آنجا که حق پیروز است
نویسنده: پرویز خرسند | مترجم: – | تصویرگر: – |
ناشر: کتاب نیستان | نوبت چاپ: دوازدهم، 1388 | تعداد صفحات: 223 صفحه |
گروه سنی: د، هـ و بزرگسال | کلماتکلیدی: واقعه عاشورا، انتخاب، سرگذشت یاران امام حسین(ع) | درجهداستان : (عالی۞ خوب متوسط ) |
قسمتی از مقدمه مولف:
«ای خوب، ای عزیز! … اگر برسی و صدای مکتوبم تو را دریابد، مردان و مردمان راستین تاریخت را به یادت آوردهام و اگر خود و هم نسلانم راهی یافتهایم، تو و هم نسلانت را نیز راهی بنماییم. بودن یا نبودن من مهم نیست، این تویی که مدام در حال آمدنی و آنجا که حق پیروز است از آن تست که همیشه در حال آمدنی و مدام در کار تاریخسازی و خودیابی.…
در دورانی که آنچه انسانی است، بیقدر است و آنچه با انسانیت بیگانه است، پرارج و ارزشمند، دریغ است که انسانها خاموش نشینند و عاجزانه شاهد مرگ عظمتها باشند.»
*****
«نهر فرات در دل سیاهی از میان نخلستانهای انبوه میگذشت و یکنواخت به طرف نشیبهای در تاریکی فرو رفته، سرازیر میشد. صدای غمگینش در میان نخلها میپیچید و آهسته از گوشها میافتاد. گاه جغدی از گوشهای برمیخواست و به زودی باز بر لب چاهی یا بر شاخ نخلی مینشست و از وحشت و تاریکی فغانی از دل بر نمیآورد.… ماه این مشعل آسمانی که هر شب از فراز اقیانوسها و دشتها، تپهها و روستاها، کاخها و کوخها، شهرها، دانشکدهها، دبیرستانها و … میگذرد و به نتایج کردار روزانهی انسانها خیره خیره مینگرد، همچون انسانی ترسیده از دخمهای مهیب، آهسته آهسته پیش میآید و پرتو خود را مانند شمعهای لرزانی که بر فراز معابد روشن میکنند بر گرد و غبار فرونشسته خونرنگ میلغزاند و دائم به سان دختران پاک و معصومی که از مستمندی آستین بر چهره میگیرند، روی در لکه ابرهای تیره میکشد، شاید میخواهد آن دشت درست روشن نشود، شاید از سیاهکاری انسانها شرمگین شده است و اگر میتوانست خود را در پشت افقهای دور میافکند، یا در اعماق اقیانوسها غرق میساخت. … فرات همچنان میگذشت امّا دانسته نمیشد، شاید از این سیاهدشت غمناک به آن سوی بیابانهای وسیعی که دست ستمآلود، فضایشان را نفشرده بود پیامی میبرد…
امشب در این پهنه ی موحش، مردان بزرگی سر به آستان شهادت نهادهاند که این شعار آزادیبخش:«ان لم یکن لکم دین فکونوا احراراً فی دنیاکم: اگر دین ندارید لااقل در زندگی آزاد مرد باشید». را که همراه فریادهای خشم رهبرشان در میدان کارزار طنین میافکند، با خون خود نقش آن مرز و بومِ پرآشوب کردند. … یاران حسین با ارواح سبکبال که دیگر از اسرار مرگ و اعماق هستی و فرجام کار شهیدان آگاه شده بودند، در راه شهادت و دفاع از مقدسات اسلام بر هم سبقت میجستند… تا سرانجام با گذشتن از این روز عجیب با پیکرهای خونین در این دشت خوابیدند. این دو شب مردان حق بود و در این فاصله کم که خورشید یک بار لاشه خاکی را روشن کرده بود، آنان چه فاصله عمیقی را طی کرده بودند. دیشب تاریخ بشریت چنین شهدایی نداشت و امشب در گذرگاهش خفتهاند. دیشب انسانیت عمیق چنین پشتوانههایی نداشت و امشب کهنترین رشته کوههایی که حافظ مرز انسانیتاند در این تاریکزار صف کشیدهاند؛ آری قرنها عظمت و آزادگی را در میان نهاده بودند.[1]»
قسمتی از متن کتاب:
«…حسین به سوی مرگ میشتابد و میرود تا سینه را آماج پیکان دشمن سازد. آیا همراهیاش کنیم؟ آیا ما همچون او از همه چیز بگذریم و با پای خود به کام مرگ رویم؟ یا به زندگیمان بیندیشیم و جان خود را حفظ کنیم؟… این فکر و اندیشه در مغز همه به وجود آمد و به معارضه پرداخت: در آن دوردستها شرف هست و افتخار، عظمت است و پاکی، اما پایی راهوار و نیرویی شگرف و قلبی آهنین میخواهد و اینجا سکوت است و سکون، آسایش است و لذت، پول است و شهرت و تنها رسیدن به اینها فقط به چند کرنش و تعظیم و اظهار چاکری و عبودیت احتیاج دارد. کدامیک را باید انتخاب کرد؟
آیا نیرویی هست که به راه افتد؟ آنجا که خورشید بیدریغ به همه جا نور میپاشد. آنجا که حق حکومت میکند. آنجا که … و آنجا که انسانها آزاد زندگی میکنند و زنجیربافان از بیکاری در حال مرگند. راهی بس دشوار دارد. تنگههای مرگ باز و گشودهاند، کویرهای خشک دامن گستردهاند، گرگان گرسنه دهان باز کردهاند و سنگلاخها به انتظار نشستهاند تا پاهای برهنهی پیشروان را در هم شکافند و از راهشان بازدارند، اما در برابر عشقی بزرگ و مقدس، تاب مقاومت ندارند.
اگر آرزوی چنان دیاری در دل خانه کرده، باید از این راه پرخطر گذشت و نمیتوان گذشت مگر اینکه عشق خدا به دل و شمشیر آزادگی در دست گرفت….»
دربارهی کتاب:
«آنجا که حق پیروز است» یکی از آثار سه گانه[2] پرویز خرسند از واقعه عاشورا و حوادث آن است. کلام پرویز خرسند، بسیار گرم و دلنشین است و مخاطب را با داستان همراه میکند. او در این کتاب به خوبی با شخصیتهای مختلف واقعه کربلا همدلی کرده و تلاش کرده تا ترسها، امیدها و شوق آنها را در انتخاب «همراهی با حسین» ترسیم نماید و به این ترتیب ما را از نو، در برابر انتخاب همراهی با حسین قرار دهد. او همچنین میکوشد ما را در شناخت ترسها و امیدهایمان در برابر این انتخاب، یاری کند. این کتاب ماجرای 10 تن از یاران امام حسین(ع) در واقعه کربلا را روایت میکند:
- خونی بر پایههای کاخ: ماجرای قیسبن مسهّر
- قفس شکسته: ماجرای عابس
- به سوی نور: ماجرای مسلم بن عوسجه
- راهی به ابدیت: ماجرای حبیببن مُظاهر
- خون خورشید: ماجرای انس بن حرث
- پاک باخته: ماجرای ِشربن عمرو حضرمی
- عشق برتر: ماجرای عبداله و ام وهب
- بر دریای خون: ماجرای جناده و همسرش
- در پیشگاه خدا: ماجرای سعیدبن عبدالله حنفی
- جاویدان: ماجرای نافعبن هلال
خواندن این کتاب به تمام نوجوانان و بزرگسالان، به ویژه در دهه محرم توصیه میشود.
دربارهی نویسنده[3]:
پرویز خرسند که متولد سال 1319 در مشهد است، روزنامهنگاری و نویسندگی را در دوران نوجوانی در دهه ۳۰ آغاز کرد. بعدها در مشهد به کانون نشر حقایق (کانون محمد تقی شریعتی) پیوست. وی در سال ۱۳۴۱ تحت تعقیب قرار گرفت و به یک روستا گریخت. در آنجا دو کتاب “آنجا که حق پیروز است” (با مقدمه محمدرضا حکیمی) و “مرثیهای که ناسروده ماند” (با مقدمه محمد تقی شریعتی) را نوشت. با این دو کتاب نخستینش نامش بر سرزبانها افتاد. وی به دانشگاه فردوسی مشهد رفت و در آنجا در پی نگارش مقالههای ادبی و انقلابی بازداشت و زندانی شد. او در این وقت کتاب “برزیگران دشت خون” را نوشت.
مرثیهای که ناسروده ماند
نویسنده: پرویز خرسند | مترجم: – | معرفی کننده: محبوبه شاکرینژاد و سارا صحت |
ناشر: کتاب نیستان | نوبت چاپ: دوازدهم، 1388 | تعداد صفحات: 223 |
گروه سنی: د، هـ و بزرگسال | موضوع: واقعه عاشورا، انتخاب، سرگذشت یاران امام حسین(ع) در واقعهی عاشورا | درجهداستان : (عالی۞ خوب متوسط ) |
قسمتی از مقدمه مؤلف:
«اگر به کربلا رفتم، نه برای روضهخوانی بود و نه مدح و مدیحی بیهوده، چرا که میدانم اگر به حقارت تن سپرده باشیم، عظمت بزرگان تاریخمان، نه تکریم، که تحقیر ماست… اگر نام «مرثیهای که ناسروده ماند» را انتخاب کردهام، به این معنی نیست که فرصتی برای مرثیهی گویی نبوده است، بل به این دلیل که جایی برای مرثیهگویی نبودهاست، که هوا، هوای حماسه است و مرگی که زندگی است و در سرخی زنده میتپد. … در این نهایت، ناگزیر از این یادآوریم که اگر این دفتر را به دست گرفتهای تا مثلاً مقتلی بخوانی، محبت کن و فروبگذارش، که این تاریخی مستند نیست. این، مادهی خام نیست. … فریادی از سر درد است. آه حسرتی است، اشک دریغی است و قصه امید و ناامیدی انسان است…»
«این را ننوشتهام، زیستهام، و شما نخوانید، زندگی کنید.»
قسمتی از متن کتاب:
«مرد برگشت و دوباره به مردانش نگاه کرد، هزار نفر. آیا این هزار نفر مثل هزار شتر مهار شده به هر کجا که بخواهد میآیند؟ خشمگین غرید: “دشمن منحرف شد. ما هم راه را کج میکنیم، از آن سو!” و سپاه پیچید مثل شتر. نه هیچ سری برگشت و نه هیچ صدای مخالفی برخاست. دوست دیروز را – یا نه، پدر دیروز را- دشمن خوانده بود، به این امید که سَری برگردد و به شکلی اعتراض میکند. سواران حتّی به اندازهی یک شتر هم- به اندازهی یک اسب هم- سرکشی نداشتند. باید خوشحال میشد که این همه قدرت دارد. باید به خود میبالید که در هزار نفر تکثیر شده است. اما آنقدر چشم داشت که در آیینهی هزار نفری که هیچ بود، خودِ پوچش را ببیند. مگر او خود، جزء آنها نبود؟ وقتی فرمان را به دستش داده بودند چیزی گفته بود؟ «نهای» از درونش جوشیده بود؟ یکبار به خودش گفته بود که با دوست، این همه دشمنی چرا؟ اندیشید: چیزی هست که تفکرمان را میگیرد و چوبمان میکند. بیم مرگ؟ بیم گرسنگی؟ ترس از فردا؟… از روبرو، نسیمی میوزد که عطر بادهای اردیبهشت را دارد و صدایی میجوشد که جوشش خون صاف است در رگ زندهی عاشق. و روزی میتابد که سرشار از همهی آفتابهاست. و حُرّ، دلگیر از گَند پشت سر و شب غلیظی که سالهایی از زندگیش را جویده است، با خود خلوت میکند و «هجرت» آغاز میشود. مرد هزار توهای شب، به آستانهی نور قدم میگذارد و بردهی«نداشتن» و«نفهمیدن» و بیخبریها، در طلوع صدای «حسین»، به «آزادگی» و «رهایی» میرسد و «حُرّ» میشود.»
دربارهی کتاب:
«مرثیهای که ناسروده ماند» یکی از آثار سه گانهی[4] پرویز خرسند درباره واقعه عاشورا و حوادث کربلاست. کلام این نویسنده، گرم، دلنشین و استوار است و نوشتههای او، مخاطب را در فضایی قرار میدهد، تا به خود و انتخابهایش در زندگی بیاندیشد . او در این کتاب ضمن همدلی با یاران امام حسین(ع) در واقعه کربلا، تلاش کرده است ترسها، امیدها، دلبستگیها و نگرانیهای آنها را در برابر امام حسین(ع) و چگونگی انتخابِ همراه شدن با او را نشان دهد. او همچنین میکوشد با به تصویر کشیدن “ترسها، امیدها و نیایشهای آنها حین انتخاب و مبارزه و مواجهه با مرگ”، رؤیا و شوق خوب زیستن و خوب مردن را دوباره در مخاطب زنده کند. در این کتاب ماجرای 10 تن از یاران امام حسین(ع) در واقعهی کربلا روایت شده است و مطالعهی آن به تمام نوجوانان و بزرگسالان، به ویژه در دههی محرم توصیه میشود. عناوین و موضوعات فصل های این کتاب عبارتند از:
- از «هیچ» تا «همه»: حکایت حر بن یزید ریاحی
- از مرداب تا دریا: حکایت بُریر
- نهالها! کویر را بشکنید: حکایت زهیر بن قین
- زخم را مرهمی: حکایت جَون[5]
- نه جویی، که سیلی: حکایت عمرو
- مثل حرفی در حماسه: حکایت نصر بن ابی نیزر
- خود را به انسان ببخش: حکایت ابوثمامه صائدی
- الله اکبر: حکایت حجاج بن مسروق
- شعر روزگاران: حکایت یزید بن مغفل
- تیر ترکش«جان»، بر چلهی کمان«تن»: حکایت حنظله بن اسعد
- مرثیهای که ناسروده ماند: ماجرای حضرت زینب(ع)
دربارهی نویسنده[6]:
پرویز خرسند که متولد سال 1319 در مشهد است، روزنامهنگاری و نویسندگی را در دوران نوجوانی در دهه ۳۰ آغاز کرد. بعدها در مشهد به کانون نشر حقایق (کانون محمد تقی شریعتی) پیوست. وی در سال ۱۳۴۱ تحت تعقیب قرار گرفت و به یک روستا گریخت. در آنجا دو کتاب «آنجا که حق پیروز است» (با مقدمه محمدرضا حکیمی) و «مرثیهای که ناسروده ماند» (با مقدمه محمد تقی شریعتی) را نوشت. با این دو کتاب نخستینش نامش بر سرزبانها افتاد. وی به دانشگاه فردوسی مشهد رفت و در آنجا در پی نگارش مقالههای ادبی و انقلابی بازداشت و زندانی شد. او در این وقت کتاب «برزیگران دشت خون» را نوشت.
زیر شمشیر غمش…
نویسنده: داوود غفّارزادگان | مترجم: – | معرفی کننده: مریم ترفیعی |
ناشر: انتشارات مدرسه | نوبت چاپ: هشتم، 1388 | تعداد صفحات: 72 صفحه |
گروه سنی: هـ | کلماتکلیدی: عاشورا، حُرّ، انتخاب، وفا | درجهداستان : (عالی۞ خوب متوسط ) |
قسمتهایی از متن کتاب:
“اینک من، تنهاترین تنهایانم؛ در میان هزار سوار که گرداگردم نشسته و ایستادهاند. با شمشیرهایی به کمر آویخته که به خون تو تشنهاند. در دشتی که خیمهی من و تو برپاست…” شمشیرش را بر خاک نشاند و پشت به عمود خیمه داد:
“بگذار این خیل سواران، شاهد خواری و سرشکستگیام باشند که من از هوای عَفَن این خیمه که از دم و بازدم این جماعت اشباع شده، خفقان گرفتهام. پس کجاست آن نفَس مشکبار…؟”
نفَس مشکبارش را بوییده بود، هنگامی که نماز را به او اقتدا کرده بود. اکنون از غلغلهی آفتاب در بیرون از خیمه کلافه بود و از هوای سنگین داخل خیمه که سوارانش به مجیزگویی گرداگردش را گرفته بودند، به ستوه آمده بود. چنین است زمانه که گاه آدمی از خود بیزار میشود و میخواهد پوستهاش را بترکاند. طُرفه حکایتیست…»
*****
«-الله اکبر… که “حکایت دل، چون رشتهای است در سرزمینی که بادها آن را زیر و رو میکند.”
-الله اکبر… که “دل فرزند آدم از دیگی که سخت جوشان است، تغییرپذیرتر است.”
-الله اکبر…»
نکاتی در مورد داستان:
داستان این کتاب، از زمان روبهرو شدن سپاه حُرّ با قافله امام حسین (ع) آغاز میشود و تا رسیدن دو سپاه به کربلا و وقایع روز عاشورا ادامه می یابد. از ویژگیهای این داستان روایت آن از نگاه شخصیت اصلی داستان یعنی حُرّ بن یزید ریاحی است. در واقع نویسنده در این کتاب، حالات درونی انسان مانند آگاه شدن به حقیقت بعد از غفلت، تردید، دلبستگی، نگرانی، ترس، امید و جدال درونی بین حق و باطل را در قالب گفتگوهای درونی حُر، توصیف میکند و خواننده را در چنین زمینهای با مسئلهی انتخابِ چگونه زیستن و چگونه مردن مواجه میکند. به کار بردن نثر ادبی و دلنشین و توصیف دقیق احوالات درونی حُر در جای جایِ رویارویی او با امام و قرار گرفتن بر سر دو راهی انتخاب، از خصوصیت ویژه کتاب است که مخاطبِ نوجوان را برمیانگیزد تا با تأملِ بیشتر آن را بخواند و خود را در موقعیتهای توصیف شده قرار دهد؛ البته نثر کتاب در بعضی از قسمتها کمی سنگین است و برای مخاطبی که عادت به خواندن متنهای ادبی ندارد دشوار به نظر میرسد.
نکاتی دربارهی نویسنده:
داوود غفارزادگان متولد 1338 هجری شمسی، در اردبیل است. درسال ۱۳۵۹ اولین اثرش را با نام «هوای دیگر» در مطبوعات به چاپ رساند. او فارغ التحصیل دانشسرای مقدماتی اردبیل است و در روستاهای آن حوالی درس میداد تا اینکه در سال ۱۳۶۷ به تهران منتقل شد و در دفتر انتشارات کمک آموزشی مشغول به کار گردید. وی هم اکنون باز نشسته آموزش و پرورش است و در تهران زندگی میکند. او جایزه ۲۰ سال ادبیات داستانی را برای مجموعه داستان «ما سه نفرهستیم» از آن خود کرد.[7] غفارزادگان، بیش از دو دهه، داستانهایی با موضوعات متنوع، برای مخاطبان بزرگسال، کودک و نوجوان نوشتهاست. علاوه بر کتابِ «زیر شمشیر غمش»، کتاب دیگری نیز تحت عنوان «نخلها و نیزهها»، با موضوع عاشورا و شخصیت حُرّ، برای مخاطبان سنین اواخر دبستان و راهنمایی، از این نویسنده به چاپ رسیده است. «فراموشان» کتاب دیگری از او با موضوعی در زمینه عاشورا است.
نخلها و نیزه ها
نویسنده: داوود غفّارزادگان | مترجم: – | معرفی کننده: مریم ترفیعی و زهرا حسینی |
ناشر: انتشارات مدرسه | نوبت چاپ: ششم، 1388 | تعداد صفحات: 75 صفحه |
گروه سنی: ج و د | کلماتکلیدی: عاشورا، حُرّ، انتخاب، وفا | درجهداستان : (عالی خوب۞ متوسط ) |
قسمتهایی از متن کتاب:
«حُرّ، تمام بعد از ظهر را توی چادرش نشسته بود. کلافه و درمانده بود. نمیدانست چه کند. حس میکرد بر روی پلی باریکتر از مو قرار گرفته است. از درون چادر، بیرون آمد و نفس بلندی کشید. بعد، چشم به مغرب دوخت. تکّه ابر سرخ رنگی در آسمان حرکت میکرد. چادرش را دور زد و نگاهی به تپه انداخت. کاروان در پای تپه به جنب و جوش در آمده بود. کمکم داشتند بار و بُنهها را جمع و جور میکردند. بعد، مؤذنِ کاروان را دید که بر بالای یک بلندی ایستاد و دست به گوش برد:
– الله اکبر، الله اکبر…
آرامتر شد. فکر کرد بعد از نماز عصر، میرود و تکلیفش را با حسین بن علی روشن میکند…»
*****
«دلش میخواست پیش برود و با او همکلام شود. اما نمیدانست به چه بهانهای… دل به دریا زد و نزدیکتر رفت. چنانچه اسبهایشان گوش به گوش هم قرار گرفتند. حسین بن علی سرش را برگرداند و با نگاهی پر از سوال، حُرّ را نگاه کرد. حُرّ نگاهش را دزدید و گفت: “به خدا اگر جنگ کنی، کشته میشوی…” حسین بن علی لحظهای ساکت ماند. بعد بدون آنکه به حُرّ نگاه کند، زمزمه کرد: “مرا از مرگ میترسانی؟ اگر نیت مرد پاک باشد، مرگ برای او عار نیست…”»
نکاتی در مورد داستان:
این کتاب، داستان حُرّ را از زمان مأموریتش برای مقابله با امام حسین (ع) تا روبهرو شدن سپاهش با قافله امام حسین(ع)، رسیدن به کربلا و شهادت در روز عاشورا، روایت میکند. نویسنده در این داستان سعی کرده است با زبانی نسبتاً ساده، ترسها، تردیدها، نگرانیها، امیدها و کشمکشهای بین حق و باطل را در شخصیت حُرّ توصیف کند. این کتاب دوازده فصل دارد و داستان چند کودک کوفی نیز، به موازات ماجرای حُرّ، به صورت یکی در میان، در فصلهای کتاب نقل شده و پیش میرود. در واقع نویسنده، حال و هوای شهر کوفه، اتفاقاتی که در آن میافتد و مأموریت حُرّ را از نگاه این چند کودک هم روایت میکند. هر یک از این کودکان، بر این اساس که خانوادهشان همراه با امام (ع) یا علیه او هستند، وقایع را داوری میکنند. در فصل یازده کتاب، کودکان شاهد صحنه مقابلهی سپاه کوفیان با امام حسین (ع) و بازگشت حُرّ به سمت امام هستند و این فصل در اوجی که همان شهادتِ حُرّ بر روی زانوان امام و سخن پایانی امام به اوست، تمام میشود. فصل آخر کتاب یعنی فصل دوازده، تصویر شکوهمندی را که در انتهای فصل یازده از انتخاب آزادمنشانه انسان ایجاد شده است، در ذهن مخاطب مخدوش میکند و روایت را از اوجی که در آن تمام شدهبود، پایین میآورد.
نکاتی دربارهی نویسنده:
داوود غفارزادگان متولد 1338 هجری شمسی، در اردبیل است. درسال ۱۳۵۹ اولین اثرش را با نام «هوای دیگر» در مطبوعات به چاپ رساند. او فارغ التحصیل دانشسرای مقدماتی اردبیل است و در روستاهای آن حوالی درس میداد تا اینکه در سال ۱۳۶۷ به تهران منتقل شد و در دفتر انتشارات کمک آموزشی مشغول به کار گردید. وی هم اکنون باز نشسته آموزش و پرورش است و در تهران زندگی میکند. او جایزه ۲۰ سال ادبیات داستانی را برای مجموعه داستان «ما سه نفرهستیم» از آن خود کرد.[8] غفارزادگان، بیش از دو دهه، داستانهایی با موضوعات متنوع، برای مخاطبان بزرگسال، کودک و نوجوان نوشتهاست. علاوه بر کتابِ «نخلها و نیزهها»، کتاب دیگری نیز تحت عنوان «زیر شمشیر غمش»، با موضوع عاشورا و شخصیت حُرّ، برای مخاطبان سنین اواخر دبستان و راهنمایی، از این نویسنده به چاپ رسیده است. «فراموشان» کتاب دیگری از او با موضوعی در زمینه عاشورا است.
ایستاده بر خاک
نام کتاب: ایستاده بر خاک | نویسنده: محسن هجری | معرفی کننده: راضیه لالهپرور |
ناشر: کانون پرورش فکری | نوبت چاپ: اول، 1378 | تعداد صفحات: 27 صفحه |
گروه سنی: ج ،د و بزرگسال | کلمات کلیدی: عاشورا، جاودانگی | درجه داستان : (عالی خوب* متوسط) |
معرفی کتاب:
«… تیرهایی را که پیدا کرده بود، از نظر گذراند. …زیر لب گفت: «به راستی چرا این تیر بر خاک نشسته بود؟»
صدایی آمد…!
– مرا بر زمین بگذار…
مرد جوان، وحشتزده به اطراف نگریست.
– این صدا از کجا آمد؟ …
تیر گفت: «شما آدمها خیلی از صداها را نمیشنوید. نه تنها من، که همه آن تیرهایی را که جمع کردهای برای تو حرفها دارند... حالا چشمانت را ببند و گوشهایت را خوب باز کن…»»
در این داستان نویسنده ماجراهای دشت کربلا را از زبان تیری بیان میکند که مرد آن را در دشت پیدا میکند. تیر، سرگذشت خود را از زمانی که یک شاخهی درخت بوده است، برای مرد رهگذر تعریف میکند. او که در کربلا شاهد مبارزه، وفاداری و شهادت امام حسین (ع) و یارانشان بوده است، چنین میگوید:
«مرد تیر انداز اولین تیر را به کمان گذاشت… تیر بر دوش باد نشست و نالهکنان پیش رفت، پیرمردی را دیدم که موهای سفیدش به سرخی سیبهایی شد که بر شاخه درختان باغ ما، بچه ها را به میهمانی خود دعوت میکردند. وقتی پیرمرد بر خاک افتاد، مردی را دیدم که به سوی او دوید و سرش را به دامن گرفت. نمیدانم او زیر لب چه میگفت؟
کمان تیر دیگری را رها کرد. من نخلی را نمیدیدم. اما جوانی را دیدم که لبهای خشکیدهاش همچون زمینهای ترک خورده بیابان در انتظار قطرهای آب بود. وقتی بر خاک افتاد، صدای شکستن تنه درختی را شنیدم. همان مرد را دیدم که به سویش رفت. خاک از چهره او پاک کرد و صورت او را بوسید. وقتی سربرداشت قطرههای اشک او را دیدم که بر لبان خشکیده آن جوان چکیده بود…»
«در باغ ما یک تیغه برای قطع صدها تنه آمده بود و در این دشت هزارها تیغ برای قطع تنها یک تنه…
صدایی در میان دشت پیچید: شاخههای مرا از بن بریدند، شکوفههای مرا بر زمین ریختند، اما چه باک که بهار دیگری میآید، آفریدگارم از کنار این تنهی قطع شده نهال دیگری را میرویاند…»
نکاتی دربارهی نویسنده و داستان:
محسن هجری در خرداد 1342در بروجرد بدنيا آمد. او که نويسنده و پژوهشگر ادبيات كودك و نوجوان است، در این کتاب روایتی تاثیرگذار از واقعه عاشورا ارائه کرده است. هجری در این داستان میکوشد تا نشان دهد که ارتکاب گناه موجب میشود انسان تغییر کند و به تدریج نتواند وقایع اطرافش را به درستی درک کند و به این ترتیب از درک حقیقت محروم بماند. وضعیتی که قرآن، آن را اینگونه توصیف میکند:
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ ﴿۱۸﴾ کرند، لالند،کورند؛ بنابراین به راه نمیآیند.
او همچنین از مخاطبان خود میخواهد به نشانههای موجود در عالم بیاندیشند، زیرا هر واقعهای در عالم، پیامی برای انسان دارد و نشانهای از حقیقت است. نویسنده بر جاودانگی و زنده بودن نهال وجود امام، یارانشان و حقیقت تاکید دارد و آن را به تصویر میکشد. این کتاب برای مخاطبان سالهای پایان دبستان، و راهنمایی و حتی بزرگسالان مناسب میباشد.
برزیگران دشت خون
نویسنده: پرویز خرسند | مترجم: – | معرفی کننده: راضیه لاله پرور |
ناشر: نشر نیستان [9] | نوبت چاپ: دوازدهم، 1385 | تعداد صفحات: 118 صفحه |
گروه سنی: «ه» و بزرگسال | کلماتکلیدی: واقعه عاشورا، حضرت زینب(س)، ایستادگی و استقامت در راه حق | درجهداستان : (عالی خوب۞ متوسط ) |
قسمتهایی از متن کتاب:
«…اشک سیمگون ماه بدن آن شهیدان را میشست… بر دشت خون، انسانها بذر جان پاشیده بودند و دشتبانان به دیدار آمده بودند…”ای محمد! درود خداوند بر تو باد. این آغشته به خون و پاره پاره بدن حسین تست، اینان که به اسارت افتادهاند و به تو و علی و حمزهی شهید شکایت میکنند، دختران تواند…”»
*****
«بدان جوان بیمار نگریست، پنداشت پریدگیِ رنگ، از ترس است. خویش را نوید داد که او در چنگال هراس، سخن دلپذیر بگوید.
– آن پسر کیست؟
– علی فرزند حسین
– مگر آن را که خدا کشت علی فرزند حسین نبود؟
این پرسش را علی بن الحسین پاسخ گفت: “برادری داشتم که او را نیز علی مینامیدند، لشکریان او را کشتند.”
– نه او را خدا کشت
– خدا جان کسان را هنگام مردنشان و جان آنها را که نمی میرند هنگام خفتنشان میگیرد…»
*****
«…ملتی ساکت مانده تا یزیدی برتخت نشسته، کیفر سکوتشان پذیرش اعمالی است که یزید انجام میدهد و اکنون اگر فریادی برآورند تازیانه است و سرنیزه و سیاهچالهای زندان که در انتظار مخالفین حکومت است.
انتظار دیر پاییده بود، دستور رسید که اسیران به درون آورند.
یزید سر حسین را پیش روی داشت و با چوبی به لبهایش میکوفت. شاید اندیشه میکرد: از میان همین دولب فریاد مخالفت با من بیرون میجهید، آن ندا که میخواست مردم را بیدار کند و خواب راحت را بر من حرام سازد از این دهان بیرون میآمد. بگذار بکوبم تا همه ببینند و بدانند که دهان فریادگر این چنین کوبیده میشود.
اسیران در زنجیر اما شکوهمندانه به درون آمدند و بیآنکه کلامی بگویند یا به یزید احترامی بگذارند در گوشه مجلس نشستند… یزید چه بسیار در چشم اسیران نگریست شاید نشانی از ضعف و زبونی بیابد اما در اعماق دیدگانشان شکوه و جلال انسانی دید و فریادی که از کربلا تا به شام اوج بیشتری یافته بود. علی به یزید رو کرد و گفت: ای یزید! به خدایت سوگند میدهم راست بگو، اگر پیامبر ما را بدین حال بنگرد، پنداری چه میگوید؟ و فاطمه دختر حسین افزود: چه کسی دختران رسول خدا را به اسارت میگیرد؟ و مجلسیان در حضور یزید به گریه افتادند…»
صدای حسین بود که مرثیهی انسان را میخواند و «جَون» در طنین آن صدا به گذشتهی تاریکش میرفت و به امروز سرخش باز میگشت و به طلوع فردایش میاندیشید و اکنون فردا. «جَون» در برابر حسین. مجاهدی در کنار مجاهد. بیآنکه رنگ و نژاد و خون فاصلهای باشد.
دربارهی کتاب:
کتاب «برزیگران دشت خون» اتفاقاتی را که پس از واقعهی عاشورا برای کاروان اسرای لشکر امام حسین (ع) پیش آمده، به تصویر میکشد و سومین کتاب از آثار سه گانهی[10] پرویز خرسند درباره واقعه عاشورا و حوادث کربلاست. در ابتدای کتاب، نویسنده ماجرایی را که منجر به نوشتن این کتاب شده، روایت میکند و پس از آن نیز، مقدمهای از استاد محمدتقی شریعتی مزینانی، آوردهشدهاست. متن کتاب، حوادث و صحنههای پس از عاشورا را به گونهای تأثیرگذار و پرشور روایت میکند، به نحوی که به خوبی میتواند خواننده را با خود همراه کرده و در فضای وقایع پیش آمده، قرار دهد.
در این قسمت، خلاصهای از موضوعات هر فصل، آوردهشدهاست:
فصل 1: طرح پرسشهایی در رابطه با زندگی و سرنوشت انسانهای خوب و بد، توصیفی از اوج انسانیت و جایگاه پیامبران و رسولان در رسیدن به آن.
فصل 2: توصیفی کوتاه از شهادت امام حسین (ع)
فصل 3: توصیفی از شب بعد از عاشورا و سنگینی فضای حاکم بر آن و حال زینب (س) و درددلهای او با پیامبر (ص) .
فصل 4: شرح حال سکینه هنگام مشاهدهی پیکر پدر
فصل 5: وضعیت مردم کوفه و نوع مواجههی آنها با کاروان اسرا و آرایشی که اسرا در برابر آنها دارند؛ همچنین سخنرانی امام سجّاد (ع) و حضرت زینب (س) برای مردم کوفه.
فصل 6: توصیف کاخ ابن زیاد و آنچه میان او، حضرت زینب (س) و امام سجّاد (ع) روی میدهد.
فصل 7: سیاست یزید برای رسیدن به قدرت و حفظ آن؛ حرکت کاروان اسرا از کوفه به شام و تأثیر رفتارهای کاروانیان بر مردم شام که نتیجهای خلاف خواست یزید را در پی دارد.
فصل 8: توصیف احوال مردم شام و خوشحالی و پایکوبی آنها هنگام دیدن کاروان اسرا.
فصل 9: سخنرانی حضرت زینب (س) در کاخ یزید و پاسخ ایشان به ادعاهای یزید و تأثیرسخنانشان بر حاضرین؛ این فصل، یکی از مهمترین فصلهای کتاب است.
فصل 10: سخنرانی دستنشاندهی یزید و درخواست علیبنحسین (ع) برای ایراد سخنرانی و حمایت مردم از او.
فصل 11: بازگشت کاروان اسرا به مدینه و مواجههی مردم مدینه با کاروانیان.
فصل 12: نویسنده با طرح و بررسی این پرسش که «زندگی چیست و زندگان چه میخواهند؟»، کتاب را به پایان میرساند.
دربارهی نویسنده[11]:
پرویز خرسند که متولد سال 1319 در مشهد است، روزنامهنگاری و نویسندگی را در دوران نوجوانی در دهه ۳۰ آغاز کرد. بعدها در مشهد به کانون نشر حقایق (کانون محمد تقی شریعتی) پیوست. وی در سال ۱۳۴۱ تحت تعقیب قرار گرفت و به یک روستا گریخت. در آنجا دو کتاب «آنجا که حق پیروز است» (با مقدمه محمدرضا حکیمی) و «مرثیهای که ناسروده ماند» (با مقدمه محمد تقی شریعتی) را نوشت. با این دو کتاب نخستینش نامش بر سرزبانها افتاد. وی به دانشگاه فردوسی مشهد رفت و در آنجا در پی نگارش مقالههای ادبی و انقلابی بازداشت و زندانی شد. او در این وقت کتاب «برزیگران دشت خون» را نوشت.
- این متن توسط آقای محمدرضا حکیمی با عنوان «انگیزش» در معرفی واقعه کربلا و نیز معرفی کتاب «آنجا که حق پیروز است» آمده است. دلیل انتخاب این متن در معرفی کتاب، بیان شیوا، مستدل و دلنشین آقای محمدرضا حکیمی است که سخن نویسنده را به حق تکمیل کرده است. ↑
- آثار دیگر این نویسنده عبارتند از: «مرثیهای که ناسروده ماند» و «برزیگران دشت خون» ↑
- برگرفته از سایت ایرنا: http://www.irna.ir ↑
- آثار دیگر این نویسنده عبارتند از: «آنجا که حق پیروزست» و «برزیگران دشت خون» ↑
- جَون اهل «نوبه» و غلام سیاه پوستی بود که «ابوذر غفاری» او را از قید بردگی آزاد کرد. ↑
- برگرفته از سایت ایرنا: http://www.irna.ir ↑
- برگرفته از سایت: www.iranianfiction.com با اندکی تغییر ↑
- برگرفته از سایت: www.iranianfiction.com با اندکی تغییر ↑
- کتاب پیش از این، توسط انتشارات اطلاعات چاپ میشدهاست. ↑
- آثار دیگر این نویسنده عبارتند از: «آنجا که حق پیروزست» و «مرثیهای که ناسروده ماند» ↑
- برگرفته از سایت ایرنا: http://www.irna.ir/fa ↑