«غیر ممکن است که کلِّ حقیقت در همهی زمانها و مکانها، حاضر و در دسترسِ هر کس که در آرزوی آن است نبوده باشد.» (سیمون وی)
مروری بر زندگی «سیمون وی» به صورت نکتهوار، و مجموعهای از سخنان وی را در این مطلب مطالعه کنید.
دیگر مطالب گردآوری شده:
سیمون وی، عارف وارسته (ویدئو)
نابغهای که در دوازدهسالگی بر زبان یونانی مسلط شد و بعدتر سانسکریت را فراگرفت. در نوجوانی فلسفه آموخت و در شش سالگی طی جنگ جهانی اول، از مصرف شکر سر باز زد، زیرا سربازانی که در جبههی غربی سنگر گرفته بودند، شکر نداشتند. وقتی ده ساله بود، اعلام کرد که یک بلشویک است و در سالهای پایانی نوجوانیاش در جنبشهای کارگری شرکت کرد، در تظاهرات شرکت کرد و از حقوق کارگران دفاع کرد. آثار عمیق و پربینش فراوانی دربارهی جنبشهای سیاسی، و بعدتر دربارهی عرفان معنوی، همچنین کتابها و مقالاتی دربارهی مسائل اجتماعی و سیاسی نوشت.
در زمان عضویتش در جبههی مقاومت فرانسه تشخیص داده شد که بیماری سل دارد و به او گفته شد باید استراحت کند و تغذیهی مناسب داشته باشد. اما او درمان را نپذیرفت، و برعکس در همبستگی با ساکنان گرسنهی فرانسهی تحت حکومت نازیها، مقدار غذایی را که میخورد محدود کرد. وضعیت سلامت او بهسرعت وخیم شد و او را به یک بیمارستان مسلولین فرستادند. بعد از مدتی بیماری و ضعف، سیمون وی در آگوست ۱۹۴۳ بر اثر نارسایی قلبی جان باخت.
ترجمهی معصومه موسوی
تهیه و تنظیم: نشر نی
منبع: این آدرس
مقدمهای بر کتاب «نامه به یک کشیش، اثر سیمون وی»
مقدمهای بر کتاب«نامه به یک کشیش، اثر سیمون وی»
مصطفی ملکیان
«سیمون وی» به عنوان یک نویسنده معنوی گرا و پایبند به دین مسیح اما گریزان از کلیسا شناخته شده است که از او به عنوان «عذرای چپی» و «قدیسی کاتولیک در بیرون کلیسا» نیز یاد کرده اند. «نامه به یک کشیش»، از میان آثار سیمون وی ، نخستین اثری بود که از او به زبان فارسی ترجمه شد. آنچه در پی می آید، مقدمه ی بسیار روشنگر، نکته بینانه، و دل انگیز مصطفی ملکیان بر این کتاب میباشد که در آن پس از ترسیم چهره تابناک این نماد پاکی و پارسایی، درون مایهی «نامه به یک کشیش» را در هشت محور و صدو بیست بند آورده است.
چرا باید امروز سیمون وی را خواند؟ (ویدئو)
ترجمه از فرانسه به فارسی: ناصر فکوهی
ویرایش و زیرنویس: پگاه دودانگه
منبع: این آدرس
تأملاتی دربارهٔ استفادهٔ درست از تحصیلات در راستای عشق به خدا (نوشته)
سیمون وی، ترجمه احسان ممتحن
بهترین پشتوانه ایمان این تضمین است که اگر از پدر آسمانی مان نان بخواهیم سنگ به ما نخواهد داد. کاملاً سوا از اعتقاد مصرح دینی، هر زمان که انسانی با این ایده یگانه که درک خود از حقیقت را افزایش دهد، به تمرکز و دقت بپردازد حتا اگر تلاشش هیچ ثمر محسوسی تولید نکند، استعداد بیشتری برای به چنگ آوردن حقیقت مییابد. یکی از افسانه های اسکیموها منشأ نور را چنین توضیح میدهد: در ظلمات جاودان، کلاغی درمانده از یافتن غذا، با همه وجودش نور را آرزو کرد و زمین روشن شد. اگر شوق و آرزوی واقعی وجود داشته باشد، اگر آن چیز که طلبیده می شود واقعاً نور و روشنی باشد، طلب، مطلوب را تولید میکند. زمانی که کوشش برای متمرکز کردن دقت وجود دارد، طلب و شوق واقعی [هم] وجود دارد. اگر همه انگیزههای دیگر غایب باشند، آنچه که طلبیده میشود واقعاً روشنی است حتا اگر سالها به نظر بیاید که کوشش های معطوف به دقت، نتیجه ای به بار نمی آورند. روزی نوری که با آن کوششها تناسب دقیقی دارد، به قلمرو روح سرازیر خواهد شد. هر کوششی از این دست، اندکی گوهر گرانبها بر این گنج که هیچ نیرویی قادر نیست آن را از ما برباید، می افزاید….
ای کاش هر جوان عاشقی، همان طور كه روی متن لاتینش کار میکند، امیدوار باشد که در خلال کار به لحظه ای اندکی نزدیک تر شود که در آن واقعاً «برده» باشد؛ آن برده که وقتی خدایگانش غایب است، وفادارانه چشم به راه است، نگهبانی میکند و گوش میدهد – آماده به گشودن در بر روی او به محض آنکه دق الباب کند. خدایگان آنگاه برده اش را می نشاند و خود به خدمتش کمر میبندد. تنها این چشم به راهی و این توجه میتواند خدایگان را با چنین مهربانی اعجاب انگیزی به دلجویی برده اش برانگیزد. هنگامی که برده خود را در مزارع فرسوده کرده است، خدایگانش در بازگشت او را می گوید: غذایم را حاضر کن و چشم به راه آمدنم باش و خدمتگزاری را که فقط آنچه را به او فرمودهاند انجام میدهد، ذی نفع نمیداند. در عرصه عمل، برای اطمینان خاطر هر آن چه را که از ما خواسته میشود، باید انجام دهیم بی توجه بدان که چه مایه تلاش، فرسایش یا رنج در بر دارد، چه آنکه نافرمانی میکند، عاشق نیست. پس از آن، ما تنها خدمتگزارانی هستیم که دی نفع نیستیم. چنین خدمتی، شرط [لازمِ] عاشقی است ولی کافی نیست. آن چه خدایگان را وا می دارد که بردهِ برده اش شود و به او عشق بورزد، ربطی به هیچ یک از اینها ندارد و به طریق اولی نتیجه جست وجویی هم نیست که خدمتگزار خود به ابتکار خود انجام دهد؛ تنها نظاره کردن است، چشم به راهی است، توجه است.
معرفی کتاب «برچیدن همه احزاب» (نوشته)
به قلم سیمون وی
با مقدمه مصطفی ملکیان
با ترجمه غلامعلی کشانی
در این نوشتار، سیمون وی (Simone Weil)، فیلسوف، عارف، دینشناس، روشنفکر، و مبارزِ سیاسیِ فرانسوی (۱۹۰۹-۱۹۴۳)، که یکی از بزرگترین معنویّتگرایانِ سدهیِ بیستم بود، به حکمِ شیفتگیاش به حقیقت و عدالت و مصالحِ عمومی و از سرِ انساندوستیِ عظیم و عمیقاش و به مقتضایِ دلیلی کاملاً قانعکننده، خواستارِ برچیدنِ همهیِ احزابِ سیاسی میشود، چراکه حزبگرایی با حقیقتجویی و عدالتطلبی و پیگیریِ مصالحِ همهیِ شهروندان منافات دارد، به نحوی که تحزّب با تعقیبِ این سه آرمانِ بزرگِ اخلاقی قابلِ جمع نیست. سپس، نشان میدهد که این روحیّهیِ تحزّب، با همهیِ مَضارّ و شُروراش، اختصاص به نهادِ سیاست ندارد، بل، در نهادِ دین و مذهب، نهادِ تعلیم و تربیت، و نهادِ علم و هنر و ادبیّات و در پدیدههاای مانندِ روشنفکری و ملّیّتگرایی، نیز، مصداق مییابد.
جانِ کلام، در استدلالِ سیمون وی، این است که اگر جمهوریّت به معنایِ اِعمالِ ارادهیِ عمومی است ــ که هست ــ و اگر مردمسالاری به معنایِ حاکمیتِ اکثریّت است ــ که هست ــ باید گفت که احزاب هم مانعِ جمهوریّت اند و هم مانعِ مردمسالاری؛ زیرا هر حزبی ــ سرانجام ــ منافعِ حزبیِ خود را بر مصالحِ عمومی اولویّت میدهد.
فرآیند دریافت لطف الهی در عرفان سیمون وی (نوشته)
سید مصطفی موسوی اعظم
زهرا قاسم زاده
احسان ممتحن
از جمله مفاهیم کلیدی در اندیشه سیمون وی، که به عنوان نقطه آغاز بحث در فرایند دریافت لطف الهی حائز اهمیت است، مفهوم خلأ است. سیمون وی در مواجهه با تفكرات فلسفه هندی، به مفهوم خلا پی میبرد. مفهوم خلأ با ایده توازن، که جلوتر بدان اشاره می شود، در اندیشۀ وی گره خورده است؛ اما نمیتوان به جرئت گفت که او ایده توازن را نیز از فلسفه هند اقتباس کرده است. خلأ از نگاه سیمون وی وجود فضای خالی درونی است که به ویژه هنگام رنج و محنت بر فرد عارض می شود و انسان دائماً در تلاش است از آن بگریزد و آن را به شیوه های گوناگون (یا از طریق آوار کردن نفرت و خشم خویش بر سر دیگران یا از طریق برانگیختن ترحم و همدلی دیگران و یا هر تسلای دیگری) پر کند. پس زمانی که انسان کار خیر یا سودمندی در قبال دیگران انجام میدهد و توقع پاداش دارد، و در مقابل عمل نادرست دیگری اصرار بر انتقام دارد، برای حفظ توازن است تا فرد فضای خالی ای را که به لحاظ روانی در خود احساس می کند، پر کند. سیمون وی در کتاب جاذبه و لطف، در بخشِ «خلأ و جبران» می گوید که هر رنجی که بر انسان مستولی می شود، او را متمایل به سهیم کردن دیگران در آن میکند، یا با اعمال ظلم و خشونت به دیگران یا از طریق برانگیختن ترحم آنها. اگر انسان رنجور به دنبال جبران رنج خویش از این طرق نباشد و به عبارت بهتر در جست و جوی هیچ تسلا و پاداشی نباشد، در درونش خلاً ایجاد میشود. او این خلأ را چنین توصیف می کند: «خلاً، یک کشمکش درونی است که هیچ تناسبی با وضعیت بیرونی فرد ندارد».
بنابراین، خلأ تجربه عدم توازن و وجود فضای خالی است که فرد دائما در تلاش است که از آن فرار کند. شاید به لحاظ عقلانی پر کردن این فضاهای خالی منطقی به نظر برسد؛ مانند زمانی که فرد به روان شناس مراجعه می کند تا درمانگر نقش تسلی بخشی را برایش ایفا کند یا راهکارهایی از این قبیل را به او بدهد. اما در نگاه سیمون وی، این سنخ تلاشها در جهت رسیدن به خیر، که در اندیشه او یک واژه و مفهوم افلاطونی است، نمی تواند کارساز باشد.
برای رسیدن به «خیرِ» افلاطون، باید یک گام از عقل فراتر رفت. بر همین اساس، باید خلأ را تاب آورد اما نه با پر کردن آن با هر شیوه ای؛ هرچند منطقی به نظر آید. سیمون وی در کتاب «جاذبه و لطف»، اولین شرط اعطای لطف الهی را حضور خلاً می داند: «لطف فضاهای خالی را پر میکند و تنها در جایی وارد می شود که خلاً برای دریافت آن باشد و فقط خود لطف است که این خلأ را میسازد». پس خلأ ایجاد میشود تا لطف در آن حضور یابد و وجود این فضای خالی نه تنها طبیعی است، بلکه امری لازم و حیاتی است. تاب آوری خلأ آسان نیست؛ زیرا هر چیزی در این مسیر میتواند مانع از ورود لطف شود. از جمله مهمترینشان، توهم و تخیلاند…
بررسیِ مقایسه ای تفکراتِ دوروتی زُئِلِه و سیمون وی
جعفر فلاحي
سیمون وی و دوروتی زئله، متألهان مسیحی، هر یک تقریری نو از الهیات مسیحی ارائه داده اند. مقایسه آنها نشان دهنده تشابه ها و تفاوتهای مهمی در تفکراتشان است.
مقاله حاضر به روش تحلیلی_مقایسه ای به مقایسۀ اندیشههای آنها پرداخته است و کوشیده است نشان بدهد که آنها با تکیه بر حساسیتهای عقلانی و اخلاقی خود نگاهی انتقادی به بعضی از آموزههای مهم مسیحی دارند. اما از سوی دیگر، دیدگاه های معنوی-عرفانی شان در پی رابطه ای وجودی با خداوند است. توجه عمیق آنها به معنویت و عرفان، وجه جالب الهیات آنها است که از سویی وجه انتقادی و سلبی نگرش آنها را با تأکیدهایی ایجابی متعادل میکند و از سوی دیگر، نقشِ تکیهگاهِ معنوی – عرفانی را برای کنشگری در حوزۀ سیاسی و اجتماعی ایفا می کند. آنها به واسطهٔ زمانه پرغوغای خود، به مسائل اجتماعی و سیاسی بی اعتنا نیستند. بازنگری کامل در تئودیسه نظری و اتخاذ دغدغه های جدی دربارهٔ مسائل اجتماعی و سیاسی از ثمرات این توجه است. با این حال به نظر میرسد یکی از مهمترین تمایزهای این دو اندیشمند در تأکیدهای متفاوت عرفان و معنویت آنها باشد؛ عرفان و معنویت سیمون وی سرچشمه های معنوی تری دارد و زئله دغدغه های سیاسیتر و رهایی بخشتری را نشان میدهد.
مواجهه با سیمون وی (ویدئو)
دیدن رنج بشری چه واکنشی از سوی ما را اقتضا میکند؟ حال چه کسی را که رنج میکشد بشناسیم، چه او فردی کاملاً غریبه باشد؟ من وقتی که این سطر را میخواندم درگیر این پرسش شدم: توجه نادرترین و نابترین شکل بخشندگی است. متوجه شدم این سطر را کسی نوشته که هرگز دربارهٔ آن چیزی نشنیده بودم. سیمون وی. یک فیلسوف فرانسوی در دههٔ ۱۹۳۰. او چگونه به رنج انسانیای که پیرامون خود میدید توجه میکرد؟
سیمون میپرسید چرا ما میگذاریم دیگران بار غم و گرسنگی را تحمل کنند در حالی که ما در آسودگی زندگی میکنیم و دیگران در حال رنج کشیدن هستند؟ سیمون هرگز اینچنین عمل نمیکرد.
هر کسی آثار او را بخواند قانع میشود که زندگی، اندیشهها و اصولی را زندگی و اندیشهاش را جهت داده بازنگری کند. فرد نمیتواند بدون متأثر شدن آثار او را بخواند.
سوزان سانتاک او را به عنوان یکی از سازشناپذیرترین و چالشآفرینترین شاهدان زندگی مدرن توصیف میکند و آلبر کامو پیش از اینکه برای گرفتن جایزهٔ نوبل به استکهلم برود در اتاق او به تأمل پرداخت.
ویدئو از linestreet
ترجمهٔ : ایمان همتی
منبع: این آدرس
هراس از نگریستن! (نوشته)
«توجه راستین به مصیبتدیدگان، توانایی نادر و دشواریابی است، دشواریابتر از هر چیز دیگر، زیرا ما از مواجهه با مصیبتدیدگان میگریزیم. آنان مادون انساناند، «شیء» محضاند که در ما تنها بیزاری و انزجار برمیانگیزند. عشق حقیقی به همسایه، این توان را در ما ایجاد میکند که از او بپرسیم «چه میکنی؟» و با این سؤال مقام انسانیاش به او اعاده میشود. او در «نیاز به ریشهها» میگوید هیچکس از کارگر کارخانه، یا از کارگر معدن، از کشاورز یا از مرد ماهیگیر نمیپرسد: «چه حالی داری؟» هیچ کس نمیپرسد، نه کارفرما میپرسد، نه رهبران اتحادیه، نه کارگران «متخصص»، نه انقلابیون مانند لئون تروتسکی و نه حتا خود کارگران از یکدیگر. بنا به دریافت او این نبودِ حساسیت، گرهِ اصلی مشکلات اجتماعی است. سامریِ نیک بیش از هر چیز به مرد کتکخوردهی کنار جاده با توجه («آن کمیابترین و نابترین صورت سخاوت») نظر کرد، به او، به آن «چیز» لهشده که دیگران بیدرنگ نگاه از او برمیگرداندند.»(سیمون وی، ان ام بگلی، ترجمه هومن پناهنده، نشر ماهی)
چقدر این نکتهای که به چشمِ سیمونوی آمده مهم است. اغلب ما مایلیم از دور به آنان که وضعیت جسمی و زندگی وخامتباری دارند کمک کنیم. کمتر مایلیم به آنها نزدیک شویم، چشم در چشمشان بدوزیم و «توجه» نثار کنیم. گویا صدقهای برای دفع بلا یا فرونشاندن طنین وجدانمان میبخشیم و دوان دوان به راه خود ادامه میدهیم. خیره شدن به چشمها و چهرهی کسانی که مصیبت، بیتوجهی و بیماری آنان را به «شیء» بدل کرده، برای ما آسان نیست. سیمونوی این دشواری را به خوبی دریافت و در زندگی کوتاه خویش بر آن فائق آمد. او در عمر سیوچهارسالهی خود، برای آنکه از نزدیک وضعیت سخت کارگران را درک کند، تن به تجربههای سهمناک و دشواری داد. سیمونوی نزد کارگر مزرعهای اعتراف میکند که: «من میخواهم مثل فقرا زندگی کنم، شریک کارشان باشم، شریک گرفتاریهایشان، میخواهم همسفرهی آنها باشم.». سیمونوی دستِکم تجربهی خودخواستهی نُه ماه کار طاقتفرسا در کارخانه را از سر گذراند.
منبع: این آدرس
سیمونوی عزیز؛ کتاب«جاذبه و رحمت»
کتاب «جاذبه و رحمت» مجموعه یادداشتهایی است که سیمون وی در سال ۱۹۴۲، پیش از کوچ بیبازگشتش از فرانسه، به دوست خود گوستاو تیبون سپرد تا از آنها مراقبت کند. سیمون وی ۳ فوریه در ۱۹۰۹ در پاریس به دنیا آمد و در سن سی و چهار سالگی به تاریخ ۲۴ اوت ۱۹۴۳ در انگلستان درگذشت. سیمون وی در سال ۱۹۴۱ به مزرعه گوستاو تیبون آمد تا در آنجا کار کند و مدتی در خانه او ساکن شد.
گوستاو تیبون مقدمه مفصلی بر کتاب «جاذبه و رحمت» نوشته است که خواندنی است و در آن فشردهای از اندیشه سیمونوی و آنچه او در خلال دوران مصاحبت از منش و نگاه سیمونوی دریافته است گزارش کرده است.
در بخشی از این پیشگفتار آمده است:
«من به هیچ انسان دیگری برنخوردهام که اینچنین با رازهای دینی آشنا باشد؛ هرگز به اندازهی زمانی که همنشین او بودهام احساس نکردهام که واژهی فراطبیعی به همین جهان واقع مربوط است… او به راستی فاصلهی دردناک میان «دانستن» و «دانستن با تمام وجود» را آزموده بود و یکی از اهداف زندگیاش از میان بردن این فاصله بود…
هر روز سر کار میآمد و گاهی که راضی میشد چیزی بخورد، با ما غذا میخورد. اگرچه نحیف و بیمار بود خستگیناپذیر روی زمین کار میکرد و معمولاً خودش را با تمشکهایی که از بوتههای کنار راه میکَند سیر میکرد. هر ماه نیمی از کپنهای جیرهاش را برای زندانیان سیاسی میفرستاد…
قاطعانه باور داشت که فقط با رسیدن به سطحی عالی از معنویت میتوان به آفرینش نبوغآمیز و راستین دست زد و محال است بدون از سرگذراندن پالایش سخت درونی بتوان به چنین بیان کاملی دست یافت. تأکیدش بر خلوص و اصالت درون، او را نسبت به همهی نویسندگانی که در آنها کوچکترین نشانهای از بیصداقتی یا خودستایی بود بیگذشت میساخت— مانند کورِنی، هوگو یا نیچه. تنها چیزی که میپسندید سبکی عاری از تکلف بود که حقیقت عریان روح را به طور کامل بیان کند…
پس از چند هفته چون احساس کرد که با مراعات زیاد با او رفتار کردهام تصمیم گرفت در مزرعهای دیگر کار کند تا ناشناس بماند و بتواند در سرنوشت کارگران واقعی سهیم شود. ترتیبی دادم که در روستای همسایه، در تاکستان یکی از زمینداران بزرگ به انگورچینی مشغول شود. آنجا بیش از یک ماه با نظمی تحسینبرانگیز کار کرد و با این که نحیف بود و با این کار آشنایی نداشت به هیچ وجه نپذیرفت که ساعات کارش از دهقانان تنومندی که همکارش بودند کمتر باشد…
آخرین بار او را در آغاز سال ۱۹۴۲ دیدم. پوشهای پر از کاغذ به من داد و از من خواست که آنها را بخوانم و در مدتی که دور از وطن است مراقبشان باشم… فرصت داشتم که یک بار دیگر به سیمون وی نامه بنویسم تا بگویم که عمیقاً تحت تأثیر نوشتههایش قرار گرفتهام. او از وَهران [شهری بندری در شمال غربی الجزیره] نامهی زیر را برایم فرستاد که با اینکه خصوصی است آن را به طور کامل نقل میکنم:
«…. هستی انسان آنچنان آسیبپذیر است و چنان در معرض خطرهای گوناگون قرار دارد که نمیتوانم بدون اضطراب به دیگران عشق بورزم… امید دارم که پس از بُهت کوچک ناشی از جدایی، از آنچه در کمین من است [اشاره به مرگ احتمالی خودش] رنجی نبرید و اگر زمانی از من یاد کردید مثل یاد کردن از کتابی باشد که در دوران کودکی خواندهاید. هرگز نمیخواهم در قلب کسانی که دوستشان دارم بیش از این جایی داشته باشم، چون در این صورت هرگز موجب اندوه آنان نخواهم شد…»
… در ۱۹۴۲ به لندن رفت و آنجا مدتی زیر نظر م. موریس شومان کار کرد. پافشاری میکرد که او را برای مأموریتی به فرانسه بفرستند اما نژادش مانع از این کار بود. از آنجا که قادر نبود خود را در معرض خطرهایی قرار دهد که در آن زمان زندگی فرانسویان را تهدید میکرد، تصمیم گرفت دستکم در کمبودهای ایشان شریک شود، به همین علت با جیرهای سر میکرد که معادل غذای جیرهبندی شده در فرانسه بود. این پرهیز غذایی وضع سلامتش را که حتی پیش از آغاز این پرهیز هم ثباتی نداشت بدتر کرد. فرسوده از گرسنگی و سل ریوی، ناچار کارش به بیمارستان کشید. آنجا به شدت از مراقبتهای ویژهای که برایش تجویز میشد در عذاب بود. پیشتر، یعنی زمانی که در خانهی من بود متوجه این ویژگیاش شده بودم: او از اینکه برایش مزیتی قائل شوند وحشت داشت و از هر مراقبت دقیقی که او را از سطح مردم عادی فراتر بنشانَد به شدت گریزان بود. فقط زمانی احساس راحتی میکرد که در پایینترین پلهی نردبان جامعه باشد و در میان تودهی مردمان فقیر و راندهشدگان این جهان محو گردد. او را به حومهی شهر انتقال دادند و در آنجا پس از اظهار شادی از اینکه یک بار دیگر طبیعت را میبیند، درگذشت.»(جاذبه و رحمت، سیمون وی، با مقدمه و ضمیمهای به قلم گوستاو تیبون، ترجمه بهزاد حسین زاده، نشر نی)
منبع: این آدرس
معرفی کتاب «قدرت کلمات» (نوشته)
گزیده مقالات سیمون وی
ترجمهی بهزاد حسینزاده
مقدمه مترجم فارسی:
سیمون وی متفکری شجاع است که به خوشایند مخاطبش نمی اندیشد. سیمون وی کلامی گرم و گیرا دارد و از این جهت شاگردِ خلف افلاطون است؛ اما گرمی کلام او نیز مانند استادش با لفاظی ها و هنرنماییهای سوفیستی نسبتی ندارد. آتشی که از کلمات او برمیخیزد، ناشی از توجه ناب او به خیر، حقیقت، زیبایی، و عدالت است. او در نوشته های خود شجاعانه جزم ها و تابوهای دوران مدرن را نقد میکند.
کتاب حاضر در بردارنده شش مقاله از مجموعه نوشته های سیمون وی است که به ترتیب تاریخ نگارش عبارت اند از: «تحلیل سرکوب»، قدرت کلمات، «ایلیاد یا شعر قدرت»، «دوستی»، «شخصیت انسانی»، «نیازهای روح».
در «تحلیل سرکوب»، سیمون وی به تحلیل این مسئله می پردازد که چرا انقلابها نتوانسته اند و احتمالاً هرگز هم نخواهند توانست به سرکوب اجتماعی خاتمه دهند. سازوکاری که سبب میشود سرکوب اجتماعی هر بار مانند یک بیماری مزمن دوباره عود کند، چیست؟ او در این مقاله میکوشد مسئلهای را صورت بندی کند که به زعم او مارکس و به تبعیت از او مارکسیستها از آن غفلت کرده اند. این که چرا پیوسته شکلی جدید از سرکوب، جانشین شکل قدیمی آن میشود؟
«قدرت کلمات»، بیانیه قدرتمندی است علیه سوء استفاده از زبان و کارکردی که در ایجاد جنگهای پنهان و آشکار دارد. در این مقاله سیمون وی نخست متذکر می شود که واژگانی نظیر ملت، امنیت، نظم ،اقتدار، دموکراسی و … در دوران ما بدل به موجوداتی انتزاعی شده اند و سپس با رجوع به رخدادهای زمانه خود نمونه هایی روشن از کاربردهای بی معنای این واژگان را در سپهر سیاسی و اجتماعی پیش چشم ما می نهد.
«ایلیاد یا شعر قدرت»، جستار بی نظیری است در باب چگونگی تسلیم شدن روح انسان در برابر قدرت. نویسنده در این مقاله به شرح مکانیسمی می پردازد که جنگها را پدید می آورد، انسانها را تبدیل به اشیاء میکند، و آنها را تابع همان قوانینی میسازد که بر مادۀ بیجان حاکم است.
مقاله «دوستی» یکی از کشفهای سیمون وی در ساحت فراطبیعت است. او در این مقاله، در پی کشف جوهرِ دوستی است که به زعم او نوعی معامله به مثل است. او به پیروی از فیثاغوریان، دوستی را نوعی برابری ناشی از هارمونی یا اتحادی میان اضداد – یعنی ضرورت و آزادی – میداند. از شواهد امر بر می آید که چنین اتحادی در طبیعت ناممکن است و سیمون وی نیز بر این امر صحه می گذارد، اما آنچه در ساحت طبیعت ناممکن است در ساحت فراطبیعی ممکن میشود. در دوستی کامل، به برکت دخالت فراطبیعت در طبیعت، نه تمنای خشنودسازی هست و نه میل چیرگی. در دوستی، امری فراطبیعی و غیر فردی وجود دارد، بلکه اصولاً فقط در چنین فضایی است که معجزه ای به نام دوستی امکان پذیر می گردد. سیمون وی با بیانی روشن اعلام میدارد که دوستی ناب که معجزهای فراطبیعی است، فقط با حضور خداوند امکان پذیر است. مهر به دیگر انسان ها چنانچه با این دخالت فراطبیعی پیوند نیابد، نه تنها پایدار نخواهد بود که به نفرت بدل خواهد شد. از نظر سیمون وی، مسیح سه فرمان بزرگ به شاگردانش داد: عشق به همسایه، عشق به خدا، و دوستی. با این وصف شاید بتوان گفت از نظر سیمون وی، اتحاد حقیقی فقط از طریق خیر ممکن است، و اتحاد از راه شر، اتحادی دروغین و ناپایدار است.
مقاله درخشان «شخصیت انسانی»، شاید درست ترین نقدی باشد که تاکنون درباره خطاهای جامعه مدرن به نگارش درآمده است. در این مقاله سیمون وی با واکاوی سلسله ای از مفاهیم مانند حقوق، حقوق فردی، آزادی بیان، دموکراسی، آزادی، احزاب، جایگاه علم و هنر توزیع قدرت، امر شخصی و امر غیر شخصی، فردگرایی و جمع گرایی، به نقد دوران مدرن میپردازد و با صراحت این حقیقت را اعلام میدارد که جوامع دموکراتیک مدرن همگی رو به سوی شر دارند. این مقاله درخشان به ویژه از آن جهت خواندنی است که امروز نیز با گذشت دهه ها از زمان نگارش آن در هنوز بر همان پاشنه میچرخد و بوی بهبود از اوضاع جهان به مشام نمیرسد.
مقاله «نیازهای روح» را سیمون وی با تبیین یکی دیگر از خطاهایی می آغازد که با انقلاب فرانسه در همه جهان مدرن رخنه کرده است. به زعم سيمون وی، مفاهیم «حق» و «وظیفه» یک مفهوم بیش نیستند و حق، حاصل نگاه کردن به مفهوم وظیفه از زاویه ای دیگر است؛ وظیفه، وابسته به تأیید دیگران نیست و هرکس در درون خود آن را احساس میکند اما حق، وضعیت وابسته ای دارد. وظیفه، برخلاف حق، شرط نمی پذیرد و به قلمرو ماورای این جهان تعلق دارد. اما حق امری مشروط است لحاظ و به همین لحاظ بر پایه امر مشروط،نمیتوان قوانین مطلق وضع کرد. اما مردان انقلاب فرانسه با حذف قلمرو نامشروط وظایف و آنگاه سعی در وضع قوانین مطلق و جهان شمول، خطایی بنیادین مرتکب شدند و جوامع مدرن هنوز میراث دار این خطا هستند.
منبع: این آدرس
سیمونویِ عزیز؛ عقل و عشق در برابر خدا و راز!
«اسرارِ دین موضوع شناسایی مناسبی برای عقل، به عنوان قوّهای که اجازهی تأیید یا انکار میدهد، نیستند. از سنخ حقیقت نیستند، بلکه فراتر از حقیقتاند. یگانه جزء نفس انسانی که میتواند ارتباط واقعیای با آنها برقرار کند قوّهی عشق ملکوتی و الهی است. بنابراین، فقط این قوّه است که میتواند به این اسرار ملتزم شود.
نقش بقیهی قوای نفس، و قبل از همه عقل، فقط این است که تشخیص دهند که اموری که عشق ملکوتی و الهی با آنها در ارتباط است واقعیت دارند و این واقعیات از یکایک متعلّقات خود آن قوا برترند؛ و [پس از این تشخیص] به محض آنکه عشق ملکوتی و الهی واقعاً در نفس انگیخته شود خاموش شوند.
فضیلت محبت یعنی اینکه قوّهی عشق ملکوتی و الهی را به کار اندازیم. فضیلت ایمان یعنی اینکه همهی قوای نفس را تابع و منقاد قوهی عشق ملکوتی و الهی سازیم. فضیلت امید یعنی اینکه نفْس را به سوی دگرگونیای هدایت کنیم که پس از این دگرگونی نَفسْ کلّاً و منحصراً تبدیل به عشق میشود…
هنگامی که عقل، پس از اینکه خاموش شده تا رخصت دهد که عشق کلّ نَفس را تصرّف کند، بار دیگر به کار میافتد، میبیند که، در قیاس با گذشته، از نورانیت بیشتری، و از ظرفیت بیشتری برای درک امور، یعنی حقایقی که خاص اویند، برخوردار است.
از این هم بالاتر، من معتقدم که این خاموشیها برای عقلْ فرهیختگیای فراهم میآورند که به هیچ وجه نمیتواند هیچ معادل دیگری داشته باشد و او را قادر به درک حقایقی میسازند که اگر این خاموشیها نمیبودند برای همیشه از او پنهان میماندند.
بعضی از حقایق در دسترس عقل و در چنگ اویند، اما فقط هنگامی قادر به درک آنهاست که خاموش از دلِ امورِ نامعقول گذره کرده باشد…
عقل به مدد تجربه، و با بازنگری و بازاندیشی، میتواند مزایای این تبعیّت و انقیاد از عشق را تشخیص دهد؛ و نمیتواند پیشاپیش دربارهی این مزایا پیشگویی کند. لازم نیست کار خود را با دلیل موجّهی برای قبول این تبعیّت و انقیاد آغاز کند. و، حقیقتاً، این تبعیّت و انقیاد امری فوق طبیعی است، که فقط به دست خدا پدید میآید.
خاموشی آغازین،که به زحمت لحظهای دوام میآوَرَد،و نفْس را یکسره مسخّر عشق ملکوتی و الاهی میکند،بذری است که برزگر هستی میافشانَد؛همین بذرِ خُرد و عملاً نامرئیِ خردل است که یک روز درخت صلیب خواهد شد.
به همین نحو،وقتی که کسی خود را یکسره به قطعهی موسیقیای کاملاً زیبا معطوف میکند(و همین امر در مورد معماری،نقّاشی و غیره نیز صادق است)،عقل در آن قطعه موسیقی چیزی برای تأیید یا انکار نمییابد؛ بلکه همهی قوای نفْس،من جمله عقل، خاموشی میگزینند و سراپا گوش میشوند.خودِ گوش کردن در مورد چیزی استعمال میشود که غیر قابل فهم است،اما حاوی بخشی از واقعیت و خیر هست.و عقل، با این که نمیتواند در آن به حقیقتی چنگ زند، با اینهمه قُوت و قوّتی مییابَد.
من معتقدم که سرِّ چیزهای زیبا در طبیعت و در هنرها بازتابی محسوس از سرّ ایمان است.»
(نامه به یک کشیش، سیمون وی، ترجمه فروزان راسخی، ص۱۵۳_۱۵۶، نشر نگاه معاصر)
سخن این عارف،الاهیدان و فیلسوف فرانسوی که ۳۴ سال بیشتر نزیست جمعبندی درخشان و فشردهای است از کارکرد عقل و عشق در برابر خدا و راز. ضرورت خاموش کردن قوای عقلی و به کارانداختن نیروی عشق در مواجهه با هنر و امر رازآمیز و نیز نقش ارزنده عشق در نوربخشی به قوه عقل،یکسره گوش شدن که مستلزم خاموشی ذهن و بیداری عشق است و نیز به رسمیت شناختن نقش قوه عقل در تشخیص اموری که از دسترس او خارجند،
از تذکرات تاملانگیز سیمونوی در این سخن است.
در نظر او عشق است که به عقل روشنایی میبخشد.همان که مولانا به دعا میخواست:
خداوندا در این منزل برافروز از کَرَم نوری
که تا گمکردهی خود را بیابد نَفْس انسانی
آن نور که فروزانیاش را طلب میکرد تا عقل به مدد آن گمکردههای خویش را بازیابد،چه میتواند باشد جز عشق؟
مولانا نیز عشق را یاور و چراغافروز عقل میدید.ذکر یا همان حاضر کردن دل را خورشید عقل میدید:
ذِکر آرَد فکر را در اهتزاز
ذِکر را خورشید آن افسرده ساز
و از عشقْ توقع داشت تا عقل را که در برابر حیرتْ مقاومت میکند و میخواهد همه چیز را در قوالبِ از پیش معین بریزد پراکندهگوی کند. پراکندهگویی در مقام حیرت و موقعیت دلسپردن خاموشانه اتفاق میافتد:
ای عشق،عقل را تو پراکندهگوی کن
ای عشق،نکتههای پریشانم آرزوست
آنچه سیمونوی درباره ضرورت مواجههی عاشقانه با امر رازآمیز و الهی گفته است ترجیعبند دریافتهای عارفان است.
آندری تارکوفسکی میگفت:«ما آن را حس میکنیم و از اینکه نمیتوانیم آن را بشناسیم رنج میبَریم. اما شناختن ضروری نیست.چیزی که ضروری است دوست داشتن است، و ایمان داشتن. زیرا ایمان شناختی است که از طریقِ عشق حاصل میشود.»
ایمان، شناختِ حاصل از عشق است.
منبع: این آدرس
محنت در اندیشهٔ سیمون وی (نوشته)
سید مصطفی موسوی اعظم
زهرا قاسم زاده
احسان ممتحن
جهان همواره دستخوش شری ویرانگر بوده است و هر انسانی در مسیر زندگی اش رنج را به نحوی تجربه کرده است. اگر به دیده اغماض به شر ننگریم، در می یابیم که بررسی رنج بشری می تواند بخشی از پاسخ های انسان را در خصوص شر بدهد. سیمون وی، با مطرح کردن محنت، نه تنها در تلاش است به برخی پرسشهای دربارهی شر پاسخ دهد، بلکه به واسطهٔ محنت انسان را با ابعاد دیگرش آشنا میسازد و آن را گامی در جهت خودشناسی معرفی می کند. برای انسان از خود بیگانۀ دنیای مدرن، پاسخ به چرایی محنت، موهبتی رهایی بخش به موجب بازگشت به خویشتن حقیقی خویش است، چرا که آنچه انسان را حقیقتاً آزاد میکند، فهم حقیقت است و محنت انسان را در رسیدن به آن یاری میرساند. در این نوشتار به روش توصیفی- تحلیلی و با مراجعه به آثار اصلی سیمون وی و شارحان او مسئله محنت در اندیشه این بانوی فرانسوی بررسی می شود…
راز جذابیت سیمون وی در این نیست که در جست و جوی کشف امور جدید است، بلکه در صبر، تلاش و اسلوبی است که به کار میگیرد تا حقیقت را آن گونه که بایسته است، درک کند. از این رو مانند همۀ اندیشمندان بزرگ، آنچه خواندن سیمون وی را ارزشمند می سازد، همان غنای بدیع و بصیرت بخش است که او به بشریت عرضه می دارد. نگاه گشوده او به جهان را میتوان در تفسیرهای دقیق، اصیل و زندهاش بازشناسی کرد. وی انسانی را به ما می نمایاند که جنس خود ماست و به منظور فهم حقیقت رنج می برد و چه بسا در این مسیر طاقت فرسا به گناه و خطا کشیده شود؛ بدین سان، یکی از زیباترین و خواندنی ترین ایده های سیمون وی «محنت» است.
سیمون وی پس از سال ۱۹۳۳، رفته رفته از فعالیتهای انقلابی دست کشید و خود را مقید به کمک کردن به پناهندگان کمونیست آلمانی کرد و در سال ۱۹۳۶، در جنگ اسپانیا حضور یافت. بعد از سال ۱۹۳۴، به مرور واژۀ «رنج» در آثار سیمون وی پررنگ می شود و از این مرحله به بعد شاهد آنیم که آثار او به عنوان فعال سیاسی، اندک اندک به سمت اندیشه های دینی و عرفانی سوق پیدا میکنند. با این حال، این گرایش هرگز مانع اندیشیدن به انسان و رنج هایش نشد، بلکه نگاه او را به آنچه واقعی است، ژرف تر کرد. از این رو «محنت» یکی از همان لغاتی است که در آثار اخیر او بیش از هر لغت دیگری به چشم میخورد.
محنت از نگاه سیمون وی آنچنان حائز اهمیت است که میتوان رد پای آن را در تمامی آثارش در این مرحله از اندیشهاش مشاهده کرد. از نگاه او میان رسیدن به خدا و تجربه محنت رابطه ای جدایی ناپذیر وجود دارد. به طوری که بعدها در نوشته هایش چنین مینویسد: «محنت، موهبتی است از سوی پروردگار، زیرا تنها در محنت است که شگفتی شیوۀ الهی وجود دارد که انسان این اقبال را به دست می آورد تا بتواند بــا خدا ارتباط برقرار کند، همانند داستان ایوب»
الهیات عملی و رنج بشری: پیشنهاده سیمون وی
مجتبی اعتمادی نیا
تأمل الهیاتی در باب وجوه و مشکله های عملی زندگی بشری اصلی ترین رسالت الهی دانان در حيطه الهیات عملی است. آزردگی ناشی از رنجهای مکرر پربسامد و طاقت فرسا، به مثابه یکی از دشواریهای عملی زندگی، همواره نزد فیلسوفان و الهی دانان به نحوی گزنده پرسش برانگیز جلوه کرده است. یکی از کسانی که در این باره به تأمل و ارائه راهکار پرداخته، خانم سیمون وی (۱۹۰۹ – ۱۹۴۳) فیلسوف ،الهیدان، عارف، و مبارز فرانسوی است. او از شخصیتهای بسیار کم نظیر و جامع الاطرافی است که توانسته است طی عمر بسیار کوتاه خود که در بستر فراگیرترین تنشهای بین المللی قرن بیستم سپری شد، آثاری متنوع و متفاوت و تأمل برانگیز در تاریخ دانش و معنویت بشری از خود به یادگار گذارد. تسلط تحسین برانگیز سیمون وی در حوزه هایی نظیر فرهنگ یونان باستان و ادیان هند و الهیات مسیحی و یهودی، موجب شده است آثار او آمیزه ای از تاریخ، فلسفه الهیات و عرفان باشد…
یکی از درون مایه های بنیادین در فهم الهیات سیمون وی، که میتوان آن را «الهیات محنت» نیز نامید، درک معنای «رنج» است. وی معتقد بود اغلب انسانها از معنای رنج و محنتی که در این دنیا بر آنها عارض میشود، درکی عمیق ندارند. این به سبب آن است که آنها درک درستی از حقیقت و بایسته های این جهان ندارند. او در تبیین این جنبه از الهیات خود از دو مفهوم «ثقل» و «ضرورت» بهره می جست که یادآور علاقه دائمی او به ریاضیات و علوم تجربی است. او در این باره عقیده داشت: «همه حرکات طبیعی روح توسط قوانینی شبیه قوانین ثقل فیزیکی ضبط و مهار میشوند». این قانون اخلاقيِ ثقلْ، رفتار روح را تعیّن میبخشد و موجب میشود روح صرف صرفاً مطابق الگوهایی از پیش تعیین شده عمل کند؛ مگر این که خداوند در این میان مداخله کند. بر اساس این قانون، روح به جای توجه به خداوند معطوف ارزشها و نیازهای مادی و اجتماعی میشود اما همان طور که در جهان مادی، قانون ثقل یگانه قانون مؤثر در رتق و فتق امور عالم نیست و عوامل دیگری نیز تأثیرگذار هستند، در جهان اخلاقی نیز تنها ثقل اخلاقی منشأ اثر نیست، بلکه نیروی دیگری در برابر آن وجود دارد که روح آدمی را به سوی تعالی سوق میدهد و آن عبارت است از «نور» یا «لطف».
«توجه» در اندیشهٔ سیمون وی
زهرا قاسم زاده
سید مصطفی موسوی اعظم
احسان ممتحن
سیمون وی بیش از هر فیلسوف و عارفی به توجه التفات داشته است. تفکرات او درباره توجه، صرفاً یک مسئله شناختی، علمی یا روان شناختی نیست، بلکه تأثیرات مستقیم و دامنه داری در آموزش، الهیات و حتی سیاست دارد. او توجه را به عنوان یک روش زندگی چه در سطح فردی و چه در سطح سیاسی اجتماعی معرفی میکند. به باور سیمون وی، هرچند انسان چیزی را با توجه کردن خلق یا ایجاد نمیکند، اما موجب حیات بخشیدن به چیزی میشود که مورد توجه واقع شده است، و البته آن توجهی به امور پیرامون حیات میبخشد که «ناب» باشد. توجه ناب عاری از هر گونه دلبستگی است و انسان از طریق آن خود را از امور تخیلی و توهمی می رهاند و به حقیقت نائل میگردد. به همین خاطر آنچه آدمی را به توجه ناب رهنمون می سازد، تمنای بدون مقصود است. از سوی دیگر سیمون وی از تعلیق اندیشه به عنوان وضعیتی از توجه ناب نام می برد که همان تاب آوردن خلا و در انتظار نشستن است. در نظر سیمون وی، توجه ناب می تواند به مثابه عشق در نظر آید، زیرا همان طور که توجه، رضایت دادن به چیزی غیر از خود است، عشق نیز نیازمند شناسایی واقعیت با روی گردانی از خود است. سیمون وی، اخلاق مبتنی بر توجه را مطرح میکند و با معطوف کردن توجه به سمت پروردگار، نه تنها اخلاق فردی، بلکه معرفت شناسی و فلسفه سیاسی_اجتماعی اش را بنا میکند و توجه را، در کنار لطف الهی، همچون پادزهری برای نجات انسان ضروری میداند.
نشست نقدوبررسی کتاب «تاریخ زنان فیلسوف معاصر»
نشست نقدوبررسی کتاب «تاریخ زنان فیلسوف معاصر»
مصطفی ملکیان
سیده زهرامبلغ
مریم نصراصفهانی
علی اصغرمحمدخانی
زنان فیلسوف در آغاز قرن بیستم همچنان با محدودیتهای بسیاری برای دسترسی به آموزش رسمی در فلسفه مواجه بودند، اما در این قرن توانستند به دانشکدههای فلسفه وارد شوند و به درجۀ استادی برسند. گرچه نمیتوان شواهد دال بر تبعیض جنسی را نادیده یا دستکم گرفت، دستکم حالا دیگر زنی فیلسوف بودن امری غیرعادی نیست. کتاب حاضر، که جلد چهارم از مجموعۀ تاریخ زنان فیلسوف است، باوری شایع را به چالش میکشد؛ اینکه فلسفه قلمرو جولان ذهن بزرگترین مردان است. نویسندگان کتاب نشان میدهند که زنان فیلسوف معاصر، مانند همتایان مردشان، در شکل دادن به «مسائل کلان» فلسفه دخیل بودهاند؛ نوشتههایی برای اعقاب خود به جا گذاشتهاند؛ مریدان، شاگردان و پیروانی داشتهاند؛ و در آکادمیها و انجمنهای تخصصی به پرورش و پیشرفت دیگر فیلسوفان کمک کردهاند.
زندگی، آثار و نظام فکری سیزده فیلسوف زن معاصر، از جمله سیمون وِی، در فصلهای مختلف این کتاب بررسی شده است.
خلق معکوس در الهیات سیمون وی
مصطفی موسوی اعظم
زهرا قاسم زاده
خلق معکوس یکی از ایدههای محوری در عرفان سیمون وی است که نخستین بار از سوی او در گفتمان الهیاتی و عرفانی مسیحیت مطرح گردید. فهم ایده خلق معکوس در گروی فهم مدل آفرینش از منظر سیمون وی است. به باور سیمون وی، خدا از روی عشق برای آنکه جهان خلقت تحقق یابد، از خدایی خود کناره گیری می کند. در آفرینش، همانطور که خدا خودش را از الوهیتش تهی می کند تا آدمی و جهان خلقت وجود داشته باشند، در خلق معکوس نیز انسان باید با تقلید از خدا خودش را از آنچه که به او داده شده است، تهی کند تا بتواند آنگونه که خدا می خواهد در آفرینش مشارکت کند. خلق معکوس صرفا به معنای تقلید از انقطاع خدا از الوهیتش نیست؛ بلکه یک کنش منفعلانه است که در این عمل، پس از ترک دلبستگی ها و خیال اندیشی ها باید تنها چشم به راه بود. سیمون وی از رهگذر عمل خلق معکوس، چگونگی نفی خود پرستی و دوری جستن از خود محوری را تبیین می کند.
/