یک سخنرانی از «سارا شریعتی» دربارهی جایگاه و نقش امروزین سمنها
جهانی دیگر ممکن است
یک سخنرانی از «سارا شریعتی» دربارهی جایگاه و نقش امروزین سمنها
زمانی که میخواستم خلاصهای از سخنرانی خود در برنامه «شبکه کمک» به مناسبت ۲۲ مرداد روز تشکلها و مشارکت اجتماعی را برای نشریه «کمک» تنظیم کنم، مشغول نگارش یکی از این «در شرایطیهای» نومیدکننده بودم، در شرایطیهایی که ردیف میکنیم و دست آخر به همان نتیجهای میرسیم که خانم تاچر: «آلترناتیوی وجود ندارد». این شعاری بود که بعدها از میزان استفادهاش در نطق تاچر فراتر رفت و تبدیل شد به شعار همهی کسانی که به دیکتاتوری واقعیت و سلطه نظم موجود اکتفا کردند و به این معنا بود که بازار و سرمایهداری پدیدههای ضروری جهان جدید است.
اما در همان سالهای ۱۹۷۹ در برابر این شعار که هر گونه تغییری را ناممکن میدانست، دهها مطلب در نقد این شعار در میان آلترموندیالیستها[1] و کنشگران تغییرات اساسی بوجود آمد که اغلب بر شعار دیگری تأکید میکردند: «جهان دیگری ممکن است».
با این وصف بحث من هم در ادامهی همین جریان و برای دفاع از این ایده است که جهان دیگری ممکن است و ساخت این جهان جز با تقویت جامعه، همبستگی اجتماعی و احیای تعلقات ملی، منطقهای، انسانی و … ممکن نیست. در نتیجه نمیخواهم بحث مفهومی کنم به این معنا که مثلاً به تعریف مفاهیم جامعه و جامعه مدنی و سمنها بپردازم. مفاهیم همیشه به ما کمک نمیکنند در فهم واقعیت. مفاهیم با بار تاریخی خود وارد میشوند. شناسنامه دارند و هویت خود را بر واقعیت ما تحمیل میکنند. در نتیجه برای استفاده از یک مفهوم در زمینهی ما، هر بار ناگزیر اول باید تعریفش کنیم و تاریخچه دهیم و مواضع مختلف را بگوییم و در یک سخنرانی وقتمان تمام میشود و به اصل بحث نمیرسیم.
و دوم اینکه میخواهم امیدوارانه بحث کنم. نگاه انتقادی خود را حفظ کنم اما به جای آسیبشناسی واقعیت سمنها در جامعهی ما، امکانات و محدودیتهایشان، بر اخلاقی تکیه کنم که کار برای مردم و فعالیت اجتماعی و جمعی علی رغم همه موانع و محدودیتها حامل آنند.
[…] ما به عنوان انسان مدرن، به عنوان انسانی که نگاهی انتقادی دارد، به عنوان ساکنان جهان جنوب، با یک بحران فراگیر و انباشته روبه روییم. بحران امر استثنایی، مقطعی و «طبیعی» نیست. بحران اجتماعی تبعیض، فقر و نابرابریهایش، بحران محیط زیستی با کم آبی، آلودگی هوا، خشکی زمین، بحران سیاسی، بیاعتمادی عمومیت یافته. این بحران سازندهی جوامع مدرن است و در اینجا که ما هستیم، این بحران بحران کشورهای جنوب است، بحران جهان سوم، بحران خاورمیانه که همیشه درگیر استعمار و مداخلات خارجی بوده است و درگیر حکومتهای استبداد داخلی و اغلب بحران خصلتی سیاسی داشته است و با مسألهی حکومت و قدرت سیاسی پیوند خورده است.
در اینجاست که مفهوم جامعه و عرصهی اجتماعی برجسته میشود. جامعه به عنوان عرصهی دیگر. امر اجتماعی را دوباره به تعبیر «دونزلو» باید ابداع کرد. در جوامع ما، جهان سابق سوم، جوامع جنوب، جوامع تحت نفوذ یا مستعمره که درگیر استعمار و مداخلات خارجی بودند نیز، این بحران هم زمان و به میزان مدرن شدن جوامع ما و مشخصاً در حوزهی سیاسی صورتبندی نظری یافت. بحران حاکمیت، دولت، از انقلاب مشروطه به بعد روند مدرن شدن آغاز شد. این روند در دورهی ناصری و بعد با پهلوی از طریق روسیه و ترکیه متأثر از سرایت فرهنگی آغاز شد و به میزان مدرن شدن، بحرانهای جامعهی مدرن را نیز تجربه میکرد. ایدههای نو که نظم سابق را به چالش میخوانند، وارد شدند: استقرار قانون، محدود کردن قدرت سیاسی، عدالتخانه.
مسأله، غلبه بر آنچه بود که «عقب ماندگی جوامع جنوب» خوانده میشد و با خواست توسعه و رشد و پیشرفت همراه بود. اما این توسعه، توسعهی اقتصادی و فنی بر اساس الگوی غربی بود. مدرنیزاسیونی از بالا، اقتدارگرا، ناموزون چون با دمکراتیزاسیون سیاسی، کار فرهنگی و تقویت جامعه همراه نبود. در نتیجه مداخلات خارجی، سلطهی استبدادی، فقر فرهنگی، هر بار مانع تحولات عمیق اجتماعی میشدند. مشروطه شکست خورد. نهضت ملی با کودتا مواجه شد. مبارزات چریکی سرکوب شد. با پیروزی انقلاب وارد مرحلهی جدیدی شدیم. تشکیل نظام، آغاز جنگ و بعد سازندگی و اصلاحات. این دوره دورهی پساها و «عبور ازها» بود. در جهان دورهی پسا مدرنیته، (فرانسوا لئوتارد، 1979) پسا استعمار، پسا دموکراسی (کولن کروش، ۲۰۰۴) … و در ایران، پسا انقلاب، پسا جنگ، پسا اسلامیسم (آصف بیات، الیویه روا) دورهی زیر سؤال رفتن انقلاب، مورد نقد گرفتن مفاهیم کلان. مفاهیم جمع ساز، مفاهیمی که بیانگر سرنوشت مشترک و منافع جمعی بودند، مورد نقد قرار گرفتند: اتوپیا، انقلاب، ایدئولوژی، مردم، خلق امت … اتوپیای تحقق یافته، به وعدههای خود عمل نکرده بود. تصور اینکه تغییر، تغییر از بالاست، تغییری در قدرت سیاسی است، کنار گذاشته شد. الگوی کلاسیک توسعه، زیر سؤال رفت. مشارکت سیاسی کاهش مییافت. سرخوردگی بوجود آمد. جامعهشناسان در ایران پس از انقلاب و جنگ دورهی باز شدن فضای سیاسی، از اتمیزه شدن، فروپاشی جامعه، افول امر اجتماعی، … صحبت کردند. نابرابریها تعمیق میشد. ما شاهد گروش از سیاست به فرهنگ بودیم، از دین به معنویتهای فردی جدید، از جامعهشناسی به روانشناسی. فرد با تمام قدرت بازگشته بود و جمعگرایی دیروز را متهم میکرد. نسل انقلابی دیروز متهم شد و فردگرایی خودخواهانه و طلبکار شکل گرفت. هر کسی کار خودش، بار خودش. سعادت فردی اهمیت یافت و هر کسی به دنبال سعادت فردی ترک وطن میکرد .امواج مهاجرتهای وسیع شکل گرفت. جامعه از بهترین فرزندانش خالی شد. فرد بر امر مشترک مسلط است. عصر فرد خودکامه، به تعبیر اریک سادن آغاز شد.
این فردگرایی خودکامه اما پروژهای پیروز نبود. از این رو پس از دورهی پساها و عبورها، با بازگشتها رو به رو بودیم. بازگشت امر دینی، بازگشت امر فرهنگی، بازگشت اندیشهی اجتماع.
[…] در این شرایط اندیشهی اجتماع، جامعه ،سرنوشت و منافع جمعی، همبستگی اجتماعی مفاهیمی که رنگ باخته بودند، در برابر خودکامگی فردی مقاومت کرده و به تدریج راه خود را باز میکرد. گویی اندیشهی جامعه اینبار به شکلی دیگر بازگشت. مفاهیم جدید وارد شد. جامعهی مدنی، دمکراسی مشارکتی، دمکراسی انجمنی. کلاسیکها مورد خوانش دوباره قرار گرفتند. کلاسیکهایی دیگر. «توکویل» بازخوانی شد و «نوتوکویلیها» برای به بحث گذاشتن ایدهی دمکراسی بر اساس آزادی و برابری، ایدهی جامعهی مدنی سرزدند. توکویل در سفرش به آمریکا به رابطهی میان دمکراسی و وجود انجمنهای مدنی و سیاسی پی برده بود و این مشاهده مبنای تاملش را ساخت که، احساسات و ایدهها تجدید نمیشوند، قلب و روح انسان جز با کنش متقابل انسانها توسعه نمییابند. این کنش در دمکراسیها وجود ندارد و فقط انجمنها میتوانند بوجودش بیاورند.
در کشورهای دمکراتیک علم انجمنها علم مادر است. و رشد و پیشرفت سایر علوم به پیشرفت انجمنها بستگی دارد. از نظر او انجمنها مانند یک مدرسهی بزرگ رایگان هستند که شهروندان میتوانند نظریهی عام انجمنها، تعاون و همبستگی را در آن فرابگیرند … بازگشت به «مارسل موس» و نقد انسان اقتصادی، نقد فایده گرایی و تکیه بر دهش، در اندیشه چپ رجوع مجددی به گرامشی و بحث هژمونی فرهنگی و توجه به «سابلترنها»[2] نقد اجتماعی متکثر شد، کوچک شد، متمرکز بر خواستهای محدود و مطالبهی اقدام عملی. توجه به کتاب کوچک زیباست. «شوماخر» مربوط به همین دوره است. قبل از او اما همین مفهوم در کار مهندس بازرگان وجود داشت. بازرگان با کتاب بی نهایت کوچکهایش ما را به اهمیت این ذرات کیهان ساز آشنا کرده بود. مفهوم کلان انقلاب جای خود را به جنبشهای اجتماعی خرد و متمرکز داد. جنبش دانشجویان، زنان، سیاهان داد. شعارها دیگر نه معطوف به پرولتاریای جهان و دوزخیان روی زمین، که محدود به جوامع هدف شد. جامعه مدنی در برابر مفهوم مبهم و کلان مردم شکل گرفت. جامعهای متشکل از گروهبندیهای خاص. طبقات. اصناف. جامعهای مستقل از دولت. توجه به پایین در برابر بالا. میکرو در برابر ماکرو. زندگی روزمره. تجربیات زیسته.
سمنها: تقویت جامعه یا تخفیف آلام اجتماعی؟
سمنها در این زمینه است که قابل فهم میشوند. در زمینهی بازگشت مسألهی اجتماعی و بازسازی «انتلکتوئل» آن. باز اندیشه به قراردادهای اجتماعی. به زندگی جمعی مشترک. این بازاندیشی پس از دورهی کرونا، دورهی پسا کوید، اهمیت بیشتری یافت. کرونا به ایزولمان میلیونها انسان انجامید. بافت اجتماعی را شکنندهتر کرد. اجتماعی شدن به یک چالش بدل شد. سخن گفتن از بازگشت امر اجتماعی به معنای بازسازی روابط اجتماعی افراد ست.
سمنها قطعهای از این بازسازی تعلقات ما و بافت اجتماعیست. سمنها حامل اخلاقیاتی هستند که ضرورت زیست اجتماعی ماست. مفاهیمی ساده، حاضر در زبان روزمره، قابل فهم که مورد بازخوانی قرار گرفته، مفهوم پردازی شده و مبنای فعالیت اجتماعی قرار گرفتند. مفاهیمی چون:
همبستگی. Solidarity. درک این واقعیت که سرنوشت ما به هم مربوط است. این واقعیت که به چه کارم میآید سعادت وقتی دیگران در آن سهیم نیستند. این واقعیت که من با پیوندهایم است که هویت مییابم. پیوند خانوادگی، محلی، منطقهای، ملی، انسانی. همبستگی به عنوان حق و به عنوان تکلیف. درک منافع جمعی.
دهش: Don. دهش در متن زندگی اجتماعی. در برابر نظریهی هژمونیکی که معتقد بود انسان فقط بر اساس منافع شخصی و خودخواهانهاش عمل میکند، مبتنی بر فایده گرایی، اخلاق دهش بر این تکیه میکرد که مبنای جامعه فقط اقتصاد، قرار داد، معاملات و منافع شخصی نیست، بلکه دهش است. فقط منافع شخصی نیست، منافع دیگری نیز هست. ایدهای که به نظر ساده میآید اما تعیینکننده است. دریافت کردن، دادن و پس دادن. جامعهی انسانی از واحد کوچک خانواده گرفته تا جامعهی بزرگ بر اساس این مبادلات است که شکل میگیرد و بافت اجتماعی اینچنین تحکیم میشود.
سوژهی اجتماعی در این حلقهی بزرگ مبادلات انسانی است که ساخته میشود و واجد وجهی نمادین است. به رسمیت شناخت خود و دیگری. یک سوسیالیسم دمکراتیک رادیکال.
سرمایه اجتماعی که «بوردیو» صورتبندی کرد. سرمایه فقط اقتصادی نیست، سرمایه فرهنگی هم هست. سرمایه اجتماعی هم هست. جامعه بر مبنای همین سرمایه با آهنگ اعتماد، با گروههای مرجع و مورد رجوعش قدرت مییابد.
مراقبت: Care. به تعبیریگذار از یک جامعهی فردگرا به سمت جامعهای مبتنی بر اخلاق مراقبت، مراقبت متقابل از یکدیگر، که در فلسفههای Care تعریف میشوند. توانمندی مراقبت از دیگری. برخی آن را به اخلاق زنانه نسبت میدهند. یک حکمت عملی. پراتیک. توجه به دیگری، مسئولیت. یک جریان فلسفه اخلاق که با فمینیسم در پیوند است و کارول گیلیگان بنیانگذاری کرده است.
[…] توجه به عرصهی اجتماعی در کنار فرهنگ و سیاست، فراخوان به کار جمعی، همبستگی اجتماعی و تداوم آگاهیبخشی و تشکل، رئوس یک فعالیت مدنی برای بازسازی پیوندهایی است که امروز سست و شکننده شدهاند. اما اگر مداخله سمنها در شرایط بحران برای حل مسائل اجتماعی از فقر و گرسنگی گرفته تا اعتیاد و خودکشی و تخریب محیط زیست … و «کمک» به یک جامعهی رها شده ضروری و عاجل است، قرار نیست به تعبیر دو جامعهشناس لبنانی، مونا حرب و مونا فاوز، با «سمن سازی»[3] جامعه، از مسئولیت قدرت سیاسی در بحران چشم بپوشیم. از این روست که ضرورت دارد، تکثر نقد اجتماعی را به رسمیت بشناسیم و همچنانکه به تحکیم نظام تعلقاتمان اندیشیم، عرصههای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را با حفظ استقلال هر کدام، به یکدیگر مربوط کنیم.
ما وارد مرحلهی جدیدی شدهایم و دیدیم که زمانی که سه حوزهی سیاست و فرهنگ و جامعه از هم یکدیگر باشند، کار سیاسی تقلیل مییابد به لابیگری و پشت پرده قدرت و بیتوجهی به جامعه. کار فرهنگی تقلیل مییابد به تبدیل سوژههای داغ، به نظریه پردازیهای ذهنی و خنثی و بیتوجهی به ضرورت مداخله عملی. و کار اجتماعی تقلیل مییابد به نگاه خیریهای و تخفیف آلام، سیاست زدایی و عمل زدگی. و این همه در جهت حفظ نظم موجود و نه تغییر آن.
در دورهای که امر اجتماعی از امر سیاسی جدا شده و امر فرهنگی از هر دو، متخصصان فرهنگ و کارشناسان جامعه جانشین روشنفکران عرصهی عمومی شدهاند. تعلق ملی رنگ باخته و مفاهیم جمعساز دیروز زیر سؤال رفتهاند. تنها با مربوط ساختن همهی این ساحتها به یکدیگر است که میتوان به قدرت جامعه امیدوار شد. پیام امید در متن کنش جمعی و همبستگی اجتماعی نهفته است. جهانی دیگر ممکن است، علی رغم «قاصد تجربههای همه تلخ»[4]!
(برگرفته از: نشریه داخلی شبکه کمک، شماره ۱۳، شهریور ۱۴۰۲)
[1] جنبش «آلترموندیالیسم» یک حرکت اجتماعی و سیاسی است که هدف آن انتقاد از جنبههای منفی و نامطلوب جهانیسازی (گلوبالیسم) است و تلاش میکند جایگزینهایی عادلانهتر و انسانیتر برای جهانیسازی نئولیبرالی ارائه دهد.
[2] “سابلترن” (Subaltern) مفهومی در نظریه انتقادی و مطالعات پسااستعماری است که به گروهها یا افرادی اشاره دارد که در جامعه به حاشیه رانده شدهاند و از نظر اقتصادی، اجتماعی، یا فرهنگی به موقعیت فرودست و بیقدرتی دچار شدهاند. این اصطلاح به ویژه برای توصیف افرادی به کار میرود که در ساختارهای قدرت و گفتمانهای غالب صدایی ندارند یا صدای آنها نادیده گرفته میشود.
[3] NGO-isation
[4] اشاره به قطعهای از شعر «قاصدک» از مهدی اخوان ثالث