نوشتهٔ دیوید پِینتر[1] (استاد تاریخ دانشگاه جورجتاون)
چندین مطالعه علمی خوب درباره بحران ایران در سالهای ۱۹۵۳-۱۹۵۱ و کودتای اوت ۱۹۵۳ وجود دارد، اما بیشتر آنها حاوی نقاط مبهم، برداشتهای نادرست و در برخی موارد خطا هستند. علاوه بر این، افسانههای متعددی دربارهٔ این بحران، که در ابتدا برای توجیه کودتا [از سوی ایجادکنندگان کودتا] پخش گردید، همچنان بر مطالعات علمی و نیز بر گزارشهای عمومی سایه انداخته است. به رغم وجود برخی مسائل، کتاب «کودتا»، اصلاحکنندهٔ ارزشمندی برای کارهای قبلی و کمک مهمی به فهم تاریخ ایران است.
«ایرواند آبراهامیان»[2] یک محقق برجستهٔ تاریخ ایران نوین است و مطالعهٔ او بر گسترهٔ وسیعی از منابع فارسیزبان از جمله اسناد اولیهٔ منتشر شده، خاطرات و گزارشهای دست اول، تاریخ شفاهی، روزنامهها و آثار تحلیلی[3] استوار است. او این تحقیق را با مطالعهٔ دقیق و انتقادی مطالب آرشیوی بریتانیا ترکیب کرده است. او همچنین از اسناد منتشر شده از مجموعهٔ روابط خارجی ایالات متحده که توسط وزارت امور خارجه ایالات متحده منتشر شده است استفاده میکند، به ویژه جلد ناقص (تحریفشده) و ناتمام در مورد این بحران (روابط خارجی ایالات متحده، ۱۹۵۴-۱۹۵۲. جلد ۱۰: ایران، ۱۹۵۳-۱۹۵۱ [۱۹۸۹])، و یک گزارش داخلی سازمان اطلاعات مرکزی (CIA) درباره کودتا، که توسط یکی از شرکتکنندگان اندکی پس از رویداد نوشته شده بود، که در سال ۲۰۰۰ به مطبوعات درز کرد.
آبراهامیان استدلال می کند که مسئلهٔ کلیدی در این بحران این بود که چه کسی نفت ایران را کنترل میکند. برای اکثر ایرانیان، ملی شدن به معنای استقلال در موضوع کنترل صنعت نفت بود. بریتانیا و ایالات متحده از پذیرش این امرخودداری کردند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که تنها راه دستیابی به اهداف خود، سازماندهی کودتا برای برکناری نخست وزیر ملیگرای محبوب، محمد مصدق، معمار اصلی ملی شدن نفت است.
آبراهامیان استدلال می کند که مسئلهٔ کلیدی در این بحران این بود که چه کسی نفت ایران را کنترل میکند. برای اکثر ایرانیان، ملی شدن به معنای استقلال در موضوع کنترل صنعت نفت بود. بریتانیا و ایالات متحده از پذیرش این امرخودداری کردند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که تنها راه دستیابی به اهداف خود، سازماندهی کودتا برای برکناری نخست وزیر ملیگرای محبوب، محمد مصدق، معمار اصلی ملی شدن نفت است. گرچه آبراهامیان افشای تعصبات فرهنگی سیاستگذاران انگلیسی-آمریکایی را در کار خود گنجانده، اما استدلال میکند که سوگیریهای فرهنگی «علت ریشهای» سیاستهای انگلیسی-آمریکایی نیست، بلکه این از زمره «محصولات جانبی» مخالفت ایالات متحده و بریتانیا با ملیسازی بوده است. آبراهامیان همچنین استدلال می کند که بحران و کودتا باید در چارچوب تلاشهای کشورهای جهان سوم برای به دست آوردن کنترل منابع خود درک شود و نه در چارچوب جنگ سرد.
آبراهامیان این موضوع را طرح میکند که سیاست های ایالات متحده و بریتانیا عمدتاً ناشی از نگرانی در مورد نفت بوده است. این سخن هر چند درست به نظر میرسد، اما نویسنده آن را اثبات نمیکند و به طرح آن به صورت یک ادعا اکتفا میکند. تحقیقات آبراهامیان در سوابق ایالات متحده عمدتاً به حوزهٔ روابط خارجی محدود میشود، و به نظر نمیرسد که او از مطالعات علمی کلیدی در مورد نقش نفت در سیاست خارجی ایالات متحده استفاده کرده باشد. تلاش برای کنترل نفت منشأ بخش مهمی از سلطه و نفوذ ایالات متحده بود، و نگرانی ایالات متحده در مورد نفت به طور کامل با محاسبات جنگ سرد در ارتباط قرار میگرفت. رهبران ایالات متحده، علاوه بر اینکه مورد تأثیر ملی شدن بر منافع نفتی ایالات متحده در خاورمیانه و جاهای دیگر نگران بودند، از این نیز بیم داشتند که بیثباتی ایجاد شده توسط تحریم صادرات نفت ایران به رهبری بریتانیا، و تلاشهای ایالات متحده و انگلیس برای متقاعد کردن شاه برای حذف مصدق، در طول زمان موجب تضعیف شاه شود و به افزایش نفوذ شوروی در ایران بینجامد. از نظر ایشان، این امر علاوه بر تأثیر بر منافع نفتی غرب، منافع سیاسی و نظامی غرب در منطقه را تهدید میکرد.
آبراهامیان از شخصیتها و مسائلی که سیاست ایران را در این دوره به پیش راندهاند، آگاهی بینظیری دارد. او روشن میسازد که هیچ خطر قریبالوقوعی برای به دست گرفتن قدرت توسط حزب تودهٔ طرفدار شوروی وجود نداشته است.
اگر از منظر یک چارچوب تحلیلی دیگر به مسئله بنگریم، بهترین پژوهشها در مورد جنگ سرد روشن میکنند که برای ایالات متحده، جنگ سرد به مقابله اتحاد جماهیر شوروی منحصر نبود، بلکه حفظ کنترل منابع جهان سوم و مکان های استراتژیک را نیز شامل میشد. روابط شرق-غرب و شمال-جنوب، نه مقولاتی ناسازگار، بلکه عمیقاً به هم مرتبط بودند.
آبراهامیان از شخصیتها و مسائلی که سیاست ایران را در این دوره به پیش راندهاند، آگاهی بینظیری دارد. او روشن میسازد که هیچ خطر قریبالوقوعی برای به دست گرفتن قدرت توسط حزب تودهٔ طرفدار شوروی وجود نداشته است. گزارش مفصل او از کودتای اوت 1953 برگرفته از منابع ایرانی تازه به دست آمده، و تحلیل دقیق منابع موجود آمریکایی و بریتانیایی است. اگرچه کودتای اولیه با شکست مواجه شد، مصدق اشتباهاتی را مرتکب شد که به یک کودتای نظامی متعارف اجازهٔ موفقیت داد. تحلیل آبراهامیان یک افسانه را که به دقت ایجاد شده و پرورش داده شده بود رد میکند: اینکه آنچه [در اوت ۱۹۵۳] رخ داد قیامی مردمی بود که مانع از تسلط کمونیستها شد.
[پس از کودتا،] شرایط حاکم بر کنسرسیوم بینالمللی شرکتهای بزرگ نفتی که پس از کودتا کنترل صنعت نفت ایران را در دست گرفتند، عملاً ملیسازی را معکوس کرد. با برچیده شدن جبههٔ ملی و سرکوب شدید حزب توده و تشکلهای کارگری، مخالفت سکولار با سلطنت استبدادی را به شدت تضعیف کرد و منجر به خلأ سیاسی شد که در نهایت توسط جنبش اسلامی پر شد.
در فصل آخر آبراهامیان به چهار میراث ماندگار کودتا می پردازد. نخست اینکه، شرایط حاکم بر کنسرسیوم بینالمللی شرکتهای بزرگ نفتی که پس از کودتا کنترل صنعت نفت ایران را در دست گرفتند، عملاً ملیسازی را معکوس کرد. دوم، برچیده شدن جبههٔ ملی و سرکوب شدید حزب توده و تشکلهای کارگری، مخالفت سکولار با سلطنت استبدادی را به شدت تضعیف کرد و منجر به خلأ سیاسی شد که در نهایت توسط جنبش اسلامی پر شد. اتکای شاه به حمایت خارجی و رضایت او از «غیرملی شدن»[4] صنعت نفت منجر به «مشروعیت زدایی مرگبار» سلطنت شد، نتیجهای که با حمایت جانانهٔ شاه از سیاستهای غرب در ایران در دوران جنگ سرد تشدید شد. و در نهایت، آبراهامیان استدلال میکند که نقش نیروهای خارجی در کودتا، و به طور کلی در سیاست ایران، «نگرشهای پارانوئیدی رایج در فرهنگ سیاسی ایرانی را تشدید کرد»، که در کنار مداخلات واقعی ایالات متحده در ایران، به مسموم کردن روابط ایران و آمریکا ادامه دادهاند.
منبع:
David S. Painter, Ervand Abrahamian. The Coup: 1953, the CIA, and the Roots of Modern U.S.-Iranian Relations., The American Historical Review, Volume 118, Issue 5, December 2013, Pages 1494–1495, https://doi.org/10.1093/ahr/118.5.1494
[1] David S. Painter
[2] Ervand Abrahamian
[3] secondary works
[4] denationalization