
نونوای پیر مهربون
خنده به لب، شیرین زبون
با دستای لرزون و پیر
مشغوله با آرد و خمیر
خمیر رو چونه میکنه
دونه به دونه میکنه
تنور رو روشن میکنه
چونه ها رو پهن میکنه
با چونهها نون میپزه
نونهای خیلی خوشمزه…»
کتاب با شعر هایی ساده و زیبا کودکان پیش دبستانی را با شغلهایی آشنا میکند که عموما با آنها در ارتباط هستند. در هر یک از آن اشعار کار را با زبانی کودکانه و تصاویری دلنشین توصیف مینماید و والدین و مربیان میتوانند در خانه و مهدهای کودک از این شعرها برای آشنایی بیشتر کودکان با انواع کار استفاده کنند.